خبرگزاری فارس - گروه رادیو و تلویزیون: برنامه «ساعت بیست و چهار و یک دقیقه» با هدف معرفی و آگاهی بخشی علوم شناختی در قالب نبردها، دیپلماسی و نهایتا جنگهای شناختی هم در قالبهای صلح مبتنی بر علوم شناختی و هم در قالب فضای عمومی عملکرد در چارچوب علوم شناختی در بستر رسانه به روی آنتن رادیو گفتوگو رفته است. این میزگرد که با همکاری خبرگزاری فارس و رادیو گفت و گو به روی آنتن میرود، با استفاده از تکنیکهای علوم شناختی به گفتمان سازی بر مبنای تکنیکها و شگردهای رسانهای در حوزه شناختی میپردازد.
در قسمت بیستم و در ادامه قسمت نوزدهم این برنامه، در فصل سوم معصومه نصیری میزبان علیرضا داودی کارشناس ارشد رسانه و علوم شناختی و دکتر محسن همتی نژاد کارشناس حوزه رسانه به بررسی مهمترین مدلهای جریانات ضد انقلاب جهت ایجاد خط موازی و خط اشغال در دهه چهارم علیه محور مقاومت و انقلاب میپردازند.
بحث درباره خط موازی را با یک مثال عینی آغاز میکنم؛ در راه پلههای قدیمی از یک طرف کلید را میزدیم چراغ روشن میشد و از طرف دیگر میزدیم، خاموش میشد که به آن مدار موازی میگفتند. یعنی مقصد روشن شدن چراغ با کلیدهای مختلف بود. در جریانسازیها هم این اتفاق میافتد یعنی مقصد این است که روی افکار مخاطب تأثیر بگذارند و از هر طریقی شده در پی عملی شدن این هدف هستند. جریان ضدانقلاب نیز برای تأثیرگذاری بر افکار مردم کانالهای مختلفی دارند؛ هم رسانههای دیداری و شنیداری هست وهم رسانههای مکمل در فضای مجازی و هم رسانههای منطقهای؛ هدف آنها تولید محتوا و انتشار آن برای تأثیرگذاشتن بر مخاطب است. آنها روی موضوعاتی دست میگذارند که تبدیل به معضل و آسیب و این آسیبها تبدیل به بحران شوند. به طور مثال، آنها درباره روایتسازی و تاریخسازی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس کار میکنند. این روزها با توجه به اینکه در ماه مبارک رمضان هستیم در مورد دین هم کار میکنند.
آنها برای رسیدن به هدفشان از همه ظرفیتهای خود استفاده میکنند و غالباً موضوعات را به صورت مکمل یکدیگر به کار میبرند. یعنی وقتی موضوعی را مطرح میکنند، موضوع موازی با آن را در یک بستر دیگر فراهم میکنند. مثلاً شبکههای ماهوارهای یک موضوعی را شروع میکنند و در کنار آن فضای مجازی آن را ادامه میدهد. برای ایجاد حداکثر سرگیجه روششان کمیت بخشیدن به پیام است نه کیفیت. یعنی بمباران خبری و اطلاعاتی و برنامهای در انواع مختلف و منابع گوناگون را در پیش می گیرند تا مخاطب دچار کلافگی و سرگیجه شود و نتواند به درستی تصمیمگیری کند.
در اصل، فکر و تعقل مخاطب را دچار سردرگمی میکنند. از طریق تصویر، متن، ویدئو و حتی آهنگهای پسزمینه وضعیت مکمل را ایجاد می کنند. آنها استحکام بخشیدن به نقطه تولید تا توزیع و انتشار اخبار را هم در نظر دارند، یعنی خودشان را طوری نشان می دهند که گویی به قدری بر مسائل اشراف دارند که در لحظه اگر اتفاقی رخ دهد در همان لحظه خبرش را منتشر میکنند. این روش به نوعی مخاطب را درگیر میکند تا احساس کند که همه نیازهای خود را باید از آن رسانه مرتفع کند. روش دیگر آنها این است که دسترسی آسان فراهم کنند.
