خبرگزاری فارس - گروه رادیو و تلویزیون: برنامه «ساعت بیست و چهار و یک دقیقه» با هدف معرفی و آگاهی بخشی علوم شناختی در قالب نبردها، دیپلماسی و نهایتا جنگهای شناختی هم در قالبهای صلح مبتنی بر علوم شناختی و هم در قالب فضای عمومی عملکرد در چارچوب علوم شناختی در بستر رسانه به روی آنتن رادیو گفتوگو رفته است. این میزگرد که با همکاری خبرگزاری فارس و رادیو گفت و گو به روی آنتن میرود، با استفاده از تکنیکهای علوم شناختی به گفتمان سازی بر مبنای تکنیکها و شگردهای رسانهای در حوزه شناختی میپردازد.
در قسمت بیست و یکم این برنامه دکتر معصومه نصیری میزبان آقای دکتر علیرضا داودی (کارشناس ارشد رسانه و علوم شناختی) و مهندس احد سلاجقه (کارشناس ارشد حوزه امنیت و فناوری اطلاعات) به بررسی تکنیک های مرتبط با فنون کمپین سازی ها جهت ایجاد خط اشغال برای ناکارآمد جلوه دادن رویش ها و زایش ها در ایران پس از انقلاب می پردازند.
حوزه علوم شناختی با توجه به تعاریفی که بارها و بارها نسبت به آن در همین برنامه ارائه شده است، بیشتر با هدف تعیین و طراحی مسیر فعالیت می کند. ما اگر ذهن مخاطب را سه بخش بدانیم-ذهن شنیداری، ذهن دریافت کننده و ذهن پردازش کننده، ذهن تصمیم گیرنده- تا قبل از فرمان با اقدام، یک مسیر در حوزه دریافت وجود دارد و یک مسیر در حوزه پردازش؛ اینها وقتی که کنار همدیگر قرار میگیرند، مخاطب را به نقطهای میرسانند که این نقطه یا اقدام به نفع آن اطلاعات ورودی است یا اقدام بر اساس اطلاعات ورودی به نفع سایر گزارهها و انگارهها تلقی میشود. پس بنابراین در مرحله سوم مخاطب تصمیم میگیرد که به نفع کدام شاخه طراحی و اقدام خود را داشته باشد.
ما در خصوص این مسئله به دو مفهوم بسیار جدی میرسیم؛ مفهوم اول، خود اطلاعات ورودی است که اگر این اطلاعات به صورت مهندسی شده بر اساس محورهای تعیین شده به ذهن مخاطب وارد شود، قاعدتاً تصمیمگیری مخاطب برای هر نوع عملی متناسب با سیاستگذاری کسانی است که آن اطلاعات را وارد ذهن مخاطب کرده اند. بخش دوم ماجرا به آنها برمیگردد که در انتها یا به گزارههایی که در انتهای اقدام مخاطب نشستند و دریافت کننده میشوند. به این معنا که خیلی وقتها مخاطب خود در دریافت اطلاعات وسواس دارد و خود او فیلتر واقع می شود اما موقعی که میخواهد تصمیم بگیرد، دقیقاً آن نوع وسواس و آن فیلتر و آن گزارههای تحلیلی همان مفاهیمی است که از قبل به صورت مهندسی شده در بخش پردازشگر ذهن مخاطب کاشته شده است.
ما اینجا با مخاطب مستقل در حوزه تصمیمگیری روبهرو نیستیم، این یک فرم مخاطب است. یک فرم مخاطب هم از این قضایا مستثنی است و همه موارد تصمیمگیری در اختیار خود او هست. به طور مثال راجع به رسانههای بیگانه، بخش قابل توجهی از کسانی که خود را صاحب نظر در حوزه تکنیکهای رسانههای بیگانه میدانند، اما در واقع تکنیکال در حوزه رسانههای بیگانه نیستند، شنونده موضوعاتی بوده اند که بر اساس آنها تأملاتی داشتند یا مکتوباتی را ایجاد کردند و خود را صاحب حق در خصوص پردازش اطلاعات رسانههای بیگانه نسبت به اتفاقات اجتماعی و سیاسی میدانند، این دقیقاً همان ذهنی است که توسط رسانههای بیگانه مهندسی شده است! مثلاً رسانههای بیگانه میخواهند در برخی از رسانههای ما زیاد دیده شوند، روی ذهن پردازشگر نفر اصلی این مسئله کار میکنند و در فرآیندی آن را تبدیل به یکی از گزارههای خود در حوزه تصمیمگیری نسبت به تولید محتوا میکنند. پس ما اینجا وقتی که مخاطب اول را نگاه میکنیم، به این مسئله میرسیم که همه این اقدامات برای طراحی مخاطب نوع اول توسط دیگران یا فردی که آن طرف ماجرا هست، با چه عنوان و هدفی است.
