دادخواستی از سوی روح لطیف علیه شهری عجول
07:00 2023/10/25

شهر صورت عجولی دارد. آدم‌ها را می‌بینی که انگار فرار می‌کنند از نقطه‌ای که ایستاده‌اند. فاصله‌ها زائدند. نقطه‌ای زندگی کردن در شهر باب شده. انگار بقیه نقطه‌ها بیهوده‌اند. به درد زندگی نمی‌خورند. زباله‌اند.وقتی عجله داری زندگی فشرده می‌شود. مسیرها مزاحمند انگار. آدم‌ها عصبانی هستند از اینکه باید زمانی خرج کنند برای رفتن و رسیدن. آن را هدر رفت زندگی می‌دانند. تفاله حیات. رنج بودن. تحمیل زیستن. البته که در ذات ماده جزء جزء بودن انکارناپذیر است.اگر تنها در تن زندگی کنی، آنگاه ماهیتی جزء جزء و پاره پاره و تکه تکه و گام به گام و مرحله به مرحله خواهد داشت.

اما هر چقدر جسم هویتی کمی دارد، روح کیفی است. زندگی روحانی و جسمانی ما به هم تافته و بافته است. نمی‌توانی انتخاب کنی که من بعد از این کمی زندگی خواهم کرد.در جریان عجله شما زندگی کمی فشرده‌ای پیدا می‌کنی و این کیفیت زندگی تو را متأثر خواهد کرد...

روح تا زمانی که به جسم تعلق دارد، وابسته به تصاویری است که از راه حس وارد ذهن می‌شود. وقتی عجله می‌کنی بسیاری از تصاویر حس نمی‌شوند و یا جور دیگری حس می‌شوند. این تغییری در زندگی کیفی تو به وجود می‌آورد. گاهی باعث می‌شود تصورات غیر واقعی به دست بیاوری. چون بدون اینکه خوب بجوی تصویرهای با سرعت زیاد عکس‌برداری و تلمبار شده‌اند. انتزاع تو از تصاویر گزیده گزیده و کش آمده است. واقعیت را آنطور که هست یا نزدیک به شکل بودنش ندیده‌ای. عجله به تو صورتی جدید را تحمیل کرده است.

گاهی این کار عمدی است. من نمی‌خواهم برخی تصاویر را ببینم. نمی‌خواهم برخی تصورها در من به وجود آید. نمی‌خواهم دریافت‌های روحانی من دچار اختلال شود. اما این تنها گاهی توضیح دارد. سرعت یک نعمت است. یک امکان برای انتخاب‌های بهتر. اما وقتی این عجله به جان تو افتاد و تمام زندگی تو شد دویدن برای رسیدن به نقطه‌ای که غالبا نامفهوم است، آنگاه روحت را فشار می‌دهد. دائما از کیفیت زندگی کاسته می‌شود تا کمیت بیشتری به دست آید.

معده روح با کلی ذهنیت بی‌نظم پر می‌شود. معمولا اینگونه است که آنچه از آسمان می‌یابی در ذهن منتظر لباس مناسبی از زمین است تا به تن کند و دیده شود. آری لباس برای دیده شدن است. گاهی به نظر می‌رسد لباس برای دیده نشدن است. اما چنین نیست در اصل لباس را می‌پوشند که دیده شوند. دیده شدن موضوع لباس است. آدم‌ها انتخاب می‌کنند که چگونه دیده شوند. لباس می‌پوشند. لباس یعنی هر آن چیزی که از عالم ماده برمی‌داری و بر تن روح می‌پاچی. گفتار و رفتار به معنای عام و گسترده آن نمودار زندگی تو هستند.

هر رنگی که به خود اضافه می‌کنی، هر جزئی که برای آشکار شدن کلّ خودت استخدام می‌کنی نماد تو می‌شود. تو با آن شناخته می‌شوی. بخشی از این در اختیار تو و بخشی خارج از حیطه انتخاب توست.

در هم تنیدگی دریافت‌های آسمانی و یافته‌های زمینی شخصیت تو را شکل می‌دهد. این اتفاق دائمی با عجله دچار اختلال می‌شود. عجله باعث فشردگی کیفیت زندگی خواهد شد. عجله یکی از آن عواملی است که سعه صدر اجتماعی را تهدید می‌کند. آدم‌ها برای رسیدن به نقطه مقصد تمام نقطه‌های میانی را زیر پا له می‌کنند بدون اینکه احساسی نسبت به آن داشته باشند.

اما روح ناخواسته آن را دریافت می‌کند. ضربه‌های پیاپی عجله بر مسیر روح را می‌رنجاند و تجربه او از زندگی را سطحی و گذرا و ناقص می‌کند. روح دیگر پیوستگی را نمی‌یابد بسیاری از لباس‌ها را گم می‌کند و نمی‌داند چگونه در لباس‌های باقی‌مانده بگنجد.

پایان پیام/ت