دسترسی آسان یعنی شما از سکوهای مختلف ازجمله روی گوشی خود، در منزل خود و در مسیر رفت و آمد از طریق رادیو بتوانید پیام های آنها را دریافت کنید. این یک شبکه درهم تنیده است که ما وقتی از دور می بینیم فکر میکنیم که شاید نظمی نداشته باشد اما وقتی در بطن آن میرویم، میبینیم که اینها دارند رفتار شبکهای انجام میدهند و برای رسیدن به اهدافی چون ایجاد ناامیدی، تخریب تاریخ انقلاب و... هماهنگ عمل میکنند.
یکی از اقدامات رسانهها این بوده که بتوانند در کنار خط موازی و خط اشغال حتماً مفهوم پوشش کاذب را هم در دستور کار قرار بدهند. پوشش کاذب یکی از قدیمیترین تکنیکهای شناختی در حوزه اقدامات علیه یک سیستم است. به این ترتیب که شما حجمی از رویدادها را به مخاطب نشان میدهید، این رویدادها یک سقف، یک کف، یک دیواره و یک حجمی دارد که مخاطب بر اساس قرار گرفتن در این حجم، نسبت به آن گزاره تصمیمگیری میکند و ممکن است که به هر نوع تصمیمی برسد. البته کنار هم قرار دادن این پازلها برای تشکیل یک دیواره کاذب یا سقف کاذب به سرعت شکل نمیگیرد و خیلی تدریجی است و امکان دارد که مرکب از گزارههای متنوع و متکثر زیادی باشد.
یک فرقی وجود دارد بین سیستمی که میخواهد خود را پرزنت کند با سیستمی که میخواهد علیه سیستم پرزنت شده اقدام کند. در همه جای دنیا این یک اصل ثابت است؛ سیستمی که میخواهد خود را پرزنت کند، نمیتواند مرکب و ترکیبی حرکت کند و مجبور است که برای مخاطب رج به رج حرکت کند، یعنی بگوید که مثلاً در بحث اقتصاد این تمام است و در مسئله فرهنگ این تمام است و... اما وقتی بناست علیه سیستمی که میخواهد خود را پرزنت کند حرکت شود، موضوعات اقتصادی، حقوق بشری، امنیتی و فرهنگی ترکیب میشود. اما یک نکتهای وجود دارد؛ مخاطب همیشه آن چیزی که در مقابل او هست را میبیند. امکان دارد که خیلی حس و حوصله تحلیل آنچه ورای آن چیزی که میبیند را نداشته باشد.
در قدیم وقتی که میخواستند قلعه بسازند، یک دیوار جلویی و یک دیوار اصلی میساختند. فاصله بین این دو دیوار را معمولاً با مصالحی پر میکردند که هر چه دیوار اول ضربه میخورد به دلیل مصالح و مواد محکم پشت آن خیلی آسیبی به دیوار اصلی وارد نمی شد. از زمانی که مدل شیشهای مطرح شد و گفتند که رسانه یکی از مدلهای شیشهای کردن فرآیندها در هر سیستمی است، در مورد کشورهایی مثل ایران آسیبپذیری شدت گرفت. چرا؟ یا دیوار شیشهای اصل است یا کاذب است یا موازی است یا اساساً برای ایجاد خط اشغال ایجاد شده است.
خط اشغال یعنی چه؟ شما در دیواری که بتنی است، تصویر خود را نمی ببینید اما در یک شیشه یا آینه می بینید. وقتی دیوار موازی یا آن مفاهیم موازی مطرح شود، مخاطب دیگر دولت و حاکمیت را نمیبیند، بلکه خود و انعکاس خود را در دیوار کاذب میبیند، پس خود او بخشی از اشغال ذهنی نسبت به آن چیزی که دارد اتفاق میافتد می شود. بنابراین همه آن چیزی که بازتاب مییابد برای او اصل میشود نه آن چیزی که حقیقتاً دارد اتفاق میافتد. حوزه شناختی در رسانهها میگوید حالا بیایید من برای شما مشکلات را مطرح میکنم، مثلاً مدارس بازگشایی شده است و بخش قابل توجهی از دانش آموزان علی الخصوص در مقاطع ابتدایی سر کلاس ها حضور پیدا نکردند.
