به گزارش خبرنگار قرآن و فعالیتهای دینی خبرگزاری فارس محفل ادبى «قاسم هنوز زنده ست» بزرگداشت مقام سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانى با حضور ادیبان و استادان و هنرمندان کشورهاى فارسى زبان در گروه بینالمللى هندیران برگزار شد.
در این مراسم که شاعرانى چون غلامعلى حداد عادل، محمدعلى مجاهدى، على رضا قزوه، محمود اکرامى فر، ولى اله کلامى زنجانى، سعید حدادیان، رضا اسماعیلى، مصطفى محدثى خراسانى، على محمد مؤدب، محمدحسین انصارى نژاد، غلامرضا کافى، محمدمهدى عبدالهى، ایرج قنبرى، قادر طراوت پور، عزیز آذین فرد، امیر عاملى(شاعر و خوشنویس)، سید مسعود علوى، علیرضا حکمتى، مسعود ربانى(شاعر و خوشنویس)، میلاد حبیبى، شعبان کرمدخت، حمید حمزه نژاد، نغمه مستشارنظامى، فاطمه نانى زاد، وحیده افضلى، حمیده پارسافر، ایمان طرفه، لیلى رکن آبادى، فاطمه طارمى، سمانه رحیمى، الهام نجمى، زهرا میریان کرمى، فاطمه ناظرى و همچنین شاعران خارجى از جمله پروفسور فاطمه بلقیس حسینى، سید حکیم بینش، سید سکندر حسینى، احمد شهریار، محبوب حسین، مهدى باقرخان، کبرى حسینى بلخى، فاطمه(صغرى) حسینى زیدى و ... حضور داشتند با قرائت اشعار خود به مقام بالاى آن شهید عزیز اداى احترام کردند.
در ادامه آثار برخی از شعرا در وصف سردار دلها تقدیم میشود.
علیرضا قزوهچشمه بود و رود بود و شط... رفت و دریا شد سلیمانی با شهادت چون نگینی سرخ... تازه پیدا شد سلیمانی
حاج قاسم چون سیاوش بود... تاروپودش آب و آتش بودبر سر اهریمنان شوم تیغ برا شد سلیمانی
کاوه آهنگر دوران، در کمانش تیر آرش داشتروز هیجا در صف پیکار پرچم ما شد سلیمانی
تکه تکه جان خود را داد... پای عشق و دین و ایرانش قاسم ما شور اکبر داشت... اربا اربا شد سلیمانی
مالک اشتر تو بودی تو، حافظ کشور تو بودی توعدهای بارند و خار، اما یار مولا شد سلیمانی
حاج قاسم پرچمش بالاست، حاج قاسم نور چشم ماستآن که خود «سردار دلها» بود... روح دلها شد سلیمانی
علی محمد مؤدببا مرگ زیستیچون شعلهای مقدس یک عمرهر جا که دستها به دعا بر شدنداز زندگی سرودی و بودیهر جا که یخ زدنددستان کودکانه آزادی و نشاطآواز آفتاب سرودیبا مرگ زیستیبا مزه مبارک انجیربا نوحههای نوحدر کشتی همیشه توفانتوفان نجات بود وقتی تو نوح بودی و میخواندیما را به عرشههای جنونتتوفان ترانه های تسلّا بودخورشیدهای گمشده را توفان یال بلند کوه تماشا بودتا آن ندیده را تو ببینیتا مرگ را به خنده بچینی
محمدحسین انصارى نژاداشکی درسوگ سردارسلیمانی
کیست بر علقمه در آینه گردانیهاکیست این تیغ به کف، گرم گل افشانیها
بوی پیراهن خونین کسی میآیداین خبر را برسانید به کنعانیها
باز با دستخط سوختگان بنویسیدبر ورق های دلم شرح پریشانیها
غرق خون سلسلهدار به دوشان، داردعشق، بسیار ازین سلسله جنبانیها
لاله عباسی از آن حنجرهها میشکفدبنگر باغ گل سرخ به پیشانیها
هلهای «اهل حرم!میروعلمدار» کجاست؟پاسخی نیست به جزسربه گریبانیها
برسانید به سیدحسن این مرثیه رانامهای سوخته از غربت لبنانیها
بشنو از سوریه ومزرعه زیتونشخون جگر، جامه دران یکسره «زیتانیها»
شعر در بحر رجز نذر شهیدستان بادنیست شایسته اش این سوز نیستانیها
خون مالک به زمین ریخته و می نگرمذوالفقار علی و صاعقه افشانیها
بنویسید خدا قاسم جبارین استو چه جان ها بستانیم از آن جانیها
با همه کفر مجسم به جهان خواهد بودنام تو رونق بازار مسلمانیها
حرز «یامهدی موعود» به سربندش بودباطل السحر به هرفتنه سفیانیها
اوست بیتالغزل هر چه شهادت نامهستمثل خورشید به منظومه عرفانیها
