خبرگزاری فارس - گروه رادیو و تلویزیون: برنامه «ساعت بیست و چهار و یک دقیقه» با هدف معرفی و آگاهی بخشی علوم شناختی در قالب نبردها، دیپلماسی و نهایتا جنگهای شناختی هم در قالبهای صلح مبتنی بر علوم شناختی و هم در قالب فضای عمومی عملکرد در چارچوب علوم شناختی در بستر رسانه به روی آنتن رادیو گفتوگو رفته است. این میزگرد که با همکاری خبرگزاری فارس و رادیو گفت و گو به روی آنتن میرود، با استفاده از تکنیکهای علوم شناختی به گفتمان سازی بر مبنای تکنیکها و شگردهای رسانهای در حوزه شناختی میپردازد.
در قسمت ششم از فصل چهارم برنامه «ساعت بیست و چهار و یک دقیقه»، معصومه نصیری به عنوان کارشناس مجری با علیرضا داودی (کارشناس رسانه و علوم شناختی) و دکتر سیدمحمدحسینی (معاون رئیس جمهور و عضو هیات علمی دانشگاه تهران) به بحث درباره علوم شناختی و مهندسی فرهنگی در ساحت رسانه پرداختند.
در کشور ما نهادی فرهنگی فراوان، بودجههای فرهنگی بسیار فراوانتر و خیلی نهادهای موازی وجود دارند؛ آیا آن طور که انتظار میرود خروجی آنها یک اقدام آفندی یا حتی پدافندی جدی در حوزه فرهنگ هست؟
زمانی که برای اولین بار رهبری از تهاجم فرهنگی سخن گفتند بعضی میگفتند توهم توطئه است! یعنی این موضوع را دست کم میگرفتند یا واقعاً این ذهنیت را داشتند و ساده اندیش بودند یا خیانت می کردند؛ میخواستند ما مقابله نکنیم و مراقب نباشیم. چون آدم وقتی بداند قرار است به او حمله شود، هوشیار و بیدار میشود و کار دشمن به نتیجه نمیرسد. ولی اگر غافل و خواب باشد دشمن نتیجه میگیرد. هم علیه ایران و هم علیه اسلام سرمایه گذاری میکنند. چون این دو هویت ما را شکل میدهد. ما وقتی روشهای آنها را بدانیم که از چه راهی وارد میشوند و این هشدار و تذکر را بدهیم، خیلیها مراقبت میکنند. بعد هم ما باید به اصطلاح فعالیتهای ایجابی داشته باشیم. این کارها شده است اما کافی نبوده است. چون ما گاهی اوقات اصلاً سرمایه گذاری کافی در عرصه فرهنگ و هنر نکردیم و معمولاً ذبح شده است. یک حرفهایی را در دهان ما میاندازند؛ مثلاً هنر برای هنر و اینکه اصلاً هنر برای تفنن و سرگرمی است و نباید جهت گیری و نگاه ایدئولوژیک داشته باشد! در حالی که خود آنها هر چه کار میکنند جهتدار و حساب شده است. حتی آن بازی که برای کودکان ما درست میکنند خیلی وقتها اعتقادات ما را متزلزل میکند. این شعارهای فریبنده را میدهند و عدهای هم در داخل واقعاً باور یا با آنها همراهی میکنند.
این است که ما باید ببینیم آنها چه کرده اند و ما در مقابل چه کار کردهایم. ما هم بالاخره در این مدت کارهای بزرگی در همه حوزهها و عرصهها انجام دادهایم اما کافی نیست. باید بیش از اینها باشد. اما فرهنگ معمولاً در اولویت نبوده است. دوره ای که ما در دولت نهم و بعد هم دولت دهم حضور داشتیم، حضرت آقا یک صحبتی داشتند که از فرهنگ باید مظلومیت زدایی بشود. ما در آن موقع در دولت دهم و دور سوم سفرهای استانی یک کارگروه فرهنگ و هنر در هر استان تشکیل دادیم و گفتیم مثلاً در استان هرمزگان خوب است که جشنواره خلیج فارس را راه اندازی کنیم چون این جشنواره میتواند تأثیرات ملی و بین المللی داشته باشد و حتی ایرانیان خارج از کشور را هم جذب کند. در هر استان و منطقهای از این نوع کارها میشد. مثلا اگر جایی موسیقی خاصی داشت یا مشاهیر و مفاخر بزرگی داشتند را سعی میکردیم مطرح کنیم. از این کارها زیاد میتوان انجام داد. اینها همه نیاز به پشتوانه جدی دارد.