در این شرایط وقتی رسانههای رسمی اخبار کرونا را قطع کردند، مخاطب دچار این استنباط شد که "چون خواستند دانش آموزان را سر کلاس ببرند، اخبار کرونا را هم حذف کردند؛ پس یک چیزی هست که به ما نمیگویند و بالاجبار این کار را کردند". ایجاد گارد ذهنی دقیقاً یکی از شئون خط اشغال در موازیسازی بین منِ شهروند، با اوی سیاستگذار است؛ یعنی بدترین اتفاقی که در یک جامعه به لحاظ رسانهای میتواند بیفتد.
گارد ذهنی همیشه به دلیل قدرت و قوت رسانههای خارجی نیست. این را خیلی دقت کنید؛ به خاطر ضعف شدید در داخل هم هست. رسانه معاند میگوید که شما اگر واکسن برکت زده باشید، از ایران نمیتوانید خارج شوید و دنیا نمیپذیرد. در صورتی که این همه آدم واکسن برکت زدند و بلیط هم گرفتند و رفتند و آمدند.
نکته مهم اینجا است که شما اگر در مقابل همه آن چیزی که گفته میشود از تکنیک مارپیچ سکوت استفاده کنید، در حوزه عملیات روانی محسوب می شود. در صورتی که حوزه شناختی، پازل شیشهای است. شما اگر نتوانید از پازل شیشهای در مقابل مارپیچ سکوت استفاده کنید، آن مارپیچ سکوت، شما را خفه میکند. پس همه میپذیرند که اگر واکسن برکت زده باشید، به اروپا نمیتوانید سفر کنید. حتی وقتی میروید ویزا را هم میگیرید، باز هم نمیتوانید مبلغ واکسن برکت باشید، چرا؟ چون در داخل یک نفر نیامد بگوید ویزا و بلیط گرفته و در فرودگاه کشور دیگری رفته و کارت واکسن خود را نشان داده که واکسن برکت زده و در آن کشور به سر می برده و الان برگشته است! حتی این حرکت ساده را هم نمیتوانند انجام بدهند؛ چون رسانه های ما در مواجهه با دیوار موازی در مقابل حقیقت، دچار ضعف جدی و تکنیکال هستند. برای همین است که معمولاً مخاطب ما در یک سردرگمی انتخاب بین فکتهای غلط و گزارههای صحیح به سر می برد و معمولاً فکتهای غلط شیرینتر است.
در بحث رفتار شبکهای من یک مثال برای شما میزنم؛ ما الان رسانههای دیداری و شنیداری داریم که از طریق ماهواره پخش میشود. برنامه از ماهواره وقتی پخش میشود آرم شبکه روی آن حک شده است و شما از نظر ذهنی روی آن ذهنیت داری که این شبکه سیاسی است، سرگرمی است و ... به هر حال حتی کشورهای سازنده یا عوامل پشت پرده را هم متوجه می شوید، اما شبکه ای شدن در فضای مجازی اتفاق میافتد.
همان طور که ما گاهی یک کالای جعلی را بجای یک کالای اصلی میخریم و نمی توانیم تفاوت آنها را از هم تشخیص دهیم، در فضای مجازی نیز هویت اکانت ها گاهی نامشخص است و نمیدانیم اهداف و افراد پشت پرده و حامیان مالی تولید کنندگان محتوا چه کسانی هستند، مگر اینکه از طریق محتوا و لینکها بتوانیم شناسایی کنیم. اما واقعیت این است که هر چه قدر هم تیزهوش باشیم آنجا هم دچار مشکل میشویم. این نوع رسانه ها در کنار چیدمان خبری و برنامهای خود میآیند یک خط مقایسهای هم قرار میدهند، به طور مثال، میگویند که ما در داخل کشور دچار این مشکلات هستیم، اما این قدر به جبهه مقاومت کمک مالی شده است.