یکی از خروجیهای جدی نسبت به تصمیمگیری مخاطب پس از آن اطلاعات ورودی یا آن پردازش، مخاطبی است که توانمندی ساختن کمپین یا به تعبیر فارسی پویش یا شرکت در کمپین یا پویش یا تحت تأثیر قرار گرفتن کمپین یا پویش را دارد. بنابراین مفهوم کمپینسازی، ماحصل ورود اطلاعات مهندسی شده یا گزارههای تحلیلی مهندسی شده، جهت تصمیمی است که مخاطب نسبت به قرار گرفتن در یک اجتماع که حالا این اجتماع چون بر اساس دالها علیه یک سیستم صورت میگیرد، قاعدتاً آن اجتماع، اجتماع له تلقی نمیشود.
لزوماً برای ساختن کمپینها نظام مسائل در ابتدا حرف نمیزنند. در ابتدا روند نظام مسائلسازی صحبت میکند. لااقل کمپینهایی که از دهه هفتاد به این طرف در ایران اتفاق افتادند ابتدا به ساکن بر اساس نظام مسائل مهندسی شده شکل نگرفتند و خیلی از این کمپینها بر اساس یک موضوع خیلی سطحی ایجاد شدند و به دلیل دربرگیری و فراگیری جنس مخاطبین مهندسی شده در درون خود تبدیل به یک سلسله نظام موضوعاتی شدند که بعد از آن تازه به مرحله اجرا رسیدند. اینجا به نسبت جنس مخاطب و نسبت به جنس موضوعات هر کدام از این رویهها متفاوت تلقی میشود.
مثلا شما وقتی نظام مسائل میفرمایید، کمپینهایی که بر اساس نظام مسائل شکل میگیرد یعنی اتوبان همجهت، یعنی شما دارید در اتوبان همان جهتی را میروید که همه ماشینها حرکت میکنند اما شما موقعی که در مرحله دوم میروید یعنی کمپین ایجاد میکنید که نظام مسائل را بسازید این اتوبان غیر همجهت میشود. یعنی ماشینها دارند به یک سمت حرکت میکنند و یک خودرو دارد از بالا برعکس حرکت میکند. اگر این خودرویی که دارد از بالا برعکس حرکت میکند دارای وسعت، حجم موضوعی، دربرگیری محیطی و فراوانی نفری باشد، میتواند همه آن ماشینها را برعکس کند. یعنی همه احساس کنند که دارند اشتباه میروند و باید برگردند و در این جریان قرار بگیرند. هر کدام از اینها به طور اتوماتیک که اتفاق بیفتد دو طرف گاردریل در اتوبان با هم همجهت میشوند. پس بنابراین وقتی که وارد فضای کمپینها میشویم باید دقت داشته باشیم که کمپین برای مسئله در واقع همسانسازی است یا برای مسئله غیر همسانسازی.