مسئولیت و تعهد در حوزه شناختی چه تعریفی دارد؟ شما نمیتوانید در جمهوری اسلامی مسئول باشید، خانه شما هزار متر و دوهزار متر و در نیاوران باشد، در حالی که در سیستان و بلوچستان لب مرز عدهای در کپر زندگی میکنند. شما پس نه متعهد و نه مسئولیت پذیر هستید، بلکه شما مسئولیتدار هستید و تعهد ندارید. چون اگر تعهد داشتید، حتی اگر هم دولت شما نمیتواند برای آن کپرنشین خانه بسازد باید خانه خود را بفروشید و برای آن آدم کپرنشین یک چاردیواری درست کنید. اگر این کار را کردید آن وقت به شما مسئولیتپذیر و متعهد میگویند. هنرمندی هم که از پول بنده و شما به یک موقعیتی رسیده است چه کسی به او اجازه داده است خود را نماینده فرهنگ ما بداند و برود هر جایی با هر کسی با هر نوعی که میخواهد رفتار کند؟ چه کسی این اجازه را به او داده است؟ نه در ایران، در هر جای دنیا. در مراسم اسکار، یک بازیگر معروف زیر گوش مجری میزند. تازه به تعبیر ما طرف غیرتی شده است، که این جوری هم نبوده است. شما هر که میخواهید باشید اجازه ندارید خارج از این قواعد رفتار کنید.
چطور قانون، برای آن طرف قانون است، به ایران که میرسد، قانون، من درآوردی میشود؟ پس او نه تعهد دارد، نه تخصص دارد، حتی نسبت به این مسئله مسئولیتپذیری هم ندارد. حوزه شناختی این جا چه میگوید؟ میگوید بیایید تغییر رفتار را انجام بدهید. اساساً حوزه التقاط در فرهنگ یعنی رسیدن به همان مرحله مجادلهای که ایجاد شده است و بعد در این مجادله افراد را در تعارض نگه میدارد. یعنی معارضه بین گزارههای منتقل شده در قالب موضوعات فرهنگی؛ چیزی فراتر از آداب و رسوم. از این جا به بعد شما جنگ فرهنگی و نفوذ فرهنگی را دارید. مرحله عالی آن میشود گزارههایی که فرهنگ را در مقصد، مهندسی میکنند. حالا از این جا به بعد خیلی از مفاهیم عوض میشود و خیلی از مفاهیم خود را جا به جا میکند.
مثل راه رفتن مورچه سیاه در شب سیاه روی سنگ سیاه است. هر که میخواهد بفهمد نفوذ فرهنگی یعنی چه به بازار برود. بازار تنها جایی است که محل تجمع و کمپین روزانه همه مردم با همه سلایق و آداب و رسوم و هر سطح و هر طبقهای است. بروید آن جا، آن وقت متوجه میشوید که برای کاسب و مغازهدار ما که یک زمانی باید مکاسب میخواند و ۱۱ درصد، ۱۳ درصد برای سود خود کنار میگذاشت امروز ما چه تغییری اتفاق افتاده است. خریدار ما چه حالتی شده است؟ شما در فرهنگ یک گزارهای دارید تحت عنوان ایثار، یک گزارهای دارید تحت عنوان الجار ثم الدار! همین ایام مسائلی درباره ماکارونی و روغن پیش آمد؛ داخل مغازه ها رفتیم دیدیم برخی آمده بودند یک کارتن ماکارونی بخرند.