علم پیرخمین است که بر دوش شماستکه در این قافله جمعند جمارانیها
رستخیزیست به خونخواهی او میشنوی؟بیشمارند دراین قوم سلیمانیها
وحیده افضلیما قلبهای پیشپا افتادهای هستیممستانِ بیجام و بدون بادهای هستیم
دست از سر لیلای قصه برنمیداریمدیوانههای تا ابد دلدادهای هستیم
ما را شما گرچه شبیه مور میبینیدما پادشاهانِ سلیمان زادهای هستیم
باران چرا در چشمهای ما فراوان است؟چون بغضهای در گلو آمادهای هستیم
مثل شما اهل ریا و رنگ و رندی؟،...نه!ما عاشقانِ سخت، اما سادهای هستیم
سعید حدادیاننام تو را در بهترین رویا شنیدماز عرشیان، از عالم بالا شنیدم
در آسمان هشتم، آن آئینهخانهعکس تو را دیدم، صدایت را شنیدم
عطر تو را در آن بهشت آرزوهااز یاس و نرگس، از اقاقیها شنیدم
این داغ را از آفتاب اول تیراز موجهای گیسوی یلدا شنیدم
از زخمهای حنجر آتشفشان هااز شور طوفان، از لب دریا شنیدم
از خاک خونین حلب، از آتش شاماز نخلهای بیسر صنعا شنیدم
نام تو را از بیدهای گُر گرفتهاز بادهای سرخ در حیفا شنیدم
میدان منور میشد از باران چشمتهر بار از لبهات، یا زهرا شنیدم
نام تو را در شبنشینی شهیدانبا شوق از اصحاب عاشورا شنیدم
*
گاهی نشان عشق ما، اشک روان شدگاهی گواه عاشقی، ایثار جان شد
با زخم باید سوخت، باید ساخت، آریاما کدامین زخم چون زخمزبان شد
وقتی هوای پَر گرفتن رفت از سروقتی دل از تن پَروری ها ناتوان شد
وقتی که ساعت از صدا افتاد کمکموقتی پَر قو بستر خواب گران شد
وقتی هوا مسموم شد از باد نخوتوقتی که دنیا شوکران این و آن شد
تو آسمان را خواستی، برخاستی تاکم کم زمین در زیر پایت، آسمان شد
تو با لباس سبز، خضر راه بودیبا تو کویر تشنه غرق ارغوان شد
وقت تلاوت با دوبیتیهای چشمتروح تغزل در تَن هستی روان شد
یا نور و یا قدوسهای چشم هایتدر آسمان شام، مثل کهکشان شد
فاطمه طارمیتقدیم به سردار دلها
بر هر که کشیده است غم بی پدری راانگشتریت داده نوید خبری را
چون باد که از دشت گل سرخ گذشتهداری ز دمشق عطر گل خون جگری را
آری خبر آمد ز سر دار به سرداردر خون بزن اینبار قنوت سحری را
در معرکه عشق به رقص آمده رستمآتش زده انگار ز سیمرغ پری را
نامرد به گرد حرم زینب کبریستآغاز کن ای مرد در آتش سفری را
رفتی که در آغوش خدا جای بگیریبعد از تو چشیدیم غم دربدری را
سیدسکندر حسینی بامدادتقدیم به سردار مقاومت حاج قاسم سلیمانی
قلبها آتش گرفته چشمها خون ریختهماه در وقت نمازت اشک گلگون ریخته
خون تو تفسیر بیداریست مانند حسینرازهای شوم را از پرده بیرون ریخته
در عراق و شام آیینه!،تماشا می شوی!نقشی از تو در مثال فاطمیون ریخته دشت سرخ است از جنون عشق تو در هر قدمتا ببینی در دل این خاک مجنون ریخته
غیرتت هرگز نمی گنجد میان صد کتاباز سرهر تار مویت نیز مضمون ریخته
عشق تو در رقص آورده است موج و رود رادر خیابانها خروش و خشم کارون ریخته
قدس از خونت شکوفه میدهد با اینکه دربین آتش شاخههای سبز زیتون ریخته
کربلا آغوش واکرده به قاسم باز اودر رگ گلها دوباره چشمهیخون ریخته
غلامعلی حدّاد عادلماه آسمانی
ماه آسمانی شد قاسم سلیمانیشد ز پرتو رویش آسمان چراغانی
مرد فاتح میدان در نبرد با شیطانمرد روزهای سخت، ورطههای طوفانی
دشمن ستمکاران، دوستدار مظلومانبند بند رفتارش آیههای قرآنی
فخر امّت اسلام، پارهٔ تن ایراناسوهٔ مسلمانی، قهرمان ایرانی
افتخار ملت بود، سرو راستقامت بودکوه استقامت بود، شیرمرد کرمانی
آه از آن لب خندان، آه از آن دل سوزانابروان مردانه، چشمهای بارانی
«زلف و کاکل او را چون به یاد میآرممینهم پریشانی بر سر پریشانی»
ای امید آینده! ای تو تا ابد زنده!آفتاب تابنده در جهان ظلمانی!