مخاطب وقتی این را می بیند، در ذهن خود مقایسه میکند و دچار تحلیلی میشود که آن رسانهها دوست دارند و از این طریق در ذهنش رسوخ می کنند. رفتار شبکهای یعنی اینکه رسانه ها با هم استراتژی تعریف میکنند و با کمک یکدیگر این استراتژی به روز سازی میشود. به طور مثال اگر آن ها تاریخ انقلاب را بررسی می کنند، شعارها و اهداف انقلاب را با برخی مشکلات امروز کشور مرتبط می سازند و در ذهن مخاطب شبهه ایجاد می کنند. و یا از نوستالژی استفاده میکنند. وقتی که از نوستالژی استفاده میشود، مخاطبی که قبل از انقلاب را به درستی درک نکرده است و در مورد آن زمینه خاصی ندارد، ناخودآگاه قیاس می کند. حتی افرادی که آن زمان بودند هم دچار افسوس نسبت به گذشته می شوند، چون انسان به طور ذاتی همیشه نگاهی حسرت آمیز نسبت به گذشته دارد. اگر ما بتوانیم شرایط امروز را با تمام ویژگیهای آن دوره نشان بدهیم، آن موقع است که مخاطب میتواند نتیجه درستی بگیرد.
در حوزه خط موازی و خط اشغال یک مسئله خیلی ریز وجود دارد که معمولاً خواستههای خود را بین جامعه توزیع میکند. همان خواستههای کاذبی که ایجاد میشود. خط موازی توسط سازمانهای شبکه شده و خط اشغال توسط شبکههای سازمان یافته ایجاد میشود. مخاطب هر زمانی که ذیل سازمانهای شبکه شده میرود بلا استثنا با ابهاماتی در موقعیت صفر و به اصطلاح حوزه شناختی آلفا مواجه میشود، یعنی چه؟ این جملهای که گفتم یک مقدار سنگین بود و با این مثال آن را توضیح میدهم. کارگزار تقنینی دارد میگوید که آقای خودروساز، تو داری ارابه مرگ تحویل میدهی و یک دفعه در عید نوروز امسال هفتصد نفر در سوانح خودرویی جان باختند.
از آن طرف هم کارگزار اجرایی هم میگوید که تو درست میگویی و من کارم را اصلاح میکنم اما چطور همچنان ارابه مرگ تولید میشود؟ ابهام در موقعیت آلفا است. از اینجا به بعد مخاطب میگوید که وقتی که کارگزار تقنینی و کارگزار اجرایی هر دو یک حرف را میزنند اما خروجی چیز دیگری است، دو تا گزاره بیشتر مطرح نیست؛ یا من را سرکار گذاشتند یا اساساً قدرتی ندارند. چه اتفاقی میافتد؟ مخاطب از موقعیت آلفا توسط رسانه خارجی و بیگانه در درون خود تبدیل به موقعیت بتا میشود. یعنی از اینجا به بعد میگوید که همه آنها دروغ میگویند. پس وقتی به این نتیجه رسید که در مهمترین مسئله به اسم خودرو همه دروغ میگویند، حالا در سایر گزارهها مراجع ضمایر خود را پیدا میکنند و ضمایر هم مراجع خود را مییابند، یعنی هر دو حالت اتفاق میافتد. از اینجا به بعد دیگر مخاطب و افکار عمومی دست شما نیست. دست آن کسی است که توان دارد که مخاطب را از نقطه آلفا به نقطه بتا ببرد.
اینجا است که مقام معظم رهبری جهاد تبیین را مطرح میکند، چرا؟ چون مخاطب وقتی در این نقطه بتا قرار گرفته است یعنی واگذار شده و آماده است برای پذیرش حرفهای مختلف. از پذیرشهای مختلف در تکنیک خارجی با عنوان ارتباط دو سویه مخاطب و رسانهها یاد میشود. وقتی ارتباط دو سویه برقرار شد مخاطب به آن رسانهای که تبلور خود را دارد و میتواند حرف خود را بزند، اعتماد میکند و از آن تأثیر میپذیرد. وقتی که این اتفاق بیفتد قشر خاکستری مثل یک بیماری میشود که میگوید درد دارم و هر چه میتوانید تزریق کنید که من درد خود را کم کنم.