وقتی از طرف سوال میکنیم شما در ماه چند بار ماکارانی میخورید میگوید یک بار. میگوییم پس یک کارتن ماکارانی را برای چه خریدید و میبردید؟ یا یک کارتن روغن برای چه میخرید و میبرید؟ این جا شهروند، گرگ شهروند میشود. در حالی که ما قبلاً این را داشتیم که طرف وقتی میدید همسایهاش مشکل مالی دارد زنگ میزد میگفت بیایید ناهار را با هم بخوریم. آن قوه تعاون اجتماعی که میگویند این جا شکل میگیرد.
این یک فرهنگ است. اما الان چه بلایی سر تعاون اجتماعی آمده است؟ رسانه ها چه قدر در این استحاله مؤثر بودهاند؟ این را دیگر اروپاییها و آمریکاییها نیامدند برای ما بزنند، آن را همین جا مهندسی میکنند. پس وقتی من جای ما را بگیرد و جای جامعه را خودم گرفت، معنای همه چیز تغییر میکند. حوزه شناختی این جا میآید جنبه منفی خود را نشان میدهد. میگوید حالا بروید بو بکشید ببینید کجا میتوانید پول بیشتری در بیاورید. نمیگوید سعی کنید ببینید کجا میتوانید پول بیشتری خلق کنید. این دو مفهوم خیلی فرق دارد. برای همین اقتصاد ما دچار چنین وضعیتی شده است. نهایتاً برای این که شیره سر خودمان بمالیم میگوییم به دو خیریه هم کمک میکنیم، دست دو نفر هم میگیریم و والسلام! این همان کلاه گذاشتن است. برای همین شما فرآیندی که بین فرهنگ و حوزه شناختی میبینید ایجاد اختلال بین آن نقاط بسیار ریز به هم پیوسته در تشکیل خطی است که ما به آن اجتماع میگوییم. حالا این اجتماع یا فرهنگ است، یا سیاست یا امنیت یا اقتصاد و .... دروغ مگر گناه کبیره نیست؟ تعداد دروغهایی که در روز به همدیگر میگوییم چه قدر است؟ آیا معتقد نیستیم که اگر دروغ بگوییم برکت میرود؟ پس چرا بعضی وقتها میگوییم؟ شما در بازار میروید میبینید طرف برای این که جنس A را به فرد B بفروشد هزار تا قسم میخورد. این همان تغییرات فرهنگی در حال اتفاق است. در حوزه شناختی وقتی گزارههای مطلوب شده در یک فرهنگ از بین رفت، خیلی چیزها توجیه پذیر میشود.
یکی از توجیهات این است که بیش از این تعداد دستگاه فرهنگی در ایران داریم و بودجه های فراوان و همچنان مینالیم از اینکه چرا وضعیت فرهنگ ما این گونه است. این نالیدن ندارد. این یعنی بیتدبیری، بی خردی، کمکاری، بدکاری نسبت به اتصال بین آن نقاطی که قرار است خط اجتماع را تشکیل دهد. حوزه شناختی این جا چه میکند؟ حوزه شناختی در مواجهه یا در کنار - بسته به قدرت کارگزار- نحوه استفاده را تنظیم میکند. اخیرا سریالی پخش میشد که در آن بچه پررو بازی اصل میشود. این کجای فرهنگ ما است؟ اما این سریال نشان میدهد که شما با بچه پررو بازی، با کنه بازی و با افسارگسیختگی به همه چیز میرسید! در حالی که این دقیقاً نقطه مقابل تأمل، تعقل، مهندسی، تفکر و تدبر است. حوزه شناختی چه میکند؟ میآید آن رفتارها را در ذهن تثبیت و تبدیل به رفتار بعدی میکند. رفتار بعدی منبعث شده از رفتار قبلی است، رفتار قبلی نشأت گرفته از رفتار قبلتر از خود، نهایتاً شما را به یک باوری می رساند که بر اساس آن باور، مهندسی فردای فرهنگی خود را انجام میدهید.