ای تو مالک اشتر، ای سپاهی حیدر!یاورِ وفادارِ سیّد خراسانی!
گرچه ریخت خون تو، دشمن زبون توبهرهای نخواهد برد بهتر از پشیمانی
رفت اگر سلیمانی، رفت اگر ابومهدیاز میان نخواهد رفت غیرت مسلمانی
ای حقیقت جاری! ای چراغ بیداری!تا همیشه در دلها جاودانه میمانی
تا زند سحرگاهان سر ز خاوران خورشیدتا کند شبانگاهان ماه پرتوافشانی،
موجهای دریاها، بادهای صحراهامیبرند نامت را آشکار و پنهانی
میکنند همخوانی، در هوای بارانیقاسم سلیمانی، قاسم سلیمانی...
محمدمهدى عبداللهى
از فتنه پاییز بر این باغ، پیام استاین حادثه ى سرخ سرآغاز قیام است
سبز است قیامى که در این چله رنگیندر معرکه ها سرخ ولى گام به گام است
هرچند که تلخ است به دل، داغ شهیداندر فصل شهادت فقط ایام به کام است
این نهضت امّید در آیینه تاریخدر سایه خورشید، پر از شور مدام است
سرخیم در این باغ پر از خون سپیدارهستیم بر آن عهد که در جان کلام است
هر چند عدو نقشه کشیده ست شب و روزدوران بزن در رواِ این قوم تمام است
لبنان و یمن، سوریه، بحرین و فلسطینبیت الغزل عشق در این خطّه کدام است؟!
غم نیست اگر قاسمِ میدانِ وفا رفتوقتى که علمدار نگاهش سوى شام است
با شور شهیدانه سلیمانىِ جان رااینگونه بخوانید که سربازِ امام است
از مکتب قاسم همگى درس بگیریداز عشق بر او یکسره چاووش سلام است▫️خونخواه شهیدان سفر کرده مىآیدمىآید از آن دور و همین حسن ختام است
حمیده پارسافر
بر سرت بوسههای «عشق» خوش است، باز گرد ای بلای تو به سرمسینه ام شعله شعله میسوزد، این همه درد را کجا ببرم؟
ای نگاهت پر از صلابت و مهر، آسمانها مبارکت سردار!میهمان حسین فاطمه باش! در کنار مدافعان حرم
مثل قلب غروب غمگینم، سخت در حیرتم که پر زدهایاربا اربا شدی سبک بروی... خم شد از داغ رفتنت، کمرم
تا ابد استوار میمانیم، راه سبزت ادامه خواهد داشتاز دلم لحظهای نخواهی رفت، مقتدای همیشهام! پدرم!