لازم میدانم که قبل از هر چیز روند تاریخی کمپینسازی را مرور کنم. یکی از اصلیترین روشها برای کمپینسازی، توسط جین شارپ در دانشگاه هاروارد و در قالب کتاب قدرت نرم نوشته شد و در کشورهایی مثل اوکراین، گرجستان و مجارستان هم عملیاتی گردید؛ جین شارپ در این کتاب حدود هزار و صد تکنیک و روش را در حوزه بازاریابی سیاسی، تبلیغات ضد امنیتی، جریانسازیهای فرهنگی و تکنیکهای فرهنگسازی با هدف تولید قدرت نرم جهت مبارزه با نظم مستقر سیاسی در کشور هدف پایهگذاری کرد. تجربه تمامی کشورهایی که در آن ها انقلاب رنگی و مخملی شد، با تمام تکنیکها و روشها و استراتژیهایی که مرسوم بود و پاسخ مثبت گرفته بودند، سال ۸۸ در ایران به اجرا درآمد؛ تصور همه این بود که با نتیجه مثبت این تکنیک ها در ۲۰ کشور، حتماً اینجا هم همان نتیجه رخ خواهد داد اما در ایران دچار سکته مغزی شد.
علت اصلی اش هم ائتلاف نقطه به نقطه بود که شکل گرفت؛ یعنی یک سری جریانهای ناهمگون در یک کانون همگون برای یک هدف مشترک با همدیگر به همافزایی رسیدند اما به جای اینکه این همافزایی برای تولید قدرت نرم برای دیگری باشد، در ایران برعکس شد و آن روشها و آن کمپینها در آن ائتلاف نقطه به نقطه به مسیر نهایی خود نرسید. ما توضیح میدهیم که روشها و تکنیکهای کمپین سازی چه هستند و با چه استراتژیهایی میشود کمپینها را راهاندازی کرد.
۹ گام در این خصوص اتفاق میافتد که این گامها هر کدام البته در برگیرنده مفاهیم خیلی زیادی هستند و ما به اختصار درباره آن ها صحبت میکنیم و تأکید ما هم روی هر دو شأن کمپین هست، چه کمپین نشأت گرفته از نظام مسائلی که مهندسی شده است و چه کمپینی که خود آن قرار است که نظام مسائلی را تولید کند. البته هر دو از یک مجموعه فکری برنامهریزی شده نشأت میگیرند. چون هیچ کدام از دو نوع کمپین یک دفعه و یک شبه همین جوری اتفاق نمیافتد.
هم از نوع کمپینهای حجیمی که در دهه هفتاد در ایران با محوریت سیاسی-امنیتی رخ میداد را میتوانیم در نظر داشته باشیم از مثلاً فرآیندی که جلوی دانشگاه تهران اتفاق میافتاد یا فرآیندی که در میدان هفت تیر اتفاق میافتاد که نام خواهیم برد تا زمانی که شما میبینید که کمپین شکل میگیرد راجع به مفاهیم اجتماعی و ایدئولوژیکی که اثر امنیتی میگذارد که فرض کنید که دیگر اینجا حجمی نیست و نفر به اقدام تلقی میشود مثل کمپین چهارشنبههای سفید و ... اولین اتفاقی که در حوزه کمپینها میافتد بحث آمادهسازی ذهنی مخاطب برای رسیدن به رویدادی است که شکل نگرفته است و اصطلاحاً به آن ایجاد مصداق بیرونی میگویند.
ایجاد مصداق بیرونی یعنی خارج از مرزهای خود که این مرز که میگویم لزوماً مرز جغرافیایی نیست بلکه مرزهای برداشت ذهنی را هم در بر می گیرد. یک نفر امکان دارد که مرز او همین اتاق باشد و یک نفر مرز آن، آنسوی واشنگتن باشد. نکته دوم ایجاد استدلالهای انتقال از مصادیق بیرونی به برداشتهای درونی است. شما تا حالا یک چیز را نداشتید و راجع به آن صحبت هم نمیکردید و فکر هم نمیکردید اما وقتی مدل بیرونی یا یک خبر را میگویند، شما هم به آن فکر میکنید. شرایط انتقال را در گام دوم فراهم میکنند. در گام سوم بحث بر سر ایجاد استدلالها، استنتاجها و اثباتهای موضوعی برای فکر کردن به این مسئله است، یعنی از مرحله دوم که بحث انتقال در ذهن مخاطب انجام شده است، موضوع به اینور مرز آمده است که عرض کردم این مرز لزوما جغرافیایی نیست؛ مثل کمپینهای دانشجویی که در دهه هفتاد در ایران اتفاق افتاد و شما معادل آن را تا اوایل انقلاب نداشتید اما تبدیل به مفهوم میشود که در قالب ماجرای کوی دانشگاه ظاهر میشود و درنتیجه آن خیلی از اغتشاشات و اعتراضاتی رخ داد که اصطلاحاً اسم آن را صنف و قشر گذاشتند که این در گام چهارم اتفاق میافتد که این فضا را شروع میکند به پر کردن.