ضعفهای ما متعدد است. یک بخشی از آن نیروی انسانی است. هنرمندان خوبی داریم اما بعضی وقتها چندان غنای فکری و فرهنگی ندارند یا مثلاً از این طرف ممکن است نیروهای خوبی داشته باشیم از جهت فکری و انقلابی بودن و پایبندی به ارزشهای اسلامی اما ذوق هنری آنها کم باشد. یعنی پیدا کردن فردی که هر دو جنبه را داشته باشد یک مقداری سخت است. بعد هم آدمهایی که سلبریتی و مشهور میشوند، دیگر خیلی وقتها خود را مستغنی میدانند و حاضر نیستند بنشینند و بحث کنند. من این که میگویم برخورد داشتم؛ مثلاً با برخی از این کارگردان های معروف یا تهیه کننده ها نشسته ام بحث کردم که مثلا این کار شما اشکال دارد. یک چیز خیلی واضح، مستند، معقول و منطقی هم بوده اما نمیخواسته که بپذیرد. این تفکر که خود فرد می تواند همه کار انجام دهد، خود او میتواند هم نویسنده فیلمنامه باشد هم تهیه کننده باشد، هم کارگردان و بازیگر، نمیشود. ما باید کار جمعی کنیم.
الان زمانی نیست که تک ستاره ها درخشش کنند. در کشورمان هم از قدیم با کار جمعی مشکل داشتهایم. یعنی بخاطر روحیه تک روی حاضر نیستیم که از دیگران هم استفاده کنیم و نظر آنها را بخواهیم. آقای دکتر حداد عادل وقتی ترجمه قرآن را نوشته بود گفت که برای صد نفر فرستاده تا آنها هم نظر بدهند. من گاهی اوقات با همین دوستان هنرمند بحث میکردم که شما فیلمنامه خود را بدهید ۴ نفر ببینند، از ارزش کار شما که کاسته نمیشود، بلکه بر غنای کار شما میافزاید. اما خیلی وقتها هنرمندان حاضر نیستند این را بپذیرند و خود را عقل کل میپندارند و این یک نقطه ضعف است. مدیران فرهنگی هم اشکال داشتهاند. بالاخره مدیر فرهنگی باید به گونهای باشد که خودش اشراف و احاطه داشته باشد و مسائل را درک کند تا ظرافتهای کار و نوع تعامل را بفهمد. وقتی برای سریال «سرزمین کهن» مشکل ایجاد شد، به یکی از ناظران گفتم شما که ناظر بودید چرا تذکر ندادید این مسئله که خیلی روشن است که بعداً یک عده مخالفت میکنند. گفت که ما گفتیم اما آن مدیر مربوطه توان آن را نداشته که به آن کارگردان بگوید اصلاح کند. وقتی ما مدیر ضعیف النفسی داشته باشیم نمیتواند آن را توجیه و قانع کند.
اما اگر مدیر تسلط داشته باشد، مینشیند بحث میکند. یک وقتی با یکی از همین کارگردانهای معروف که هم در حوزه سینما و هم در صدا و سیما کار میکند نشستیم؛ به شوخی به او گفتم من وزیر فرهنگ و ارشاد هستم اول باید شما را ارشاد کنم و چند تا نکته بگویم. گفت چه چیزی؟ گفتم مثلاً شما کار طنز میکنید؛ این طنز خوب است، شما واقعاً هنر برجستهای دارید، خنداندن مردم کار سادهای نیست. اما گفتم با ادا و اطوار و حرکات و با بعضی از این حرفها یک مدتی میشود. طنز ما هم از قدیم الایام یک طنز غنی بوده است. ما این قدر کتاب داریم، اشعار داریم، ضرب المثلها داریم، حاضر جوابیها داریم، گفتم حالا اگر خود شما هم فرصت نمیکنید یک تیم بگذارید بنشینند اینها را مطالعه کنند بعد بر غنای کار شما افزوده میشود و خیلی تأثیرگذاری شما بالاتر میرود، و الا در حد سرگرمی و اینکه مردم لبخندی بزنند میماند.
