خبرگزاری فارس - گروه رادیو و تلویزیون: برنامه «ساعت بیست و چهار و یک دقیقه» با هدف معرفی و آگاهی بخشی علوم شناختی در قالب نبردها، دیپلماسی و نهایتا جنگهای شناختی هم در قالبهای صلح مبتنی بر علوم شناختی و هم در قالب فضای عمومی عملکرد در چارچوب علوم شناختی در بستر رسانه به روی آنتن رادیو گفتوگو رفته است. این میزگرد که با همکاری گروه هنر و رسانه خبرگزاری فارس و رادیو گفتوگو به روی آنتن میرود، با استفاده از تکنیکهای علوم شناختی به گفتمان سازی بر مبنای تکنیکها و شگردهای رسانهای در حوزه شناختی میپردازد.
در قسمت هفتم از فصل چهارم برنامه «ساعت بیست و چهار و یک دقیقه»، معصومه نصیری به عنوان کارشناس مجری به گفت و گو با علیرضا داودی (کارشناس ارشد رسانه و علوم شناختی) و علیرضا محمدلو (کارشناس رسانه و سردبیر پایگاه خبری صدای حوزه) به بحث درباره علوم شناختی و مدل های مختلف حوزه نفوذ در ساحت رسانه پرداختند.
این برنامه با محورهایی مثل علوم شناختی و مدلهای نفوذ خطی، نفوذ ترکیبی، نفوذ نقطهای و مدل های نفوذ حیاتی و استراتژیکی و سازمانی در ساحت رسانه به بررسی پرداخته است.
رایجترین مدلهای نفوذ رسانهای، یعنی نفوذ از طریق رسانه، در رسانه و توسط رسانه را چگونه ارزیابی میکنید؟
ما زمانی که صحبت از نفوذ میکنیم، 5 ساحت را باید حتماً در ذهنمان داشته باشیم. اولین مسئله برنامهریزی در یک مبدأیی است برای ایجاد مسیر نقل و انتقال گزارهها و مفاهیمی که قرار است مقصدی را دچار زحمت کند. حالا این زحمت از نظر ما باز دو ساحت دارد. ساحت ایجاد خلأ در امتداد حرکتی آن جامعه مقصد و دو، ایجاد اختلال در محاسباتی که قرار است در مقصد صورت بگیرد که خود این بحث اختلال در محاسبات هم باز دو شاخه اصلی میشوند. اختلال در اتخاذ روشهای پدافندی نسبت به مواجهه و اختلال در اتخاذ مدلهای آفندی نسبت به هم فضای تنفسی برای جامعه مقصد و هم برای رسیدن به آن نقطهای که مباحث را از درون خودش به بیرون خودش منتقل میکند.
پس اولین گزارهای که ما با این تقسیمبندیها داریم، در این ساحت تقسیم میشود. نکته دوم تمام ابزار و ادواتی است که اینها امکان محقق کردن آن مدل نفوذ، طراحی شده در مبدأ و چگونگی رسیدن به مقصد را میآیند و بررسی میکنند و اعلام میکنند. اینجا ابزار خودش سه شاخص دارد. یا شاخص انسانی دارد یعنی انسان را به مثابه ابزار تلقی میکنند یا رسانه یا دیوایس یا انواع و اقسام سختافزارها و نرمافزارها را به مثابه ابزار تلقی میکنند یا اساساً انسان بما هو انسان و ابزار بما هو ابزار در ترکیبی با همدیگر در ساحت سوم تبدیل به آن ابزار جدی میشوند. یعنی آنجایی که انسان ابزاری و ابزارها در جایگاه انسان مورد استفاده قرار میگیرند که خب سختترین مرحله اتخاذ علم و انتخاب این ابزار هم همین گزاره سوم یعنی ترکیبی از انسان و ابزار در واقع تلقی میشود که حالا فرایندهای بسیار متفاوتی را دارند. نکته سوم میزان آمادگی مقصد در پذیرش گزارههایی است که ما از آن تحت عنوان نفوذ یاد میکنیم. ما اگر بخواهیم نقطه گرانیگاه را تلقی کنیم، نقطه گرانیگاه همین گزاره سوم است. یعنی آمادهسازی یا به تعبیری ستآپ کردن محیط در واقع مقصد در چگونگی کیفیت پذیرش آن برنامه نفوذی است که مبدأ در واقع برای آن چیده است. اینجا وقتی داریم راجع به کیفیت و آمادهسازی صحبت میکنیم، داریم راجع به سه گزاره جدی صحبت میکنیم. یک، گزارههای جمهوریتی است. حالا اینجا ما یک مقدار مصداق را راجع به این مسئله سوم عینیتر میگیریم. میخواهیم راجع به خود ایران صحبت کنیم. یک خود آن ساحت جمهوریتی است. یعنی تمام ارکان و ارگانهای جمهوریتی که در جامعه در کلان دو وظیفه دارد. صیانت از جامعه و توسیع جامعه. پس اولین کاری که باید اتفاق بیفتد اصلاً قبل از اینکه این برنامه شروع به حرکت از مبدأ بکند، ما باید راجع به یک پیشمقدمهای صحبت کنیم.
