: رئیس جمهور آمریکا به غرب آسیا سفر کرد و دیدارهایی را با مقامات برخی کشورهای منطقه از جمله نخست وزیر رژیم صهیونیستی، بنسلمان ولیعهد عربستان و رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین داشت.
نشستیم که مشروح آن در ادامه آمده است:
سناییراد: واقعیت این است که از ادعا تا عمل فاصله بسیار است. ایده ناتوی عربی برای الان نیست. کما اینکه وقتی به سابقه برخی ائتلافها مراجعه میکنیم، مشاهده میکنیم که آنچه ادعا میشد با آنچه در میدان عمل اتفاق افتاد، فاصله بسیاری داشت. همانند طرح سپر جزیره.
ایده ناتوی عربی هم در چند سال اخیر چند بار تکرار شد و گامهایی نیز برداشته شده است، اما به آخر نرسید. عقبه این ایده را باید در نشست شرم الشیخ دید که آمریکاییها تلاش کردند صهیونیستها را به چند کشور عربی متصل کنند و با نام یک ائتلاف از آن یاد میکردند. پیش از این نیز با عنوان طرح آبراهام یا ابراهیم از آن یاد میشد که هدف آن علنیسازی ارتباطات پشت پرده صهیونیستها با چند کشور عربی بود.
میتوان از الان احتمال داد که آمریکاییها نیازمند یک عکس یادگاری منطقهای هستند و قصد دارند تا با استفاده از این فرصت به خواسته خود برسند. به همین دلیل، شروع ماجرا از سفر به سرزمینهای اشغالی است و پس از آن سفر به کشور عربی. لذا، اهداف اعلامی با اهداف عملی متفاوت خواهد بود.
نکته اینجاست که هنوز شروع نشده برخی کشورها به صورت پیدا و پنهان پیام میدهند که قصد ایجاد ائتلاف ضد ایرانی را نداریم. در دو مورد شاهد بودیم که مصریها و اردنیها مخالفت کردند که مخالفت آنها نیز رسانهای شد، لذا بیشتر به نظر میرسد که یک اقدام نمایشی و ویترینی است که آمریکاییها در مرحله اول و پس از آن صهیونیستها در مرحله دوم به شدت در این مقطع نیازمند آن هستند و آنچه به عنوان ناتوی عربی اعلام میشود صرفا یک ادعای رسانهای و تبلیغی است. آمریکاییها و برخی متحدان منطقهای آنها خود را نیازمند چنین ائتلاف و سامانهای میبینند.
واقعیت این است که امروز شرایط منطقهای و جهانی برای شکلگیری چنین سازمانی مساعد نیست.
سناییراد: اجازه بدید قبل از اینکه وارد توضیح این سوال شوم نام اصلی این اتحاد را بگویم؛ این ائتلاف یک نوع ائتلاف عربی عربی است. بر ماهیت عربی آن تاکید می شود اما واقعیت این است که به دنبال برآوردن یک نیاز برای صهیونیست ها هستند. آمریکایی ها به دنبال خروج از منطقه هستند، شکست آنها در منطقه و فرار از افغانستان این نگرانی را برای صهیونیست ها رقم زده است. لذا، دنبال سازوکاری برای تامین امنیت رژیم صهیونیستی هستند. اما، این در شرایطی است که خود آمریکایی ها به این سفر نیاز دارند و پوشش را از سامانه یکپارچه پدافند هوایی تا تشکیل ناتوی عربی اعلام میکنند.
موافق نیستند
واقعیت این است که آمریکاییها با بحران داخلی روبرو هستند که علت اصلی آن مشکلات اقتصادی و افزایش قیمت سوخت است. آمریکاییها هم اکنون قیمت ۷ دلاری بنزین را تجربه میکنند که در ۴۰ سال اخیر بی سابقه است. تسری گرانیها به سایر اقلام نیز در جامعه آمریکا دیده میشود و از سوی وضعیت بالینی آمریکا و نیز شرایط خاصی را برای این کشور ایجاد کرده است. نسبت به سلامت روحی و روانی به ویژه آلزایمر حادی که آقای دارد، نگرانیها در سطح حزب دموکرات است. نظرسنجیها نیز نشان میدهد که مردم آمریکا با نامزدی مجدد او موافق نیستند. کما اینکه خود دموکراتها نیز موافق نامزدی مجدد برای ریاست جمهوری نیستند. لذا، احتمال یک دورهای بودن ریاست جمهوری آقای بالاست.