مثل مرحوم سید نعمت الله جزایری، که ایشان شاگرد و همکار علامه مجلسی در تدوین بحارالانوار بود و آثار فراوانی دارد؛ انسان خاصی بود. یک کتاب طنز هم دارد. میخواهم بگویم ما حتی در زمینه طنز دارای یک فرهنگ غنی و گران سنگ هستیم اما حاضر نیستیم وقت بگذاریم و مطالعه کنیم. چون خداوند یک قریحه و یک استعدادی به ما داده است فی البداهه یک کارهایی انجام میدهیم. اما بعضی وقتها دیگر تکراری و تأثیرگذاری آن کم میشود. اگر واقعاً جامعه هنری ما در این زمینه مطالعات بیشتری میکرد به جای این که صرفاً چند تا اثر غربی را ببینند و از آنها کپی برداری کنند، در خود ادبیات ما، در فرهنگ ما، در اسطورههای ما، در قصههای ما، در اشعار ما چه چیزهایی است. شما ببینید همین تعبیری که در مورد فیلم و سریال جومونگ مطرح شد که اصلاً درحال ساختن خودشان هستند، آن هم با موضوعاتی که واقعیت نداشته، اما ما شخصیتها، حکایتها، روایتها داریم، خیلی از اینها واقعی هم هست. می توانیم آنها را در هنر هم داشته باشیم و ارائه بدهیم. حتی نیازی نیست که اغراق و مبالغه کنیم. اما همینها را هم ما نتوانستیم به جامعه درست معرفی کنیم.
یکی از کارهایی که در زمان وزارت ارشاد انجام میدادیم این بود که در هر استان و شهرستان، میگفتیم شما این شخصیتها را دارید؛ میخواهید کنفرانس بگذارید، کار هنری انجام بدهید، هر جور شده باید اینها را معرفی کنید. چون آن کار یک هویت دینی و ملی را در افراد ایجاد میکند. این تعبیر هم داریم که لا ینتشر الهدی الا من حیث انتشر الضلال، یعنی از آن راهی که گمراهی ترویج شده، شما هدایت را میتوانید ترویج و منتشر کنید. در قدیم کتاب علیه باورها و اعتقادات مینوشتند اما علمای ما مثل علامه امینی، شیخ آقا بزرگ تهرانی و دیگر بزرگان مینشستند و پاسخ میدادند و یک فرصتی فراهم میشده که آن نقاط قوتی که ما در فرهنگ اهل بیت داریم را مطرح و به دیگران معرفی کنند. از دیرباز مطرح میشد که صهیونیستها به دو ابزار اهمیت میدادند؛ ۱ ـ مطبوعات، ۲ ـ طلا. یعنی یکی جنبههای مادی، دنیایی، ثروت و یکی هم بحث این که بتوانند افکار خود را منتشر و از خود دفاع کنند.
یک قومی که ۱۴ ـ ۱۵ میلیون نفر در کل دنیا بیشتر نیستند در مقابل مسلمانها که حداقل یک میلیارد و ۵۰۰ میلیون هستند، توانستند روی افکار کشورها و دولتهای دیگر به ویژه در آمریکا به خاطر این بود که در رسانه قوی بودند. الان خیلی از رسانههای دنیا یا شبکههای تلویزیونی را اگر ریشه یابی کنم به نحوی به صهیونیستها بر میگردند. وقتی آنها دارند در این زمینه این قدر کار میکنند قطعاً ما هم باید تلاش کنیم و همه ابزارها را به کار ببریم. الان بحث روز، فضای مجازی است. در این فضا خیلی میشود اثرگذاری کرد و صرفاً هم نباید به نهادهای رسمی بسنده کرد. تعبیری که رهبری درباره بحث آتش به اختیار داشتند یعنی هر فردی احساس مسئولیت کند و وارد شود، نظر بدهد، بحث کند، دیگران را به چالش بکشاند. چون در طرف مقابل ما سازماندهی شده کار میکنند.
