خبرگزاری فارس؛ یادداشت- جعفر علیاننژادی: واقعیت آن است که در دو ماه اخیر بر خلاف چند ماه گذشته و به بیان بهتر یکسال اخیر، نطقهایی باز شده و قلمهایی روان شده است. کسانی که سابقا ماه به ماه مطلبی نمیگفتند و نمینوشتند، اکنون روزی نیست که چیزی نگفته یا ننویسند. این تغییر وضعیت و این تغییر انگیزهها دلیل واضح و روشنی دارد. حادثهای پیش آمده، انگیزهای ساخته است. کسانی به گمان اینکه باید سخنگوی حوادث شوند، حادثه پیشآمده را بسان فرصتی برای دیدهشدن و شنیدهشدن، فرض کردهاند و میخواهند، سوار ماجرا شوند.
نگارنده در یادداشتهای متعدد گفته است چگونه عناصر فکری غرباندیش، به انحای مختلف از حوادث پیش آمده بهره گیری کردهاند و در حال برداشت محصول هستند. گفته است چگونه عناصری نظیر محمدرضاتاجیک، سعیدحجاریان، عباسعبدی، آصفبیات و تعداد پرشمار دیگری از اعوان و انصار این افراد، مشغول کرهگیری از خشونتهای رخ داده هستند. گفته است چگونه در حال تئوریزهکردن خشونت برای دیدهشدن بیشتر هستند. یا نوشته است، چگونه از فاز عملیات روانی به فاز تروریسم شناختی وارد شدهاند. یا نوشته است چگونه در حال گم کردن نقش دشمن و بیاثر کردن نقش او در حوادث رخ داده است.
اما در این یادداشت میخواهد به بهانه چنین همت بلندی، تصور دانایکلبودن این طیف را مورد بررسی و تحلیل قرار دهد. اکنون که در حال عبور از حوادث هستیم، این جریان میخواهد با ایجاد این تصور بگوید، من راه حل مسائل و مشکلات هستم. غافل از آنکه پایان حادثه به معنای پایان سواری است. این جریان شاید سواری مجانی را خوب بلد باشد، اما از پیادهروی طولانی بیزار است.
"دیدید گفتیم یا دیدید گفته بودیم"، ترجیعبند حرفها و مواضع این روزهای طیفی از عناصر فکری غرب گرا است که در بسیاری از نوشتارها یا گفتارهای رسانهای آنها نمود پیدا کرده است. به یک بیان، گویا این طیف، صاحب دانشی شده است که به آنان امکان پیشگویی حوادث را میدهد. کافی است هر از گاهی دستشان را درون آن خورجین پر از حرف های سردردآور قبلی کرده و چیزی را بیرون بکشند و بگویند، این چیز، چیز جدیدی نیست، همان چیزی است که قبلا گفته بودیم.
البته برای کسانی که از متاع دانش واقعی بهره میبرند، امکان پیشبینی یا آیندهبینی حوادث دور از دسترس نیست، اما برای عدهای که تمام دغدغهاشان جمعآوری خرت و پرتهای جذاب دانش انسانی است، این امکان واقعی پیشبینی تبدیل به نوعی پیشگویی جادویی از سنخ "دیدید گفته بودیم" میشود.
برای طیف "چیزجمعکن"، همهچیزدانی نیز یک ارزش حیاتی است. خصوصا اگر از آن چیزهایی باشد که هنوز مُد محافل علوم انسانی غرباندیش نشده باشد. همچون شکارچی یا در کمین آخرین و داغترین آثار بوده و یا بِسان بندباز روی لبه دانش سلبریتی-فیلسوفان مغرب زمین، چیزهای عجیب و غریب هنوز ندیده و نشناخته را جمع میکنند.
تلاش برای دانستن چیزهای عجیب و غریب کمتر شناخته شده، به آنها توانایی تردستی و پیش گویی میدهد. "دیدید گفته بودیم" البته حامل معانی دیگری نیز هست. مثلا این معنا را میرساند که این حادثه رخ داده، چیزی غیرعادی نیست، چیزی نیست که جریان یا نیروی پشت پرده و بیرونی آن را ایجاد کرده باشد، بلکه چیزی است که من قبلا در موردش هشدار داده بودم. گفته بودم ته این مسیر و ته این روال به چنین چیزی ختم میشود.
معنای دیگر "دیدید گفتیم" آن است که تنها ما هستیم که میتوانیم از پس فهم حوادث برآییم. این ما هستیم که به یاری دانش خورجینی خود، میتوانیم قبل از وقوع حادثه، احتمال رخ دادن آن را پیشگویی کنیم. دانش خورجینی، یک دانش عمق نیافته است که داشتن آن بر دانستن آن ارجحیت دارد. صاحب این دانش، بیشتر از آنکه بر دانایی حاصل از چنین دانشی ببالد بر دارایی چنین دانشی فخر میورزد.
در دانش خورجینی، تئوریهای ویترینی و نمایشی بر تئوریهای واقعی و حقیقی ارجحیت دارد. مهم آن است که تو بتوانی پدیدهها و حوادث بیرونی را طوری تحلیل کنی که برای فهم تحلیل و حرفهایت لازم باشد، چند کارشناس اسطورهشناسی، روانکاوی، زبانشناسی، نشانهشناسی و پدیدارشناسی، مشغول ترجمه همزمان شوند. تازه همه اینها بشرطی برای مخاطب قابل فهم میشود، که او همان فیلمها، نمایشنامهها، رمانها، پادکستها و تئاترهایی را که تو دیدهای، دیده باشد، یا حداقل اسمی از آنها شنیده باشد.
برای دانشپژوهان خورجینی، حوادث به منزله خرِ مُراد است. باید سوار آن شد تا به هدف خود رسید. یعنی دانش خورجینی خود را خرج کرد و نمایش داد. حادثه باید رخ بدهد تا چنین فردی بگوید "دیدید ما گفته بودیم". در عین حال همانطور که با سوار حادثه شدن، میتوان از خورجین خر حادثه خرج کرد، اما این خطر را هم دارد که زیاد سوارهگیری از حادثه، منجر به خرج همه دارایی خورجین شود...
گویند: ملانصرالدین را ده خر بوده. روزی بر یکی از آنها سوار شد و خران خویش را شمردن گرفت. چون مرکوب را به حساب نمیآورد شمار نه برآمد. سپس پیاده شد شماره کرد، شمار درست و تمام بود. چندین بار در سواری و پیادگی عمل تکرار یافت، عاقبت پیاده شد و گفت: سواری به گم شدن یک خر نمیارزد. حادثه که تمام شود، سواری پایان مییابد، سواره هم سر عقل میآید که بهای سوار شدن، به قیمت گم شدن خورجین دانش چنین افرادی تمام میشود.
پایان پیام/