از طرفی جنگ اوکراین نیز موجب شده تا برخی متحدان اروپاییِ آمریکا نیز دچار چالشهای جدی شوند. امروز آقای یکی از متحدان جدی آمریکا در سیاستهای این کشور در اوکراین بود، قدرت را ترک کرده است. اگر بگوییم که در این ماجرا (تشکیل ناتوی عربی) کدام کشور میتوانست محوریت را در اختیار بگیرد، ظاهرا عربستان است. اما، واقعیت این است که آمریکاییها به دنبال این هستند که محوریت را به صهیونیستها واگذار کنند.
این در حالی است که امروز صهیونیستها شرایط مناسبی ندارند، نخست وزیر مجبور به ترک قدرت شده و شخص جایگزین نیز در حال طی دوران گذار است. آنها علی رغم تظاهر به امکان استفاده از مشت آهنین در مقابل مقاومت متوقف شده اند و شرایطی که این روزها صهیونیستها تجربه میکنند نیز شاهدی بر ضعف بیش از پیش آن هاست. لذا، مجموعهای از این نشانگان را میشود معیار ارزیابی ادعاها و میزان دستیابی به اهدافشان قرار داد.
به نظر میرسد این ماجرا بیشتر به علت تبلیغی و رسانهای دنبال میشود و میتواند برخی نیازهای آمریکاییها را در این مقطع برآورده کند. در راس آن نیز به گونهای حل بحران انرژی قرار دارد. بحران انرژی بعد از ماجرای اوکراین امروز هم آمریکاییها را آزرده و هم متحدان اروپایی آنها را به شدت نگران کرده است. چون نگران ذخیرهسازی انرژی برای زمستان هستند و همان طور که در رسانهها نیز اعلام شد، آقای پوتین اعلام کرد که انتقال گاز را متوقف خواهد کرد و هم اکنون نیز انتقال گاز از طریق خط لوله نورد استریم به علت تعمیرات به مدت ۱۰ روز مختل است.
اروپاییها نیز به شدت نگران آن هستند که این موضوع بهانهای برای قطع گاز باشد. لذا، نگرانیهایی از این دست آمریکاییها را وادار کرده تا این سفر را در این مرحله طراحی کنند تا کشورهایی مانند عربستان و امارات با افزایش تولید نفت به داد آمریکاییها و اروپاییها برسند. حال آن که واقعیت مربوط به همین ماجرا این است که با وجود پیشبینی افزایش ۲ میلیون بشکهای حداکثر ظرفیتی که فعلا در اختیار دارند شاید نصف این مقدار باشد. به همین دلیل، بعید است آمریکاییها در همین هدف نیز به مطلوب خود دست پیدا کنند. در واقع اقداماتی انجام میدهند که در مرحله اول نوعی کمک به امنیت رژیم صهیونیستی است و حتی شاید بالاتر که امروز رژیم صهیونیستی دچار بحران بقاست و کمک به بقای این رژیم. اما با هزینه دیگران یعنی شکل دیگری از دوشیدن اعراب که با صراحت اعلام میکرد.
امروز آقای تصور میکند که میتواند با میزانی انعطاف در مواضع اعلامی دموکراتها که پیش از این درباره مسائل حقوق بشری عربستان و شخص بن سلمان اعلام کرده بودند، اکنون احتمال دیدار با بنسلمان را هم مطرح میکنند. البته فروش تسلیحات به سعودیهایی که در باتلاق یمن گیر افتادهاند نیز میتواند جزو اهداف این سفر باشد. لذا به نظر میرسد در راس اهداف اعمالی این ماجرا منافع و نگرانیهای اقتصادی قرار دارد. اما، انرژی هم اعلامی است و اعمالی. اما اینکه به چه میزان بتوانند اهداف خود را محقق کنند به شرایط امروز آمریکاییها و متحدان منطقهای آنها بستگی دارد.
حتی برخی کشورهای عربی که امروز به عنوان عضوی از ناتوی عربی از آنها اسم برده میشود و یا در سایر اهداف اعلامی جزو شرکای آمریکای هستند نیز با توجه به واقعیتهای موجود درباره آمریکا و نوع تعاملات خود با روسها بعید است که هر نوع همراهی را داشته باشد. شاید در عرصه رسانهای و یا تبلیغی مجبور به سکوت یا تظاهر به همراهی باشند. به طور مثال، پیام آمریکاییها به اردنیها نشان میدهد چنین طراحیهایی توسط آمریکاییها برایشان در آینده موجب زحمت شود.
واقعیت این است که باید به موازات دیگر واقعیتها به بیداری اسلامی نیز توجه شود که سرکوب شد، اما از بین نرفت. لذا، نگاه متفاوت ملتها به این موضوعات باید مورد توجه قرار بگیرد، چون جزو موانع اصلی در مقابل چنین طرحهایی هستند و حاکمیتهای عربی مجبور هستند این واقعیتها را هم لحاظ کنند. به خصوص در مقاطعی که نوعی باجدهی به صهیونیستها نیز به حساب میآید. چرا که اجرای چنین طرحهایی میتواند مشکلات جدی برای حکومتهای عربی به وجود بیاورد.