با تمام وجود دلتنگم، با تمام وجود، چشم به راه...جمعههای پس از تو بیشتر از، جمعههای گذشته منتظرم
سمانه رحیمیدل، نگاهش به دَمِ روضه بارانیهاستصورت شهر، از این غصه چراغانیهاست
دلمان گرم نفسهای پر از مهر تو بودرفتنت نقطه آغاز پریشانیهاست
عکس انگشتریات روضه به پا کرد و هنوزنام تو زمزمه سرخ غزلخوانیهاست
شهر، این شهر دل آشوب به دریا پیوستبعد تو منتقمت لشکر طوفانیهاست
خون تو معجزه هر نفس ایران شدمثل این معجزه در عشق، فراوانیهاست
عَلَمت مانده برافراشته تا برگردیبعد تو میهنمان ملک سلیمانیهاست
کبری حسینی بلخیعراق در غم و بازار شام ویران بودتمام خطۀ خاورمیانه حیران بود
شیوع یک تب وحشی، به شکل باد سیاهرسیده بود و جهان، هیکل هراسان بود
عرب در آتش این فتنۀ جوان، میسوختبه روی تابه چنان برْههای بریان بود
خلیفه بر سر بازار رقه، فرمان داشتو در سرش هوس خطه خراسان بود
چه مادران که به تیر خلاص جان دادندچه کودکان که ز شب تا سپیده گریان بود
فسرده بود به جادو جهان رعنا رادوای درد در انگشتر سلیمان بود
به حکم حضرت جان، مهر فتح در دستششکفته بر لب او آیههای قرآن بود
*
آنکه در انگشترش نقش سلیمانی بوددر نظرگاه ولایت اشتر ثانی بود
بعد از این تا سالیان سال سنت میشودنام فرزندان ما قاسم سلیمانی بود
شیرمردان خدایی جنگ، رودررو کنندچاه کندن حیلۀ دیرین شیطانی بود
عاقبت در آسمانش پرتو افشان میشودماه اگر در هالهاش یک چند زندانی بود
قیمت ما هیچگاهی از شکستن کم نشدآنچه ما داریم در خود، گوهر کانی بود
ایل ما در حجلههای عشق قاسم کم نداشتیک تن از آن جمله، این سردار ایرانی بود
روبهان، در بیشه شیران پس از این چند شبخواب در چشمانتان شاید که ارزانی بود
سیدحکیم بینشای زنده تر از زنده تر از زنده تر از مالبخند تو عاشق کند آینهها را
سردار سرافراز تر از تو به جهان کو؟«سرباز ولایت» نفست فاتح دلها...
انگشت سلیمانی تو کور نموده استچشم جمل فتنهی این دور و زمان را
هم نقطهی پایان به غم و غصهی گل خوبهم سجدهی شکرت به دل معرکه زیبا
در خط نگاهت همه جا فاطمیون اندسر بند سر شان همه یا زینب کبرا
در آن سحر جمعه که جان همه لرزیدانگشتریت شد خبر اول دنیا
حالا که مسیر گل سرخ است مشخصباید خود مان را برسانیم به دریا
محمدعلى مجاهدى (پروانه)در کوچ پرستوها در همهمه گل میکرددر شور قناریها با زمزمه گل میکرد
در دامن دلتنگی بیواهمه گل میکرددر حنجره سرخش یا فاطمه گل میکرد
چون عطر نجیب یاس در پنجرهها جاری استبا نعره یا عباس در حنجرهها جاری است
گلبانگ اذان او از ماذنه میروییدمانند گل خورشید از روزنه میرویید
با تنتنه گل میکرد با هیمنه میروییددر میسره میجوشید در میمنه میرویید
مردی که نبردی سخت با ما و منیها داشتپیکار اهورایی با اهرمنیها داشت
موسیقی چشم او با قافیه میجوشیدآهنگ مناجاتش در ادعیه میجوشید
با زمزمه میرویید با مرثیه میجوشیدآن مرد که خون او در بادیه میجوشید
گلهای شقایق را آتش زده داغ اوداغی که فروزان خواست این کوره چراغ او
مردی که تبار او از ایل تبر بوده استیک عمر خلیلآسا همزاد خطر بوده است
قد قامت تکبیرش هنگام اثر بوده استدر حنجر فریادش طوفان شرر بوده است
مردی که پای زر زنجیر زدن داندشیری که به روی زور شمشیر زدن داند
مهدی باقرخانخون ِ شهید، نقش ِ حیاتی به جا گذاشتبر عرصهی فضای خموشان، صدا گذاشت
بر غیرت شهید، سلامی بود که اوجایی که دستها نرسیدند پا گذاشت
جرأت، امید، عزت و اوج شرف، وقارتنهاترین شهید برایم چهها گذاشت
میراث او چه بود همه عشق و مهر و دردجز عشق و مهر در دل ما چه به جا گذاشت
نازم به آن طبیب که در آتش و عطشبر دردهای زخمی دنیا دوا گذاشت
درهم شکست هیبت فرعون کفر رامستضعفان قافله را در عزا گذاشت
این عاشق شهید که بوده؟ که پیر مادر روز ِدفن در کفن او عبا گذاشت!
به گزارش فارس در حاشیه این مراسم مسعود ربانى (خوشنویس) ابیاتى را در وصف سردار در صفحات کاغذ به صورت خوشنویسى در معرض نمایش قرار داد.
انتهای پیام/