در حالی که این اتفاق تا قبل از این حتی به عنوان موضوع هم برای دانشجویان مطرح نبود، اما شما میبینید که از مرحله چرایی و چگونگی رسیدن به آزادی و نداشتن آزادی به تعبیر جامعه مدنی دهه هفتاد به تجمع برای جنس و نوع غذای دانشکده کشیده می شود و همه اینها را در قالب اعتراضات صنفی و قشری مطرح می کنند. به همان بخش اول عرائض خود برمیگردم که تا همین مرحله چهارم قشری و صنفی کردن مفاهیمی است که حالا شما دارید راجع به آن تأمل میکنید و این یعنی قدرت فائقه برای بازتعریف و بومی کردن آن موضوعی است که خارج از ایران منتقل کردن و شما الان دارید راجع به آن صحبت میکنید و حتی فکر میکنید. دانشجو، معلم، کارگر، رانندگان یا هر صنف و قشری؛ اینها وابسته به چند متغیر هستند، مهمترین وابستگی آنها حفظ هویت ساختاری و سازمانی برای دور ماندن از گزندهای اداری و اجتماعی است.
چه طور میشود که یک نفر حاضر میشود که از این فضا عبور کند و اصطلاحاً بگوید که آب از سر من گذشته است و بیاید در خیابان و شروع به اعتراض کند؟ در مرحله پنجم که بعد از مرحله تشکیل قشر و صنف تلقی میشود، مرحله اشباع تصمیمگیری و انتقال حوزه عملیات است که یکی از مراحل بسیار پیچیده در حوزه کمپینسازی است. در حوزه کمپینسازی یک مفهوم خیلی مهم است و آن هم بحث خط اشغال است. در دهه هفتاد این اتفاقات در حوزه عملیات روانی و خیلی عریان اتفاق می افتاد، یعنی نفر را در خیابان میآوردند و برجسته می شد و قبل از آن زمینهسازی نمیشد.
اما شما چهارشنبههای سفید و مانند آن که امثال مسیح علینژاد راه انداختند در حوزه شناختی محسوب می شود، چرا؟ چون قبل از آن میآید نفر به موضوع را طراحی میکند، بعد از آن وارد ایجاد نظامنامه و نظام مسائلی میشود که میخواهد طراحی کند. خانم شاپرک شجری زاده هیچی نبوده است ولی وقتی که تبدیل به یک گزاره برای رفتن به رژیم صهیونیستی میشود، نهایتاً خروجی همان است که احمد باطبی بود. هر دو که به رژیم صهیونیستی رفتند، مفهومی تحت عنوان ایجاد نفر به سازمان را مطرح میکنند. البته احمد باطبی در این زمینه موفق نبود اما در ماجرای شاپرک شجری زاده در پیشبرد و اتصال نوعی از کمپین که اجتماعی و ایدئولوژیکی بود خیلی ضریب پیدا کرد. بنابراین در مرحله پنجم اتفاقی که رخ میدهد، ایجاد خط اشغال نسبت به ایجاد تورم موضوعی است. در مرحله ششم ذهن صددرصد سازگار به ذهنی که میتواند به ناسازگاریها هم فکر کند تبدیل می شود. از اینجا به بعد تازه دارد نظامنامه مسائل جدید شکل میگیرد.