سناییراد: اگر در این ناتوی عربی عربستان محور تعیین و بخواهند این ائتلاف را با محوریت عربستان تشکیل بدهند، با بررسی سوابق گذشته شاهد خواهیم بود که ائتلاف علیه یمن نیز به محوریت عربستان تشکیل شد که عاقبتی به غیر از شکست نداشت. به طوری که برخی کشورها رسما جدا شدند و برخی کشورها نیز با سعودیها دچار چالش شدند. اکنون نوع نگاه اماراتیها به حضور یمن با سعودیها متفاوت بوده و حتی در برخی نقاط نیز با یکدیگر رقابت دارند.
هنگامی که قرار باشد یک سازوکار شکل دستوری به خود بگیرد مسلماً نمیتواند استقلال عمل داشته باشد. کما اینکه یک بخش از چالش سعودیها در یمن به علت تفاوت نوع برخورد دولت با دولت است. در دوره ، آمریکاییها دست و هر نوع کمکی به سعودیها میکردند. اما با توجه به تفاوت نگاه دموکراتها و شعارهای انتخاباتی که مطرح کرده بودند با روی دولت متفاوت شد. به همین دلیل، در ارسال تسلیحات به خاطر ملاحظات رسانهای و پوشش حقوق بشری هایی کردند که موجب ایجاد چالش برای سعودیها شد.
ضمن اینکه به نظر میرسد حتی در برآوردها نیز اتاقهای فکر نظامی دیگران هستند که برآوردهای اشتباه به سعودیها ارائه میکنند. در جنگ یمن به وضوح شاهد این موضوع بودیم که این برآوردهای اشتباه هم درباره توان نظامی سعودیها به آنها ارائه شد و هم در برآوردی که از توان یمنیها انجام و به سعودیها تحویل داده شد. یعنی دو اشتباه همزمان باعث شد تا این باتلاق برای سعودیها شکل بگیرد. سعودیهایی که تصور اجرای یک عملیات برقآسا علیه یمن داشتند تا بتوانند در کمتر از یک ماه کار یمنی ها را یکسره کنند. اما پس از گذشت چند سال این درگیری نظامی نه تنها موجب فرسایش سرمایه اقتصادی آنها شده بلکه موجب فرسایش سرمایه حیثیتی آنها نیز شده است.
امروز یمن واقعیت مربوط به ادعاهای سعودیها و اماراتیها را نشان داد و اثبات کرد که در یک تهاجم پهپادی موشکی میتوانند تولید نفت سعودیها را به نصف کاهش بدهند که نشان از یک شکست و بیحیثیتی راهبردی برای کشورهایی است که به حمایت نیروهای بیگانه متکی هستند. لذا، نگاه به این تجارب نشان میدهد آینده ناتوی عربی ادعایی در صورت تشکیل چه خواهد بود. در حالی که هنوز با وجود عدم تشکیل این ائتلاف اعلام میکنند که در ائتلاف علیه ایران شرکت نخواهند کرد.
متاسفانه توان نظامی برخی کشورهای عربی با اقدامات نیابتی خود آمریکاییها مستهلک شد. امروز ارتش مصر ارتش قبل از بیداری اسلامی نیست یا ارتش امارات و عربستان نیز دچار فرسایش شده و بخشی از توان نظامی آنها نیز از بین رفته است. ضمن اینکه اعتماد به نفس فرماندهان آن نیز در مواجهه با ضعیف کشور منطقه یعنی یمن محک خورد و میزان تلفات آنها و ناکامی هایشان باعث شد تا آن را به طور مرتب و از روی ناچاری تمدید کنند. البته فرماندهان سعودی و اماراتی بهتر از هر کسی نسبت به واقعیتهای میدانی آگاه هستند.
به نظر میرسد که کارایی این نوع ائتلافها و سازوکاری که تحت عنوان ناتوی عربی از آن یاد میشود از اکنون مشخص است و همان طور که تشکیل آن شکل دستوری دارد در ادامه نیز دچار چالشهایی میشود که همانهایی که برآوردهای غلط را به کشورهای عربی میدهند، به همین دلیل، منافعشان ایجاب خواهد کرد که از ادامه حمایت خود پا پس بکشند.