در بحث پیشمقدمه یعنی اینکه شما باید قبل از اینکه اساساً برنامه در مبدأ شروع بشود، یک پیشبرنامهای رخ داده باشد. یعنی محیط مقصد در حوزه کارگزار آماده شده باشد. اینجا یعنی کاشت نیرو، برداشت تفکری و نهایتاً توسیع برنامهای. یعنی این سه تا باید قبل آن اتفاق افتاده باشد والّا هر برنامه نفوذی به این مرحله که برسد اگر کارگزار قدرت پذیرش نداشته باشد متوقف میشود و نفوذ برنامهای نیست که برای متوقف شدن نوشته شده باشد. قطعاً برای به نتیجه رسیدن دارد حرکت میکند. گزاره دومی که در همین مرحله سوم حائز اهمیت است مهندسی رابطه میان افکار عمومی و کارگزار. این مهندسی هر چه از قبل دارای مفاهیم ضدیت، مفاهیم واکنشی، دربرگیرنده موضوعات در واقع اعتمادزدایی شده تلقی شود، نحوه بروز نفوذ در کارگزار به نسبت اقدامات نسبت به افکار عمومی و مخاطب که حالا ما اینجا میتوانیم یک قراردادی داشته باشیم که به جای مخاطب و افکار عمومی از مفهوم سرمایه اجتماعی استفاده کنیم صورت بگیرد. و مرحله گزاره سوم در همین مرحله سوم میشود رابطه بین کارگزار با کارگزار. حالا این کارگزار میتواند کارگزار اول، دولتمرد باشد کارگزار دوم تقنینی باشد، میتواند هر دو کارگزار دولتی باشد، میتواند هر دو تقنینی باشد. بسته به محیطی که قرار است آن برنامه در مبدأ در آنجا بنشیند و مخاطب یا سرمایه اجتماعی نسبت به او حساس شود میآید و تعریف میشود. پس مرحله سوم، مرحله بسیار حیاتیای است. نحوه بروز مقاومت ذهنی و شناخت کارگزار، دولتگزار، قانونگذار یا هر کسی که در این حوزه متلقی کنیم از خودش، از دشمن، از جامعهاش و از برنامهای که دارد میشود دال مرکزی در میزان موفقیت این پروژه یا عدم موفقیت آن. پس بنابراین ما باید خیلی دقت داشته باشیم که اینجا همه چیز برمیگردد به شناختی که در واقع کارگزار از خودش، انقلاب، جامعه، سرمایههای اجتماعی و همه این مفاهیم دارد. چقدر کامل است، چقدر ناقص است، چقدر بومی است، چقدر خارجی است.
چقدر استحاله شده است یا اساساً چقدر از ابتدا از بین رفته بوده ولی در یک قالبی فقط فکرش را نشان میداده است. ما برخی را داریم که میگویند ما انقلابی هستیم اما وقتی میرویم کارنامه را بررسی میکنیم میبینیم که راست میگوید، انقلابی بوده است ولی در واقع فوروارد دشمن تلقی میشده در خودمان. یعنی آدم به این چیزها هم خیلی برمیخورد. مرحله چهارم یعنی فرض را بر این میگذاریم که حالا آمده و از مرحله سوم عبور کرده است. مرحله چهارم یک مرحله محیطی نیست، یک مرحله ذهنی است. اصطلاحاً به آن مرحله جامپ یا مرحله رهایی میگویند. جایی است که دیگر اگر برنامه نفوذ به آنجا برسد قابل بازگشت نیست. یعنی دیگر اثر خودش را گذاشته است.