تا قبل از آن، هیچ مصداق دقیق و عینی روی این فرایند تمرکز نمیکند؛ یعنی هیچ نظامنامهای را نمیآید تفسیر کند و از یک جا به بعد تازه دارند نظامنامه را تعریف میکنند. در گام هفتم تبدیل ذهن ناسازگار شده به فرآیند همگرایی و ایجاد همگرایی با گزارههای همسو است. به طور مثال، من به عنوان فردی با ذهن ناسازگار در پشت چراغ قرمز که ایستادم یک ماشین جلوی من است، این قدر بوق میزنم که ماشین جلویی را کلافه کنم یا بیاید پایین دعوا کند یا بیخیال شود و حرکت کند و از چراغ عبور کند. در هر دو صورت داریم آن نظم موجود را به هم میزنیم. فردا آن ماشین جلویی پشت یک ماشین دیگری قرار میگیرد و او هم بوق میزند و همین جوری سلسله وار اتفاق میافتد. برای همین است که شما میبینید که از دانشجویان شروع میشود و به معلمها میرسد و از معلمها به کارگرها و از کارگرها به رانندگان اتوبوس و ... یک چرخه ایجاد میشود. در مرحله هشتم این فرآورده نشأت گرفته از این فرآیند، تبدیل به موضوعی برای ادامه حیات خود میشود. چون هر گروه و هر کمپینی که شکل میگیرد اگر ظهور و بروز پیدا نکند، خواهد مرد. دقیقاً در مرحله هشتم تولد یا ظهور و بروز کمپین به مثابه گزاره ادامه حیات دهنده یک طیف یا یک جریان میشود. مرحله نهم ترکیب شدن با موضوعات غیر مرتبط اما همعرض است. مفهومی در گام نهم شکل میگیرد که اساساً دال مرکزی کمپینهای عملیاتی شده است.
ما یک سری کمپینهایی را روی کاغذ داریم و یک سری کمپینهایی را عملیاتی شده داریم. آنجایی که رسانه پای کار میآید، در مرحله نهم، سیستمها هم پای کار میآیند و چه له و چه علیه، مفهومی شکل میگیرد تحت عنوان مطالبه و مطالبهگری. از اینجا به بعد اگر همه این فرآیند، برای اصلاح باشد، مطالبهگری سازنده میشود. اگر فرآیند در مقابل وضع موجود باشد مطالبهگری غیر سازنده میشود. از اینجا به بعد شما وارد مسئله تکثیر کمپینهای همگرا، همعرض، همسو با موضوعات متنوع میشوید. مرحله نهم همان جایی است که بلوکها شکل میگیرند و کمپین تبدیل به بلوک شده و نهایتاً بزرگترین خط اشغال ذهنی برای مخاطبی است که ابتدا به ساکن هیچ ذهنیتی نداشته است و الان فعال مایشاء یک کمپین شده است.
ازجمله تکنیکهایی که برای بحث کمپینسازی خیلی مهم است، تکنیکهای نامتقارنی است که هدف را از مقابله مستقیم به تولید نارضایتی می رسانند. چه شد که ما از یک مواجهه مستقیم برای براندازی، به کمپین برای ایجاد نارضایتی رسیدیم؟ خب اینها آن تکنیکها و روشهایی هستند که جین شارپ و تیموتی گارتن در نظریههای خود مطرح کردند. من یک مثال خیلی ساده میزنم؛ از نیمههای دهه هشتاد بحث تئوری فشار از پایین و چانهزنی از بالا شکل گرفت. این یکی از روشها و تکنیکهای نامتقارنی بود که با استفاده از آن کمپینی را ایجاد کردند که فشار از پایین در کف خیابان در قالب مطالبه گروهی از مردم نست به انتخابات بود و چانهزنی از بالا در قالب مذاکرات گروهی از سیاستمداران انجام میشد تا آن مقصود نهایی که حالا میتوانست براندازی باشد را در اختیار داشته باشند.
من قصد دارم به سمت فضایی جدید و امروزی بروم که چگونه از براندازی مستقیم در سال ۸۸ به تولید نارضایتی در دهه نود رسیدیم و برخی از مسئولان که خودشان در قدرت بودند یک جریان جدیدی راهاندازی کردند که تکنیک جدیدی برای کمپینسازی بود و آن هم ایجاد گروههایی بود که دنبال ملیگرایی بودند. آلن تولن فرانسوی سفری به ایران داشت و با حضور در دانشگاه تهران نکتهای را درباره کمپینسازی و اینکه شما از این قدرت در ایران غافل شدید گفت و آن بحث انقلاب زنانه است و دست روی فمنیسم میگذارد و به دینگرایی در ایران هم توجه می کند و میگوید که ما میتوانیم فمنیسم اسلامی داشته باشیم.
