یکی از جذابترین تعاریف کتاب و مطالعه از آن اسطوره شناس بزرگ میرچا الیاده است، الیاده کارکردی اسطورهای برای مطالعه در نظر میگرفت. از نظر او انسان مدرن با مطالعه مجال مییابد تا از زمان پا فراتر نهد، درست مشابه همان کاری که در روزگاران گذشته اسطورهها میکردند...مطالعه، انسان را از زمان شخصی بیرون میکشد و او را وارد ضرباهنگ دیگری میکند و به او امکان میدهد تا در "تاریخ" دیگری زندگی کند. از منظر الیاده کتابها چون اسطورهها هستند چرا که آنها در کنار این جهان روزمره از وجود جهانی دیگر پرده بر میدارند که از حیث زمانی بر آن تقدم دارد.
برای ما ایرانیها که کتاب نقش کم رنگی در زندگیمان دارد ایام نمایشگاه کتاب فرصت بسیار مناسبی است تا ساعاتی را به مطالعه کتابهای مورد علاقه مان بگذرانیم. با اینکه در دو سال اخیر وضعیت نشر در حوزه هنر روزهای کم رونقی را پشت سر گذاشته است اما میتوان همان تعداد کتابهای محدود را جزو مهمترین کتابهای این چند دهه دانست. در این سلسله یادداشت تلاش خواهد شد به بهانه «سی و سومین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران » برخی از مهمترین کتابهای منتشر شده(زیباییشناسی، سینما، نقد هنری، فلسفه هنر و...)طی دو سال اخیر را به خوانندگان معرفی شود.
تاریخ هنر همواره مترادف است با مفاهیمی که در هر دوران زاده شده و بالیده است. مفاهیم جدید مرز جهانهای گوناگون است؛ گاه کوشش هنرمندان در رفع محدودیتی را صرفاً واژه یا مفهومی بیان میکند؛ اینگونه مفاهیم دارای جهانی متمایز است، همچنان در ارتباط با جهان واقع. شناختن مفاهیم هر حوزه یکی از نخستین گامهای تسلّط به موضوع است. تاریخ هنر را به اشکال گوناگون روایت کردهاند؛ تاریخ هنرمندان و آثار ایشان و دوران انقلاب در مفاهیم و دگرسنجی دوباره جهان قدیم. در دوران جدید فلسفهی هنر و مفاهیم زیباشناسی در میان موضوعات پرمخاطب بوده است. دیگر اثر هنری در بلندای قلل رفیع خدایان و در میان نوابغ نیست بلکه در هر گوشهوکنار بهدست میآید. در این میان کتب بسیاری در جهت تبین این دانش تقریباً نوپا نگاشته شده است. در دوران باستان هنر معنایی عام داشته است و هر نوع مهارت را در بر میگرفته است، مانند هنر رهبری یا هنر جنگ و حتی ساختن هر چیز، اما هنر رفتهرفته شکلی مجزا بهخود گرفت، با اختیار زیبایی و اینگونه زیبا مترادف هنر شد. ووادیسواف تاتارکیویچ (1981-1886) فیلسوف لهستانی و مؤلف تاریخ زیباییشناسی، در کتاب تاریخ مفاهیم بنیادین زیباییشناسی به دنبال تکمیل اثر یاد شده است؛ در واقع او در این کتاب به شش مفهوم اساسی تاریخ هنر و زیبایی، یعنی هنر، زیبایی، فرم، میمسیس یا تقلید از جهان، خلاقیت و تجربهگرایی زیباییشناختی، میپردازد و با تسلطی مثالزدنی مفاهیم و واژگان را به زیر تابش نور دانش خویش میبرد و در رهگذر تاریخ جهان، عصر باستان، قرون وسطی، دوران مدرن و معاصر، مفاهیم بنیادین زیباییشناسی و هنر را بههمراه فلسفهی آن در هر دوره بیان میکند تا مخاطب تاریخ همۀ مفاهیم اساسی دانش هنر و همچنین خود زیباییشناسی را درک کند؛ اینگونه است که پای ملل گوناگون و دوران مختلف به میان میآید و حتی شعر و ارتباط جاودان آن با هنرهای تجسمی و همچنین نظریات و جدلهای مهم تاریخ زیبایی بررسی میشود؛ در این اثر مفاهیم هنری سرگذشتی یگانه دارد که هر بار از نو روایت میشود.