از آنجا به بعد دارد راجع به کیفیتش صحبت میکند و عمیق آن. به مرحله چهارم اصطلاحاً میگویند مرحله نشست یا رسوب در ذهنیت افکار عمومی. آنجایی است که دیگر نشسته است. شما دیگر نمیتوانی بگویی حالا من بروم از اول این را مهندسی کنم. دیگر فقط باید بروی سراغ اینکه عمق ضربهای که میخورد کمتر بشود. اینجا دیگر ضربه خورده تمام شده است یعنی به این معنی نیست که ما بگوییم حالا ما میتوانیم جلوی ضربه را بگیریم. نخیر. رسید به مرحله چهارم، رسوب کرد، نشست کرد در افکار عمومی، دیگر حالا باید برویم مصادیق آن را کم کنیم. اینجا مدیریت میزان آسیبپذیری ناشی از نفوذ است. در مرحله چهارم وقتی رسوب کرد و نشست کرد در افکار عمومی، شما ضد نفوذ مال مرحله بین دو و سه است. مرحله چهارم برای او رهایی است. دیگر قابل بازگشت نیست. یعنی برای مقصد قابل بازگشت نیست.
بحث ساحتهای نفوذ تقسیمبندیهای مختلفی دارد. حالا چهار پنج تایی که بنده خدمت شما عرض کردم تقدیم کنم، در تقسیمبندی پنجگانه، یکی داریم بحث نفوذ در اتاق فکر و برنامهریزی. حالا شما در فرمایشاتتان بود که حالا عبارت دیگر بحث تدوین افق و چشمانداز و استراتژیها همش ذیل این قرار میگرفت که اساساً یک ساحت فکری محسوب میشود و این هم در حاشیه این بحث خدمت شما بگویم تلقی بنده از نفوذ از آنجایی که فرایندی میبینم نه صرفاً یک برایند و یک متریال نمیبینم. یک ماده، یک چیز مشت پرکن مشخص. چون فرایندی است شناختی است.
یعنی اینجا ارتباط بحثمان با بحث علوم شناختی نفوذ را به نظر من گرهاش اینجا است. اساساً نفوذ یک مسئله شناختی است و معرفتی است. یعنی در همه این پنج ساعتی که خدمت شما عرض خواهم کرد نگاه من این هست که واقعاً آن دستگاه معرفتی است که دارد دستکاری میشود و دچار اعوجاج و انحراف میشود. در ساحت اتاق فکر و برنامهریزی و تدوین استراتژی و افق چشمانداز که معلوم است. یعنی شما اتاق فکری تشکیل دادید، یک تعداد شورایی دارید و این شورا اگر درصدی با آن افق شما همساز نباشد، در مسیر میبینید که این مسیر با آن نقطه مبدأ مخالف است، در نتیجه شما انحراف از مرکز و معیار و مقصد خواهید داشت. این حوزه اول بود.
در واقع همان ساحت اول ایجاد اختلالی که اشاره کردید که حالا میتواند در مدلهای آفندی باشد یا روشهای پدافندی. فاز دوم آن حالا اگر از این بگذریم، فاز اجرا و تطبیق و عملیاتی کردن استراتژی است. یعنی شما شورایی تشکیل دادید، این شورا بازوی اجرایی دارد، حالا میخواهد وارد ساحت عمل و اجرا شود. اینجا هم باز فرایند شناختی است. یعنی کسی اگر به لحاظ ذهنی منطق تفاهمش با آن استراتژیست هماهنگ و همساز نباشد، بعد این آدم خودآگاه یا ناخودآگاه، نفوذ را در او خواهیم دید. حالا میشود در مورد مصادیق آن صحبت کرد. ما آدمی داشتیم که انقلابی بوده است یعنی مارک انقلابی داشته است ولی چون به لحاظ ذهنی با آن ایدئولوژی حاکم خیلی وفق نداشته، موافق نبوده است، خود به خود ما را به مسیری برده است که این وسط تکمیل پازلی رخ داده است. یعنی نفوذ صرفاً یک امر ارادی نیست و یک امر معرفتی است.