نیمه اول دهه هشتاد؛ بین ۸۴ تا ۸۶؛ از آنجاست که ما وارد یک سری از کمپینهایی میشویم که زنان دال اصلی آن ها هستند و محورشان نارضایتی و تأکید بر نادیده گرفته شدن حقوقشان بود و از این کانال یک کمپین ایجاد میشود. شما در یک روند کاملاً حساب شده از یک نقطهای که به هیچ عنوان ناسازگاری ندارید، به یک جایی میرسید که سمپات یک کمپین میشوید. این دقیقاً دست گذاشتن روی نقاط حساسی است که ایجاد نارضایتی را از طریق همین القائات برای گروههای هدف ایجاد می کند.
اثبات توانمندیهای زنانه برای تبدیل به گزاره شدن یک گام بود، اثبات زنان به مثابه یک گزاره بخش دیگری از این کمپینها بود. در ایران از توانمندیهای زنان به دلیل وضعیت و فرم و جایگاهی که دارند بعضی وقتها برای گزارهسازی استفاده میشود. مثلاً توانمندی مظلوم شدن که از آن در کمپین مادران عزادار و امثال آن استفاده شد. اما یک موقع هم خود زنان به مثابه گزاره فارغ از توانمندی آنها مطرح می شوند؛ مثل آنجا که بحث برخی از وکلای زن یا جریان هپیها و یا بحث کمپین شایستگیها پیش آمد و قس علی هذا. پس بین این دو تا متفاوت هستند.
هر دو تا تبدیل به یک نظامنامه مسائل جدید شده است. نکته قابل توجه اینجا است که بخش نخبگان دارای دال مرکزی هوشمند بدون تصمیمگیری همیشه با بخش اول یعنی با بخش توانمندیهای زنان در گزاره شدن درگیر هستند. شما آنجا که میبینید مثلاً خانمی در یک جایگاه رسمی قرار می گیرد و برای آموزش زنان و خانواده افراد را به هلند میفرستند؛ این دیگر با آن توانمندیهای زنانه سرکار ندارد و آن با خود زن به مثابه گزاره میآید و شروع به کار کردن میکند. برای همین در حوزه کمپینسازی ما دو مفهوم را داریم؛ یک مفهوم اغواگری برای ایجاد کمپین و یک مفهوم اقناع برای راهاندازی یک کمپین. در بخش اول، درگیریهای احساسی و عاشقانه خیلی دخیل است.
در حالت دوم بیشتر درگیرهای امنیتی درگیر است. برای همین است که ما اساساً میبینیم که یک پای جدی کمپینها این است که تبدیل به فرآیند میشوند. شما گاهی در زمینه کمپین سازی دختران و زنان را در حوزه دانشجویی خیلی پرفروغ نمیبینید اما در حوزه مسائل ایدئولوژیکی اتفاقاً آنها را بسیار پر فروغ میبینید. این همان مفهومی است که میآیند راجع به اتصال بین گزارهها، اتصال بین دو برج همسو مثل همان مثالی که هر دو طرف اتوبان را همجهت کنند، اتفاق افتاد.
یکی از منابع ارزشمندی که در نیمه اول دهه هشتاد به شناخت این کمپینها و مبارزه با این نارضایتیها و براندازیهای نرم کمک کرد، کتاب «شوالیههای ناتوی فرهنگی» بود که آقای پیام فضلی نژاد نوشته است. دال مرکزی این کتاب افشای همین روشهای کمپینسازی بود که با چه روشهایی و از چه مسیرهایی به نقطهای رسیدند که یک نارضایتی را ایجاد کردند. از نهاد کتابخانههای عمومی گرفته تا دفتر پژوهشهای وزارت آموزش و پرورش که وقتی در آن ها تأمل میکنید همه و همه به روشها و تکنیکهای جین شارپ میرسند.... اشارهای به بحث کمپین زنانه و بحث مقاله معروف آقای آلن تورن شد که خیلی راغب هستم نکتهای را بگویم؛ انجمن علوم سیاسی آمریکا در سال ۱۹۸۱ یعنی دو سال بعد از انقلاب، مجموعهای از کتابها را به انتشار رساند.