میخواهم به برخی فیلمها اشاره کنم که شاید به درد خانواده نخورند و فرد نمیتواند آنها را با خانواده خود ببیند اما چرا در صدر گیشه سینما قرار می گیرند؟ من از چند نفر پرسیدم که چرا این نوع فیلم ها را میبینند؟ میگویند که ما میخواهیم دو، سه ساعت خوش باشیم. اینجا بحث همان بیمار است که میگوید من را به جایی ببر که هپروت باشد و درد نکشم. وقتی بیمار از خود بیخود شود میتوانند روی او همه نوع اثر و عمل جراحی انجام بدهند و هر کاری که دوست دارند میتوانند با او بکنند. یعنی میتوانند به ذهنش نفوذ کنند.
نکته بعدی این است که رسانه های ضدانقلاب روی نیروها و جریانهای منتسب به انقلاب اسلامی تمرکز میکنند و وقتی که یک سهلانگاری اتفاق میافتد به قدری بزرگنمایی و برجسته سازی می کنند که در ذهن مخاطب این خطا به عنوان یک کار تعمدی جلوه می کند و موجب القای ناامیدی در جامعه میشود. این نکات، برخی از آن تکنیکهایی است که در رفتار شبکهای انجام میشود. البته موارد خیلی بیشتری است که در بحث ما نمیگنجد.
در آن نقطه بتا دو تا اتفاق میافتد که مخاطب یا صددرصد بیحس میشود یا صددرصد انزجاری میگردد و این حالت پنجاه پنجاه ندارد. به طور مثال، افرادی بیانیهای را تحت عنوان فساد در سینما منتشر کردهاند؛ خیلی جالب است که این یک خط اشغال شناختی بسیار جدی است. رسانههای رسمی هم به آن ضریب میدهند و کسی هم نمیگوید که خود تو مصدر فساد هستی. طرف وقتی که خودش فاعل فساد است، در خط اشغال آمده است و سخن از فساد در سینما می زند، در نقطه بتا یک خط موازی ایجاد میکند. خط اشغال میگوید که بروید دعوا را بر سر نوع بکنید و نه سر اصل آن.
بهترین و عالیترین نقطه از نظر رسانهها و جریانات معاند چه در داخل و چه در خارج از کشور این است که جامعه را از حالت تعادل چهل و نه تا پنجاه و یک خارج و به مرحله صفر یا صد برسانند. این جامعه، جامعه الاکلنگی میشود و دیگر دارای یک نگاه آلفایی نیست. نهایتاً یک اتفاق بسیاری جدی میافتد؛ قلعه شیشهای و دیواره شیشهای و مخاطب شیشهای؛ وقتی دیواره در صورت مخاطب شکست، مخاطب شیشهای هم خواهد شکست. پس مقاومت مخاطب در مقابل ضربات وارده به حداقل میرسد. این حداقل آن نقطه بتا است که یا بیخیال میشود میگوید به جهنم و یا این قدر انفجاری میشود که معترض یا هر اسمی که میتوانیم روی آن بگذاریم می شود. در هر صورت از حالت تعادل خارج میشود. در حوزه شناختی عالیترین مرحله علیه یک سیستم ایجاد عدم تعادل است، غایت آن هم برقراری تعادل است، دعوا بر سر این دو مفهوم تلقی میشود.
سؤال خیلی سخت و پیچیدهای است و برای رسیدن به پاسخ باید خیلی از متغیرها را دخیل کنیم، اما بله مخاطب قابل بازگرداندن است ولی با خسارتهایی که غیر قابل کتمان یا بازسازی است. همتی نژاد: من باید یک مثال پزشکی بزنم؛ وقتی یک فرد به سرطان مبتلا میشود، پزشکان شاید توصیه کنند که ویتامین هم به وی ندهند. میگویند تا مراحل شیمی درمانی او طی نشده است اگر ویتامین هم بدهید، آن غده سرطانی قویتر میشود.بعد از اینکه شیمی درمانی جواب بدهد، مصرف ویتامین تجویز میشود.