مدّتها است که بسیاری پذیرفتهاند که راهی جز تسلیم نیست در برابر صحنهای که بازیگران و عوامل آن بسی اغواگرانه در کار خویش مشغولند و بسیاری بر این باورند که قدرت رسانهها و ابزار مختلفی که در هر لحظه بیشمار تصویر تولید و سپس نابود میکند تا به حدی است که بشر هیچ راهی جز تسلیم در برابر آن ندارد، یعنی جادوی تلویزیون و سینما مافوق قدرت تماشاگر است پس نشستن به نزد آن برابر با انقیاد کامل است امّا ژاک رانسیر (1940) در طول پروژه فکری خود کوشیده است تا با چنین کلیشههایی بجنگد و آن را ویران کند زیرا معتقد است که نفس مبارزه رهایی است و مبارزه خود امری غریب نیست بلکه حاصل شناخت و تسلط بر امور است. پس او در کتاب تماشاگر رهایییافته (2011) میکوشد تا با تأمل بر وضع تماشاگران در نمایش و تئاتر آغاز کند یعنی ببیند که چه میشود هنگامی که نگریستن صحنه عملی هنری و سیاسی و انتقادی باشد. او با تردید در تقابل فعل یا عمل با نگریستن صحنه را آماده میکند تا در ادامه بتواند قابلیت انبوهی را استخراج کند که ناقابل است، یعنی تماشاگرانی که هر کدام ناتوانند امّا میتوان و باید از توان ایشان بهره برد. در ادامه به تعریفی دیگر از هنر سیاسی و نسبت آن با حقیقت و زیبایی دست میزند تا با بررسی هنرهای جدیدی مانند عکاسی و سینما امکان دگرگونی واقعیّت از طریق تصاویر را وارسد تا در نهایت رابطه هنر با خود و سایر هنرها بررسی شود. پروژه فکری ژاک رانسیر در همۀ این دوران شکستن کلیشههای رایج است و او گاه با طرح نظرات رادیکال و شاید خیالبافانه امکان رهایی و آزادی را نه در تقابل با نظامی سرکوبگر بلکه با تأمل و تمرکز بر قدرتهای بیشمار فردی میداند.
پاسخ به این پرسش که زیبا و زیبایی چیست و در کجاست همواره دلمشغولی بسیاری از اندیشمندان بوده است و نسبت میان حقیقت و زیبایی و نیکی از قدیم محل سؤال بوده است. متفکران بسیاری کوشیدهاند تا سرانجام بتوانند از میان اینهمه سخن به معنایی مشخص دست یابند امّا زیبایی همیشه در جای دیگری است. کریسپین سارتول (1958) در کتاب شش نام زیبایی (2004) کوشیده است تا با رهانیدن زیبایی از مفاهیم هنری و قرار دادن آن در کانون زندگی و جهان معنایی تازه به این مفهوم ببخشد؛ او قطعاً در این میان خود هنر و هنرمندان را فراموش نمیکند و گاهگاه به سراغ اثر یا تفکرات ایشان میرود تا مثالی نظری در برابر جهان زیبا داشته باشد امّا با درنگیدن بر شش نام زیبایی راهی میگشاید، که حاصل آن اینبار علاوهبر بهره بردن از معنای عام زیبایی است، جهانی شکوفا و غنی از تنوع فرهنگی است. او در شش فصل این واژگان را مرور میکند از زیبایی یا بیوتی انگلیسی که در این تجربه در مقام متعلق تمنا یا ابژۀ میل است آغاز میکند تا زیبا را جایی بیرون از فرد بگذارد امّا در فصل بعدی به سراغ یافا یا درخشش عبری میرود که به معنای زیبا بودن در جهان و فراوانی زیبایی و درخشش است و سپس به سوندرا هندی میرسد که قداست و کلیّت هنری جهان را تأیید میکند و سپس به توکالن یونانی یا همان ایده میپردازد تا نشان بدهد که تجربه و نظم بخشیدن به جهان برای آدمی امری زیبا است و به وابیسابی ژاپنی میرسد که ما را مجاب میکند تا همین دنیا را زیبا ببینیم و از آن لذّت ببریم و سرانجام به هوژو سرخپوستان آمریکا یا قوم ناواهو میرسد تا با درنگ بر مفاهیم ایشان به این نتیجه برسد که زندگی یعنی زیبایی زیرا این نظم و این هماهنگی و این سلامتی سرشار از آن ما است. کتاب شش نام زیبایی کوششی است تا ما بیشتر به دنیای اطراف خود نظری بیفکنیم زیرا گوشهگوشۀ آن مملو از زیبایی و هنر است برای کسی که هنر دیدن و درنگیدن را آموخته باشد.
انتهای پیام/