در فاز سوم بحث دریافت و پذیرش استراتژی است. یعنی شما نفوذ را میبری به ساحتی که یکی نوشته ، یکی دارد اجرا میکند، شما موفق نشدی در آنجا نفوذ کنی، یک مدینه فاضلهای است، که حالا اجرا کرده است. شما بیس کار را روی آن بستر پذیرش یعنی همان ادراک اجتماعی میبری که اینجا هم باز مسئله شناختی است. یعنی حالا ابزارهای آن متفاوت است. ابزار شما در فاز اول ، نفر، ابزار شما در فاز دوم، معرفت، است و ابزار شما در فاز سوم چهبسا رسانه باشد یا شاید کتاب درسی و یا هر چیز دیگری. پس در فاز سوم بحث دریافت و پذیرش استراتژی هم مطرح میشود.
فاز چهارم بحث اتصال مقام فکر و پذیرش است. یعنی آن مجری احساس میکند که با آن مخاطب زبانش درست نیست. او دارد انگلیسی حرف میزند، این دارد فرانسوی ترجمه میکند. متوجه نیستند چه دارد میگوید. این زبان فهم یکی نیست. یعنی منظورم شکاف نسلی است. یعنی آن شکاف نسلی وقتی به قولی میگویند دنده معکوس میکشی، برمیگردی میبینی که از اساس کتابی برای شما نوشتهاند که الآن این نسل شما، با نسل اول انقلاب، نسل دوم انقلاب نمیتواند هماهنگی فکری داشته باشد. نمیفهمد او چه میگوید.
و مثال بارز برای اینکه ما شکاف نسلی را میبینیم و البته قابلیت پر شدن دارد و جبران دارد، این است که، همین سرود اخیری که الآن وایرال شده و در کشمیر و آفریقا و آذری و زبانهای مختلف ترجمه میشود و فازهای مختلف خود را در فاز جریانسازی میگذارند. چرا این اثر، اثرگذار است؟ به نظر من توانسته یکی از خلأها را پر کند. حالا من ده تا فاکتور دارم، یکی از آنها این است که توانسته شکافهای نسلی را پر کند. یعنی دست گذاشته روی هویت، توانسته یک حرفی بزند، با اینکه بچه شش ساله، هفت ساله نمیفهمد ولی با آن بزرگتر خودش، منی که پدرش هستم هماهنگ هستیم. هر دوی ما هم میفهمیم، هر دوی ما هم اشک میریزیم و هر دوی ما هم معتقد میشویم. با عشق هم میخوانند.
یعنی مشخص است. من اشکال بعضی از آقایان که آمدند گفتند آقا بچه چه درکی دارد که علی ابن مهدی کیست و این نوع صحبت ها... اساساً در تربیت کودک فهم معنا در لایه سوم است. شما باید تولید ادبیات کنی، بچه با ادبیات ریلگذاری شود، در فاز سوم تازه بحث فهم معنا است. یعنی تا سن هشت نه سالگی. و این سرود به نظرم اینجا مقام فکری و مقام پذیرش اتفاق افتاده است یعنی فضای مصرف ما درست بوده است. و خیلی به ندرت این رخ میدهد. از این جهت من این سرود را مثال زدم. چون واقعاً بیابان تولیدات است.
یعنی فاز تولیدات ما با مخاطب ما خیلی متفاوت است. اصلاً انگار نه انگار که مثلاً مخاطب شما شصت هفتاد میلیون ایرانی هست که انگار شما داری در کشور دیگری زیست میکنی، آن زیست فکری شما ارتباط نمیگیرد و همیشه مخاطب را متهم میدانی و همیشه ابزار و ساختار را متهم میدانی. بابا شما نتوانستی. آن دستپخت شما مشکل دارد و اینجا هم باز مسئله به نظر من شناختی است. فاز چهارم بحث الیتها و فاز تبیین و روشنگری است. یعنی شما سکوهای انتشاری داری که اساساً در خدمت سیستم نیستند. یعنی اگر ما فضاهای امکان تعریف کنیم، ما فضای سیاستگذاری داریم، فضای تبیین استراتژی داریم، فضای رسانه داریم وفضاهای مختلف.