وقتی صحبت از فرهنگ میکنیم یادمان باشد فرهنگ یک کتاب، یک کلاس و یک گزاره نیست. حوزه فرهنگ، حوزه نظامی نیست. اما حوزه نظامی، حوزه فرهنگی است. فرهنگ اقتصاد نیست اما اقتصاد، فرهنگ دارد. فردی که در بازار مغازه باز میکند و مکاسب خوانده است میداند اگر خود او و درآمد او و نوع کاسبی کردن خود را بیمه حضرت عباس میکند یک جور باید رفتار کند و آن که نمیکند یک جور. آن که بیمه حضرت عباس کرده است دیگر ربا ندارد، دروغ ندارد، کلاه سر مردم گذاشتن ندارد. وقتی میخواهد جنس به مردم بدهد یک مشت بیشتر هم میریزد. می گوید کل این یک مشت هم در ماه یک کیسه میشود ولی آخرت خود را به دنیای خود نمیفروشم؛ این یک فرهنگ است. به آن میگویند نقش فرهنگ دین مدارانه در حوزه کاسبی. درمقابل هم طرف در گمرک است و جنس را نگه میدارد و ترخیص نمیکند. یک فروشنده، جنسش فاسد شده است و تاریخ آن را میتراشد و یک تاریخ دیگر میزند که بفروشد تا سود کند. یا به طور مثال، فروشنده ای بخشی از بسته محصولش را با باد پر میکند و قیمت آن را هم افزایش میدهد و... هزاران مثالی که میشود زد. کسی که بیمه کرده باشد یعنی آن فرهنگ در اقتصاد را داشته باشد یعنی اقتصاد فرهنگی شده را داشته باشد خیلی از این کارها را نمیکند.
خیلی از این کارها را نکند یعنی لقمه حرام سر سفره زن و بچه خود نمیبرد. در حوزه رسانهای، فردی که تا حالا ۵ پروژه انجام داده و هر ۵ تا ورشکسته بوده است، وقتی مدیریت رسانه را میپذیرد یعنی از تقوا فاصله گرفته است. آدمی که تقوا ندارد نیروی انسانی را به باد میدهد، بودجه را به باد میدهد، جامعه را به باد می دهد. حالا این را حساب کنید اگر حوزه شناختی در فرهنگ اتفاق بیفتد چه میشود. پس ما این جا داریم راجع به بحث گزارههای جدی صحبت میکنیم. وقتی شما از دین اراده غلط بگیرید و به واسطه آن اقدامات غلط را توجیه کنید، عدهای میگویند اگر دین این است من نمیخواهم! باید دقت داشته باشیم که حوزه شناختی آن جایی که قبیلهزنی یا قبیله گرایی میکند، اجماع یا متفرق میکند، میشود شعاع سوء استفاده از گزارههای شناختی در فرهنگ ناقص شده یا بالعکس آن.
جنگ شناختی یا علوم شناختی در قالب یک جنگ ترکیبی مطرح میشود. 8 نوع جنگ در عرصههای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، دیپلماتیک، امنیتی، رسانهای و یکی هم بحث شناختی هست که به هر حال نوعی ادراک سازی و ایجاد شناخت در مخاطب به شمار میرود، یعنی اینکه تلاش میشود مخاطب با آن کسی که در این زمینه کار میکند همراه شود و یک تحول در نحوه نگرش و رفتار او انجام بگیرد. در هر حال در این جنگ ترکیبی مسئله شناخت مهم است و از جمله مصادیق آن را من بخواهم بگویم جنگ روایتها است. جنگ روایتها این است که میآیند روایتی را ارائه میدهند که جوان ما که اطلاع ندارد تحت تأثیر قرار بگیرد. یعنی روی افکار و اندیشه او اثر میگذارند. راه مقابله این است که آن تعبیری که رهبری داشتند یعنی بحث جهاد تبیین را جدی بگیریم تا تحریف نشود. چه مربوط به تاریخ گذشته، چه مربوط به تاریخ معاصر، حتی همین امروز ما را گاهی اوقات وارونه جلوه میدهند. حتی نسبت به آینده ما، به طور مثال در دانشگاه استنکفورد آمریکا که بخش ایرانشناسی دارند، کار میکنند و کلی کتاب و تحقیقات منتشر کردند و جهتگیری های آینده ما را مشخص میکنند؛ یعنی آن آیندهای که مطابق میل آنها است.