در یکی از این کتاب ها ساموئل هانتینگتون یک سری استراتژیها و روشها و تکنیکها را برای گذار به دموکراسی و نارضایتی عمومی در کشورهایی که دولت آمریکا غالباً با حکومتهای آن ها مشکل داشت استفاده کردند. یکی از استراتژیهایی که خیلی دوست داشتم روی آن بحث کنیم، بحث ایجاد نارضایتی بود؛ از چه مسیری میتوان حرکت کرد که از یک شهروند ساده که هیچ گزاره نارضایتی در آن نیست، یک فرد ناراضی که حتی وارد اعتراضات مسلحانه هم شود ساخت؟ چه شد که از یک فرهنگ اصیل و دوست داشتنی مثل کتاب و کتاب خواندن به ایجاد کمپینهایی میرسیم که از همان نهاد کتابخانهها رسیدیم. خانم فاطمه حقیقتجو در نهاد کتابخانهها با یک برنامهریزی به ظاهر برای فرهنگ کتاب و کتابخوانی به ذهن مخاطب خود به گونهای القا میکند که آن مخاطب به عنصری در کف خیابانهای تهران در سال ۸۸ میرسد.
جمعبندی این میشود که «تیموتی گاردن اش» انگلیسی آن نظریه معروف فشار از پایین و چانهزنی از بالا را مطرح میکند و یکی از لیدرهای جریانهای سیاسی معروف ما هم دقیقاً عین این مقاله را اینجا به نام خود چاپ میکند و یک سرقت ادبی اتفاق میافتد و آلن تورن بحث فمنیستهای مسلمان را مطرح میکند. این جریان بعد از شکست خوردن در سال ۸۸، در سال ۹۲ وارد دولت مستقر میشوند و امضای آنها یک امضای کاملاً مؤثر و با قابلیت فراوان میشود و تصمیمسازی میکنند و کمپین ایجاد میکنند.
رئیس جمهور وقت هم با تناقضاتی که در گفتار خود به جامعه القا میکند به ایجاد کمپینهای نارضایتی کمک میکند که تمامی روشهای قبل ازجمله تکنیک های جین شارپ و آلن تورن و ... به روزرسانی میشوند و توسط خود دولت مستقر این کمپینسازیها اتفاق میافتد؛ از براندازی مستقیم به نقطهای میرسند که هدف را عوض و تولید نارضایتی را به هدف تبدیل میکنند و این میشود که در سال ۱۴۰۰ اقشار مختلف مردم در بلوکهای یازدهگانه دارای نارضایتیهایی میشوند که مدیریت این نارضایتی به رضایت پروسهای بسیار طولانی و پر از زحمت را میطلبد. امیدوارم که خدا کمک کند تا بتوانیم از این برهه از انقلاب هم مثل سال ۸۸ به سلامت عبور کنیم.
در حوزه کمپینسازی قرار است که تمام مناسبات پیوند دهنده یک جامعه به مثابه یک کل واحد تبدیل به اجزای قابل جدا شدن و غیر قابل پیوند در دال مرکزی حاکمیتی اتفاق بیفتد. به این معنا که شما یک قانون مصرح دارید، یک روال جاری دارید، یک فرآیند مستقر دارید، اینها باعث ایجاد وحدت میشود یا قرار هست که بشود. کمپینها چه کار میکنند؟ میآیند اجزایی را از جامعه جدا میکنند که این اجزا وقتی وارد حوزههای کمپین میشوند نظامنامه مسائل جدیدی را خلق میکنند که آن نظامنامه جدید مسائل است که اینها را وارد یک فضای اتحاد ثانویه میکند، یعنی خروج از اتحاد اولیه طراحی شده در جامعه و تبدیل آن به اتحاد ثانویهای که خود این اتحاد ثانویه نوعی اعتراض به وضع موجود تلقی میشود. وضع مطلوب چیست؟ کسی نمیداند. شما نگاه کنید که حوزه کمپینسازی خیلی وقتها منبعث از رفتارهای واقعی بر اساس گزارههای مجهول اما به صراحت بیان شده است.