یک فضا هم هست که میتواند بعضی جاها را، بعضی خلأها را پر کند. آن فضای الیتها است. روشنفکرها است، روشنگرها است. حالا سلبریتیها است یا هر کس دیگری که تریبون دارد. عالم است، دانشمند است، هر کس دیگر که مخاطب دارد. که اینها هم وقتی انحراف از معیار داشتند، سر بزنگاهها توییت علیه سیستم میزنند. آنجاهایی که شما نیاز داری مدیریت بحران کنید، آن خلأ را به جای اینکه پر کند، عمق میبخشد و این اتفاق خودش بحران میشود.متاسفانه ما هیچ گاه جلوی نفوذ را از مبدا نمی گیریم وقتی نفوذ صورت گرفت و ما آثارش را دیدیم تازه اقدام می کنیم.
ما یک تقسیمبندیای را داریم. که برخلاف نحوه تقسیمبندیهایی است که در حوزه جامعهشناسی نوین انجام میدهند که این جامعهشناسی نوین خودش یک گیرهایی خیلی جدیای دارد، ما میگوییم در حوزه شناختی سهگانه فرد، گروه و سازمان را داریم.
فرد همان شخص، گروه، ساختاری که در آن قرار میگیرد. حالا اسم این ساختار میتواند جامعه باشد، میتواند هر چیز دیگری اسم آن باشد. و سازمان. اینجا سازمان ما میگوییم که ارجح بر مکان است. چرا؟ چون دارد سازمان رفتاری، منظور از سازمان، سازمان ساختاری نیست. سازمان رفتاری است. سینما دقیقاً نقطهای است که روی سازمان رفتاری اثر میگذارد. آن زمانی که آمدند در ایران کافیشاپها را گسترش دادند، کافیشاپ یک مکان است، مسجد هم یک مکان است. ما یهو دیدیم که رسیدیم به تقابل کافیشاپ، مسجد، و ظاهراً مساجد سنگر است تعطیل، کافیشاپها در حال تبدیل شدن به سنگر است فراهم شد. چرا؟ چون آن سازمان رفتاری مخاطبی که باید میرفت در مسجد، حالا در کافیشاپ دارد شکل میگیرد. یعنی ساختارهای رفتارساز ،، حالا این سازهها یا سازههای در واقع مکان پایه است یا سازههای رفتارپایه است. اما هیچ وقت، هیچ رفتاری خارج از مکانش ساخته نمیشود.
به نظرم این تقسیمبندی گروه، سازمان، فرد، یک مقدار حالت انجمادی دارد. یعنی من در علوم اجتماعی اساساً فضای آن خیلی متریال است، خیلی ماتریالیستی است، خیلی انجمادی است. یعنی چیزهای انتزاعی را خیلی نمیتواند درک کند. برای همین مثلاً شما مفاهیم دینی را نمیتوانید در ظرف جامعهشناسی بریزید.
ما یک پایهای را گذاشتیم. و اصلاً الان با سه چیز مشکل داریم. جامعهشناسی، روانشناسی، یک علوم اجتماعی نوینی است که آوردهاند شروع کردهاند به بسط و گسترش دادن که بیشتر التقاط است تا مفاهیم علمی و این صحبتها. ما میگوییم باید برویم به مفاهیمی بپردازیم که وقتی که در حوزه شناختی وارد میشویم بگوییم که ما وقتی که میگوییم ساختار ،سازمان، الآن ساختار سازمان در کجاست؟ یکی از بزرگترین مشکلات در جامعه ما این است که کلیات را میگوییم ولی این کلیات را منطبق بر جزئیات برای رسیدن به مصادیق نمیکنیم.
او میگوید من در مقابل سازمان رفتاری شیعه حالا باید بیایم چی را ایجاد کنم؟ حالا فهم او از شیعه قطعاً با فهم من و شما از شیعه متفاوت است ولی او میگوید این یک سازمان رفتاری دارد که از توی تهران به شرط اینکه این شیعه همه آن گزارهها را داشته باشد، با اوییکه در نیویورک است، در نهایت به یک نقطه میرسد.
اساساً فضای مطالعاتی فعلی بنده هم همین است که ، واکاوی کنیم که این 43 سال، چرا هستیم در حالی که ساختارهایی داریم که مصداق کل عدم هستند. این یک تناقضی است. ما هستیم در عین حال میدانیم که خیلی از این ساختارها فشل است. حالا دیگر خودتان بهتر از من میدانید.