شیمی درمانی حکم مصونسازی اولیه را دارد که بسیار مهم است. ما اگر به یک بیمار میرسیم، میگوییم که اولویت اول زنده نگهداشتن او است، اولویت دوم همین جور و به ترتیب میرویم تا اینکه بازگشت اولیه اتفاق بیفتد اما جای زخم ها باقی می ماند. پس ما برای اینکه اجازه ندهیم تا مخاطبمان به نقطه بتا برسد میگوییم که باید مصونسازی انجام بدهیم. جهاد تبیین که رهبر انقلاب چند مرتبه بر آن تأکید کردند اشاره به این است که این قدر تعداد آن دیوارههای دفاعی زیاد و ریشههای آن مستحکم شود که اگر به نوعی حتی آن دیواره ترک خورد یا شکست باز هم ترکشهای آن به مخاطب آسیب نزند. سوال این است که فعالان رسانهای چه باید بکنند؟ ابتدا خود آنها باید باور لازم را داشته باشند، یعنی خود آنها باید اعتقادشان به قدری قوی باشد که بتوانند کار کند.
ما اگر بتوانیم در داخل کشور باورها را در دل مخاطبان خودمان قوی کنیم، آن موقع است که میتوانیم در مورد گفتمان جبهه مقاومت هم همین را القا کنیم؛ چه به مخاطبان داخلی و چه خارجی. ما در مورد مخاطبان خارجی وقتی بررسی میکنیم، میگوییم ما تعداد زیادی شبکه داریم که تولید محتوا کرده اند اما اثرسنجی آنها بررسی نشده است. حتی ما بعضاً درباره سبک زندگی مخاطبی که داریم برای او برنامه آماده میکنیم، بی اطلاعیم. وقتی نمیدانیم برای چه مخاطبی خوراک تولید میکنیم، نمی دانیم این خوراک به درد او می خورد یا نه! به همین دلیل هم حضرت آقا بابت این در بحث جهاد تبیین اشاره کردند که نوع تولیدات و نوع انتشارهایی که در حوزه رسانه اتفاق میافتد باید این قدر اثرگذار و خوب و خوش پخت باشد که به مزاج مخاطب هم خوش بیاید.
ما گاهی غذایی خوب و گران را مصرف میکنیم اما اصلاً ویتامینیزه نشده است و انگار سم خوردهایم. بعضی وقتها این اتفاق در بحث رسانهای هم میافتد. یعنی ما شاید به یک موضوع خوب این قدر بد بپردازیم که خیلی بدتر از آن چیزی از آب در بیاید که شاید رسانههای ضد انقلابی به آن میپردازند. پس حواس ما باید باشد که در آن خطوطی که داریم انجام میدهیم به عنوان خطوط اشغال و خطوط موازی، ضریب اثرگذاری را باید در نظر بگیریم.
من یک مثالی راجعبه این ترتیب اثر بزنم که مثال جالبی است و در بازار استفاده میشود؛وقتی یک برند فیک را میخواهند اصلی جلوه بدهند و بفروشند،شما را به بازار میبرند و چند برند نشان شما میدهند که میگویند برندها را ببینید، بعد دست شما را میگیرند و در یک کارگاه میبرند و میبینید که این برندی که مثلاً برند مشهوری هم هست را در همان جا اتیکت میزنند. شما همه جا را میبینید و یک برند اصلی که فیک است را در آن انبار نمیبینید. بعد همه برندها را اینجا دارند کپی میکنند ولی آن یک برند نیست. میگویید که این یک دانه که نیست، اصلی است.