در این شرایط ما باید تلاش بیشتری کنیم و بتوانیم به آن اهدافی که داریم دست پیدا کنیم و دیگران از این ابزارهای جذاب و متنوع و متعدد برای اهداف خود بهرهبرداری نکنند. من فکر میکنم در این وادی هر چه سخن گفته شود باز هم کم است. چون کلیات خوب است اما کافی نیست باید روی مسائل مصداقی و جزئی و موردی رفت و نمونه هایی را ذکر کنیم که مردم کاملاً برای آنها ملموس باشد. قطعاً رسانه ملی و رادیو گفتگو که بحثهای جدی مطرح میکنند در این زمینه رسالت سنگینی بر عهده دارند. ما آرزوی توفیق داریم برای همه عزیزانی که همکاری و تلاش میکنند در این زمینه و امیدوار هستیم که همه مردم ایران، همه مسئولان، همه معلمان، اساتید، نخبگان در این جهاد تبیین به سهم خود نقش آفرین باشند. و السلام علیکم و رحمۀ الله.
اگر به عنوان جمعبندی این گزارهها را کنار هم بچینیم در حوزه فرهنگ یک ماتریکس بسیار پیچیده شکل میگیرد که ۴ حالت دارد. یعنی فرهنگ منجر به این ۴ حالت می شود؛ البته باز هم به نوع آن و همه این فرآیندهایی که عرض کردم بستگی دارد. فرهنگی که جامعه را در حالت صلح قرار میدهد، فرهنگی که جامعه را در حالت جنگ قرار میدهد، فرهنگی که جامعه را در حالت نه جنگ و نه صلح قرار میدهد و فرهنگی که جامعه را هم در حالت صلح و هم در حالت جنگ توأمان قرار میدهد. عالیترین نوع فرهنگ مدل چهارم است. یعنی هم جنگ و هم صلح؛ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم. هر چیزی خارج از این قاعده چهارم ناقص است یا ناقص شده است یا در حال ناقص شدن است. اصلا تعارف ندارد؛ اگر میبینیم در جامعه ای ربا زیاد میشود، از نظر حوزه شناختی در اقتصاد و در فرهنگ، آن جامعه در حالت جنگ است. پس شده است أَشِدَّاءُ بَیْنَهُم رُحَماءُ عَلَى الْکُفَّارِ؛ این نابود میکند. حالت صلح مطلق وجود خارجی ندارد. در حالت سوم، نه جنگ، نه صلح، جامعه مرده است. مثل سوئیس. فقط دریافت دارد. هر چیزی خارج از وضعیت چهارم یعنی هم در حالت جنگ و هم در حالت صلح یعنی شکست. هر چیزی خارج از این یعنی رشعات نفوذ، هر چیزی خارج از این یعنی تفسیر به رأی دین و هر چیزی خارج از این یعنی نابودی کل اتمسفر آن چیزی که از آن تحت عنوان فرهنگ متعالی صحبت میکنیم.
به گزارش خبرگزاری فارس، مجموعه برنامه «ساعت بیست و چهار و یک دقیقه» کاری از رادیو گفت و گو با همکاری سرویس هنر و رسانه خبرگزاری فارس، به تهیه کنندگی نوشین رهگذر، سردبیری علیرضا داودی، اجرای کارشناسی معصومه نصیری و هماهنگی عاطفه علی پور نوذری روزهای دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۱۶ از طریق امواج رادیو موج fm ردیف ۱۰۳،۵ مگاهرتز تقدیم علاقهمندان به حوزه علوم شناختی میشود.
برنامه ساعت بیست و چهار و یک دقیقه با هدف معرفی و آگاهی بخشی علوم شناختی در قالب نبردها، دیپلماسی و نهایتا جنگهای شناختی، رادیو گفتوگو هم در قالبهای صلح مبتنی بر علوم شناختی و هم در قالب فضای عمومی عملکرد در چارچوب علوم شناختی در بستر رسانه به روی آنتن رادیو گفت و گو رفته است. این میزگرد با استفاده از تکنیکهای علوم شناختی به گفتمان سازی بر مبنای تکنیکها و شگردهای رسانهای در حوزهی شناختی میپردازد.
انتهای پیام/