یعنی نابودکننده. آره. یعنی همان نفس معاند که فرمودید، اگر در ساختارها توسعه بدهیم که دیگر ساختارها معاند میشود. یعنی عملاً دارد ضد خودش را بازتولید میکند.
همان مرحله در واقع پایانی خودتولیدکنندگی دارد اتفاق میافتد.
یعنی این خیلی فاجعه است. یعنی دیگر نهایت بحران است. یعنی شما به یک جایی برسید که صدر تا ذیل شما دارد مفاهیم و معانیای منتقل میکند که آپشن اطلاعاتی مخالف شما است. من یک ایدهای دارم. یعنی آن تحلیل بنده این است. حالا اگر آن سؤال را بنده میکردید، جواب من این بود. فرمودید دوستان جامعهشناس. نه آن جامعهشناسانی که عشق و علاقهشان مثلاً آلمان است. با جامعهشناسی اسلامی فرق دارد.
جامعه شناسی اسلامی متأسفانه خیلی منقح نیست ولی آن چیزی که قریب مفاهیم موجود به ذهنم رسید. دو تا مفهوم نزدیک داشتیم. یک مفهوم بومی داشتیم. دو تا مفهوم نزدیک که میتواند این مفاهیم را تئوریزه کند، چون اساساً اعتقاد من این است که مفاهیمی با سه تا عقبه هستیشناسی، انسانشناسی، معرفتشناسی که حالا عرض میکنم اگر فرصت باشد که چه اشکالاتی دارند. مثلاً ما در انسانشناسی به قول جامعه شناسشان میگفت که انسان تک ساحتی میسازد. در معرفتشناسیشان الآن فاز معرفت عوض شده است. معرفت عمودی و هرمی شده معرفت شبکهای. یک نسبیت محض. یعنی هیچ معرفتی آن یکی را نمیتواند نقد بکند، نقض بکند. فضای همه خوبیم، فضای اینکه هیچ کس اشتباه نیست.
تزلزلهای جدی در سبک زندگی ایجاد میکند. یعنی شما معارفی ندارید که ناظر بر آن یکی باشد. یکی بالادست، یکی پایین دست.
فکر میکنم همان پایه هرمنوتیکالی است دیگر.
هرمنوتیکها شروع کردند، استارت آن را زدند، این فلسفه علمیها تثبیت کردند. دیگر اصلاً کلاً داغون شد. معرفت پستمدرن متزلزل خرافه کنار دین و علم و... یعنی الآن مطالعات فرهنگی ما متأسفانه آمدند ابروی آن را درست کنند، چشم آن را کور کردند. این مطالعات فرهنگی آمد بگوید حالا که شما به نسبیت رسیدید، دین را هم به رسمیت بشناسید. میگویند خب چطوری؟ میگوید کنار خرافه و دانش و چیزهای دیگر. مگر نمیگویید همه چیز نسبی است؟
من با این مشکل دارم. میگویم این نگاه، نگاه پست مدرن است. یعنی میگویم این نگاه دقیقاً همان نفوذی که میفرمایید همین است.
حالا پست مدرن یک مسیر طراحی کرده است با همین نگاه چون پست مدرن مال الآن نیست. یک عقبه تقریباً صد ساله دارد. میآید میگوید که دین را داشته باش، من بغل دین یک دانه فرقه هم به شما میدهم، بغل فرقه یک پله میآیم پایینتر، یک نحله هم به شما میدهم. حالا میخواهی بروی کارگزار شوی، کارگزار دینداری ولی پایهات فرقهای است، مبانی شما هم نحلهای است. اصلاً میبینیم یکهو مسئله فرهنگ نابود شد. چرا؟ چون نگاه فرقهای است. نگاه که فرقهای شد، آداب و رسوم و آیین. اینها حالا تازه خلق میشود
اینجا است که حوزه شناختی میگوید ببین من یک روایت برای تو میسازم ولی یک جوری آن را پخش میکنم که هزار تا قرائت از داخل آن دربیاید. از اینجا به بعد دیگر شما به یک انسان امانیست شده لیبرال شده کاپیتال شده ته ته آن همه اینها را میگویم پروتستان شده است. والّا کاتولیکها که یک مفهوم دهتایی بیشتر نداشتند. خب پروتستانها هم همان ده تا بود فقط نکتهاش این بود: آن ده تا را قلبش کردند. یکهو دیدیم از داخل آن بیرون زد مثلاً. اینکه شما میفرمایید دقیقاً ناظر بر این است.