در صورتی که برند فیک مورد نظر همانی است که قایم شده است و تحت عنوان فیک پنهان از آن استفاده میکنند که این تکنیک خیلی پیچیدهای است. وقتی بیرون میآیی سراغ سایر برندها نمیروی و سراغ آن یک دانه که آنجا نبوده میروی و میگویی این اصلی است. درنتیجه رقبا زمینگیر میشوند و آن فیک اصلی به عنوان اصل میآید و جای خود را باز میکند. یعنی ضریب اثر و ضریب نفوذ با فیک کردن رقبا و ضریب اثر با اصلی کردن فیک اتفاق میافتد. اینجا است که رسانه زمینگیر میشود چون خود او جای این اصل و فرع را عوض کرده است و به یک نقطه حادی که میرسد دیگر نمیتواند کار را جابهجا کند. به همین دلیل هم هست که شما میبینید محتوای زیادی تولید میشود اما نه عمق نفوذ دارد و نه ضریب اثر.
مثل همان دارو میشود که تمام بدن را دچار مشکل میکند. چون آنجایی که باید برود بنشیند، نمینشیند در صورتی که بعضی وقتها یک پیام خیلی کوتاه آن چنان تأثیر خاص خود را روی مخاطب میگذارد که باز برای اینکه آن را تغییر بدهی یا حتی به اثبات برسانی یا کار دیگری روی آن انجام بدهی، مدت زیادی زمان میبرد.
به مثال آقای همتی نژاد یک نکته دیگر اضافه می کنم؛ بیمار سرطان را گرفته است و شیمی درمانی هم میخواهد بکند ولی همیشه میگویند که اگر بیمار به پزشک اعتماد داشته باشد، اثر بهتری میگیرد. در این زمینه، مخاطب یک دفعه به رسانه بیاعتماد میشود.
علاوه بر اعتماد، چیزهای دیگری هم در ذهن انسانها میبینیم؛ الان روشهای جدید با استفاده از داروهای بیاثر ایجاد شده است؛ دارو نیستند اما به عنوان دارو به شما داده میشود و فکر میکنید که بر بدن انسان تأثیر میگذارد. اثر بعضی از آنها ذهنی است. حتی افرادی هستند که داروهای اعصاب خیلی قوی میخورند و برای اینکه اینها را به زندگی برگردانند، میآیند یک تکنیکی را استفاده میکنند که روز اول یک سوهان روی دارو میکشند و روز دوم دو تا سوهان میکشند و این را میخورند و میبینیم که به تدریج بدن آنها به آن داروهای خیلی قوی اعصاب و روانی که میخوردند بی نیاز می شود چون بدنشان هورمونها را ترشح میکند.
در بحث شناختی و رسانهای هم همین اتفاق میافتد. ما اگر در این بحث رسانهای مدعی نباشیم و خود را تکلیفمدار بدانیم و نه امر مدار. به این معنی که خیلی وقتها در رسانه میگوییم ما امر میکنیم که این اتفاق بیفتد و فکر میکنیم که هر چه ما بگوییم مخاطب ما باید گوش کند و بپذیرد و روی اقناعسازی در مخاطب کار نمیکنیم تا ارتباط دو سویه با مخاطب شکل بگیرد. ما در مورد ارتباطگیری دو سویه با مخاطب دچار چالش هستیم.
به گزارش خبرگزاری فارس، مجموعه برنامه «ساعت بیست و چهار و یک دقیقه» کاری از رادیو گفت و گو با همکاری سرویس هنر و رسانه خبرگزاری فارس، به تهیه کنندگی نوشین رهگذر، سردبیری دکتر علیرضا داودی، اجرای کارشناسی دکتر معصومه نصیری و هماهنگی عاطفه علی پور نوذری روزهای دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۱۶ از طریق امواج رادیو موج fm ردیف ۱۰۳،۵ مگاهرتز تقدیم علاقهمندان به حوزه علوم شناختی میشود.
برنامه «ساعت بیست و چهار و یک دقیقه» با هدف معرفی و آگاهی بخشی علوم شناختی در قالب نبردها، دیپلماسی و نهایتا جنگهای شناختی هم در قالبهای صلح مبتنی بر علوم شناختی و هم در قالب فضای عمومی عملکرد در چارچوب علوم شناختی در بستر رسانه به روی آنتن رادیو گفتوگو رفته است. این میزگرد با استفاده از تکنیکهای علوم شناختی به گفتمان سازی بر مبنای تکنیکها و شگردهای رسانهای در حوزهی شناختی میپردازد.
انتهای پیام/