یک اتفاقی در حرم رضوی افتاد که سه تن از روحانیون را یک نفر به شهادت رساند. جنس پرداختن رسانهها به یک کمپین علیه شهروندانی منجر میشود که در ایران میزبان آنها هستیم. رسانههای رسمی ما هم از ارائه یک روایت دقیق بر اساس قرائت صحیح عاجز هستند. پس نوع کمپینسازی در حوزه شناختی میآید دو قاعده را مطرح میکند؛ قاعده اول، یا سازههای شما ثابت و فرآیند شما متحرک است، پس اینجا بسیار آسیبپذیر هستید یا اساساً فرآیند شما ثابت است و سازههای شما متحرک است؛ اینجا به شدت موفقیت آمیز عمل میشود؛ آنجایی که کمپینها در کنار هم تبدیل میشوند، مثل کمپین مادران عزادار به کمپین آب و آتش و تبدیل میشود و ... کاملاً فرآیند ثابت است اما سازه به شدت متحرک است. برای همین است که میزان فشار عصبی که به سیستمهای سلولی نظارتی، امنیتی و اجتماعی در جامعه میآید، ده برابر وضع موجود است. یکی دیگر از اهداف کمپینها فرآیند استهلاک موتور روشن در جامعه بدون حرکت عمقی و طولی است. اسم آن را حرکت در جا گذاشتهاند.
در حوزه شناختی وقتی که سازهها متحرک و فرآیند ثابت است شما به شدت بر اساس حرکت در جا سیستم را زمینگیر میکنید. پس بنابراین کمپینها نظامنامه مطالبهسازی جدید برای رسیدن به آینده مطلوبی هستند که اساساً به مراتب خطرناکتر از وضع موجوداند. پس ما اگر بخواهیم یک جمعبندی خیلی جدی در این خصوص داشته باشیم بیشترین خط اشغال در حوزه ذهنی استفاده از گزارههای همگن، موازی اما مخالف جهت رسمی و نهایتاً معطل نگهداشتن ذهن مخاطب برای آن تصمیمگیری صحیح تلقی میشود. خب شما تبلور آن را در خیلی از رویدادهای اجتماعی ببینید؛ به فرض مثال نوع خاصی از نافرمانی مدنی پذیرفته شده سیستماتیک یکی از کارکردهای حوزه شناختی نسبت به رابطه بین جامعه و کارگزار است که ما میتوانیم این را در خصوص برخی از بازگشاییها در دوران کرونا به صراحت مشاهده کنیم.
جمعبندی و هدف نهایی ایجاد کمپینها در ۱۰ سال اخیر و در دهه ۹۰ به این سمت رفت که مردم را نسبت به انقلاب، نظام و حاکمیت دچار بدبینی کنند و فاصلهای بین مردم و نظام و انقلاب ایجاد کنند تا از این فاصله بتوانند نهایت سوء استفاده را جهت اهداف خود داشته باشند.
به گزارش خبرگزاری فارس، مجموعه برنامه «ساعت بیست و چهار و یک دقیقه» کاری از رادیو گفت و گو با همکاری سرویس هنر و رسانه خبرگزاری فارس، به تهیه کنندگی نوشین رهگذر، سردبیری دکتر علیرضا داودی، اجرای کارشناسی دکتر معصومه نصیری و هماهنگی عاطفه علی پور نوذری روزهای دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۱۶ از طریق امواج رادیو موج fm ردیف ۱۰۳،۵ مگاهرتز تقدیم علاقهمندان به حوزه علوم شناختی میشود.
برنامه ساعت بیست و چهار و یک دقیقه با هدف معرفی و آگاهی بخشی علوم شناختی در قالب نبردها، دیپلماسی و نهایتا جنگهای شناختی هم در قالبهای صلح مبتنی بر علوم شناختی و هم در قالب فضای عمومی عملکرد در چارچوب علوم شناختی در بستر رسانه به روی آنتن رادیو گفت و گو رفته است. این میزگرد با استفاده از تکنیکهای علوم شناختی به گفتمان سازی بر مبنای تکنیکها و شگردهای رسانهای در حوزهی شناختی میپردازد.
انتهای پیام/