محمدلو: تحلیل بنده اینجا این هست که حالا اگر درون گفتمان جامعهشناسی به نزدیکترین مفاهیم میخواهیم بپردازیم یعنی خیزمان از خود جامعهشناسی باشد، دو تا مفهوم discourse یا همان گفتمان و مفهوم common sense یا همان افکار عمومی. به این دو نزدیک میشویم.
ما وقتی صحبت از نفوذ در ساحت شناختی میکنیم قطعاً باید بدانیم الآن نگاه ما به رسانه است. اینجا به پیوست آن پنج ساحتی که عرض کردم سه گام کلان اتفاق میافتد. گام اول میشود رفتن به سمت سلب اراده پیشبینی شده. رسانه که حالا مرکب از فرد، سختافزار، نرمافزار است که فراوردهاش میشود پیام. حالا در خیلی حالت کلی را ما داریم عرض میکنیم. یک ارادهای دارد. حالا هر رسانهای بالاخره یک سری اهداف دارد، چشماندازی دارد، عملیاتی میخواهد انجام بدهد، یک ارادهای دارد. در حوزه نفوذ اولین کاری که میکنند، آن اراده، آن هدف، همه آن پتانسیل را میآیند سلب میکنند. در گام دوم میآیند به جای آن سلب، یک مفهومی را، یک ارادهای را تحمیل میکنند.
اینجا رسانه ارادهای در پذیرش آن سلب یا این تحمیل نداشته است اما رضایت دارد. در نهایت درست است که اراده نداری. یعنی شما به هر که صحبت میکنی، میگوید کی گفته که من نفوذی هستم، کی گفته من دارم خراب میکنم؟ راست میگوید. اما نکتهاش اینجا است. راجع به کاری که دارد میکند رضایت دارد. حوزه نفوذ در رسانه که رسانه را تبدیل کند به رسانه نفوذی در جامعه، درست است که اراده پشت آن نیست، لکن حتماً رضایت دارد.
اراده در اینکه طرف خودش باورش نمیشود که به لحاظ ذهنی در مسلخگاه نفوذ قرار گرفته است. ما اصل را بر برائت میگذاریم. یعنی یک مقدار میخواهیم حوزههای معرفتی را وارد موضوع کنیم. ما نمیتوانیم همین اول بگوییم که این آدم رفته دوره دیده است. اصلاً این حرفها نیست. گذشت آن دوره که انگلیسیها یا آمریکاییها میآمدند یک کارهایی را میکردند. آن مدلش اصلاً تغییر کرده است. طرف علی القاعده فکر میکند که در مسیر انقلاب است اما یادمان باشد که با موی بلند و گلت کرده و شلوار و فلان و این حرفها، اسم این انقلابیگری نیست.
چرا؟ چون شما وقتی آمدی ساحت تعریف مصداق را عوض کردی، یعنی گام یکی که خودش در آن داری در نفوذ قرار میگیری. این خیلی مسئله پیچیدهای است. بنابراین ما در اینجا در حوزه شناختی، وقتی که میآیند میخواهند روی یک جامعهای سوار شوند، اولین کاری که میکنند اراده نفوذ یا ضد نفوذ را از شما میگیرند، به جای آن تعابیر قشنگی را تحمیل میکنند، شما رسماً نفوذی شدید. ارادهای هم در اینکه نفوذی شوی نداشتی اما از کاری که داری میکنی رضایت داری.
و این کار اساساً همان مرحله چهارم به پنجم در حوزه نفوذ تلقی میشود. آنجایی که دیگر شما رسیدی به مرحلهای که در خودت رسوب کردی، حالا به عنوان یک لیدر یا در هر جایگاهی که هستی، خودت داری تولید میکنی. از توی آن فیلم سینمایی بیرون میزند. یک مصاحبهای را چند وقت پیش من خواندم، خیلی مصاحبه جالبی بود. بنده تحصیلات حوزوی دارم اما اینکه پا بکنم در کفش علما شروع کنم به حکم دادن، اولین سؤالی که از من میپرسند میگویند ببخشید شما؟ جایی که بحث مکتب میآید، تنها کسی که در جامعه اجازه دارد راجع به مکتب صحبت بکند، قاعد اعظم است. نفر اصلی است که خدا مقام معظم رهبری را حفظ کند ایشان هم موضوع مکتب را به یک نفر الصاق کرد، مکتب سلیمانی. گاها دیده شده افراد جدیدالتاسیس حوزه انقلاب عنوان مکتب را به راحتی به خیلی از افراد پیوند می دهند در صورتی که ما وقتی صحبت از مکتب می کنیم داریم از فرایند بسیار پیچیده صحبت می کنیم که فهم آن در حد و توان و اختیار همه نیست.
من خیلی کوتاه عرض کنم در ادامه فرمایشات آقای دکتر که مابقی بحث بماند برای جلسه بعدی. خواستم یک بحثهای دیگر بگویم مربوط به کلنگری و اینکه ابتدای نفوذ کجاها هست، به نظر من بحث مفصلی است ولی اینکه نکتهای در مورد حاج قاسم فرمودید، ما در زیارت جامعه کبیره یک سری مفاهیم داریم که دقیقاً معیار و ویژگی امام را میگوید. یک بخشی از آن آنجا دارد، میخواهم به بحث این برسم که مکتب حاج قاسم چه میشود که یک نفر میشود مکتب. یعنی این وحدت یا اتحاد بین فرد با ایدئولوژی چطوری است. یک جایی دارد یک فرازی که میفرماید امامان یا امام اساس تقوا است. خب ما یک تقوا داریم، یک متقی داریم. تقوا مفهوم است، متقی نفر است. حالا تقوا و متقی با هم گره میخورد، متحد میشود، ما میگوییم این اساس تقوا است.
علی قرآن ناطق است. میگوید آقا علی نفر است، قرآن مکتب است. میگوید علی خود قرآن است اصلاً. یعنی شما نمیتوانی قرآن را عَلَم کنی مقابل علی بایستی. خود مکتب همین است. میگوید قرآن ناطق. آن نازل شده علی است. قرآن نازل است. این قرآن ساعد است. این دارد شما را بالا میبرد. این والی است، ولی است، بعد حالا اینکه تعبیر میشود حاج قاسم خودشان یک مکتب بودند، اگر بخواهیم به زبان خودمان بگوییم باید بگوییم. یعنی وقتی یک نفر تمام عیار، تمام عمرش با یک مکتبی درآمیخته میشود به لحاظ بینشی، دانشی، انگیزشی، رفتاری، سبک زندگی، تمام وجودش ذوب در اسلام میشود خود او یک مکتب است که در عالم معنا می گویند اتحاد عقل عاقل و معقول یعنی این ها با هم متحد شدندیه عبارت بهتر شما با اون تصور و مفهومت یکی شدید.
به گزارش خبرگزاری فارس، مجموعه برنامه «ساعت بیست و چهار و یک دقیقه» کاری از رادیو گفتوگو با همکاری سرویس هنر و رسانه خبرگزاری فارس، به تهیه کنندگی نوشین رهگذر، سردبیری علیرضا داودی، اجرای کارشناسی معصومه نصیری و هماهنگی اعظم اعتمادی روزهای دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۱۶ از طریق امواج رادیو موج fm ردیف ۱۰۳،۵ مگاهرتز تقدیم علاقهمندان به حوزه علوم شناختی میشود.
برنامه ساعت بیست و چهار و یک دقیقه با هدف معرفی و آگاهی بخشی علوم شناختی در قالب نبردها، دیپلماسی و نهایتا جنگهای شناختی، رادیو گفتوگو هم در قالبهای صلح مبتنی بر علوم شناختی و هم در قالب فضای عمومی عملکرد در چارچوب علوم شناختی در بستر رسانه به روی آنتن رادیو گفت و گو رفته است. این میزگرد با استفاده از تکنیکهای علوم شناختی به گفتمان سازی بر مبنای تکنیکها و شگردهای رسانهای در حوزهی شناختی میپردازد. که مخاطبان میتوانند برای فهم بیشتر این محتوا فایل صوتی این برنامه را در سایت رادیو گفت و گو شنونده باشند.
انتهای پیام/