اسرائیلیها در این قضیه نشان دادند نه تنها به دنبال استفاده ابزاری از کشورهای عربی هستند بلکه به واشنگتن پست هم اطلاعات غلط دادند که در راستای استفاده ابزاری از آمریکاییها بود. چرا که استفاده ابزاری از آمریکاییها جزو عادتهای صهیونیستهاست. به نظر میرسد که در صورت تشکیل ناتوی عربی متضررترین اعضای آن کشورهای عربی هستند و چه بسا در این ماجرا صهیونیستها حتی بخواهند از آمریکاییها نیز استفاده ابزاری بکنند.
سناییراد: مجموعهای از عوامل موجب شده که امروز جبههبندی عبری - عربی به یک جبههبندی تبدیل شود که در یک طرف عربها و صهیونیستها باشند و در طرف دیگر سایر کشورها. اکنون این جبههبندی را به ایرانی - عربی - عبری تبدیل کرده اند.
مجموعهای از عوامل باعث ایجاد این وضعیت شده که در راس آن ضعف سران کشورهای عربی بود. شکست در جنگ به جای اینکه موجب عبرت و درس آموزی شود موجب ترس و واهمهای شد که به کمپ منجر شد و پای آمریکاییها را به موضوع باز کرد که همواره به نفع صهیونیستها بوده است تا به نفع کشورهای عربی یا حداقل انصاف برای دفاع از واقعیت.
امروز مشاهده میکنیم برخی ارتشهایی که ماهیت عربی آنها در جهت ایجاد یک نوع حمیت بود برای دفاع از فلسطینیها بود، متاسفانه امروز جزو کسانی هستند که از پشت به فلسطینیها خنجر میزنند. حتی در سازوکارهایی ایفای نقش میکنند که مقابل اصلی حامی فلسطینیها یعنی جمهوری اسلامی ایران است. به نظر میرسد باید در سطوح مختلف تحلیلی از تاکتیکی تا راهبردی نشست و بررسی کرد که چه مجموعه عواملی باعث ایجاد چنین وضعی شده است.
ظاهر ماجرا این است که یک ارتش عربی را مشاهده میکنیم که ورود کرده و امروز در این صف بندیها از هویت اصلی فاصله گرفته است. اما، واقعیت این است که در بین ارتشیهای عرب هستند افراد باغیرتی که از این وضعیت به وجود آمده زجر میکشند. یک خالد اسلامبولی در گذشته وجود داشت که به نماد تبدیل شد. ولی خالدهای بسیاری در کشورهای عربی داریم که این نوع بی هویتی و فاصله گرفتن از هویت اصلی ارتشهای عربی آنها را اذیت میکند. لذا، نباید همه را یکپارچه و یکدست مشاهده کنیم.
را پذیرفت؟
متاسفانه سران کشورهای عربی امروز از جنس خائنانی است که کمپ را رقم زدند و دچار یک ضعف درونی، عدم وجود اعتماد به نفس که البته در بزنگاههایی محک میخورد و با تحقیر مواجه میشوند. اما، متاسفانه نوعی خودباختگی نسبت به بیگانه و شوق حفظ قدرت به هر قیمت موجب میشود که تحقیر را تحمل کنند. همانند سوالی که از بن سلمان پرسیده بودند: «نظرت درباره تعبیر که از عنوان گاوهای شیرده استفاده کرده چیست؟» او بلافاصله گفته بود: «من از همکاری با آقای لذت میبرم!» آیا واقعا آنچه بر زبان آورد با آنچه در درون او میگذرد، یکسان است؟ بعید میدانم، چون فقط میخواست به هر نحو از این تحقیر عبور کند.
امروز در ارتش یمن با وجود سالها حاکمیت آقای علی عبدالله صالح و نوع عملکردی که در بیداری اسلامی رخ داد، با این بخش عمدهای از آن در کنار مقاومت یمن است و بخش مهم حاضر در کنار کمیتههای مردمی و همان بدنه ارتش یمن هستند روزی تحت فرماندهی آقای صالح بود.
معتقدم چنین شکافی در سایر ارتش ها نیز وجود دارد، در ارتش مصر پررنگتر و در عربستان و امارات پررنگتر. اما، حتماً وقتی مشاهده می کنند شکاف های منطقه ای که یک زمان ماهیت اسلامی - غیر اسلامی داشت امروز ماهیت اسلامی - اسلامی است یا در یک مقطع زمانی عربی - غیر عربی بود. امروز جنگ یمن نیز جنگ عرب علیه عرب است که می تواند پیامهای مهمی برای ارتش های منطقه داشته باشد. امروز در یمن تفاوت معناداری میان اسرایی که یمن از عربستان گرفته و اسرایی که عربستان از یمن گرفته، وجود دارد. انبوه اسرای یمنی ها از عربستانی ها نیز نشان می دهد که در آنجا نیز تردیدهای جدی وجود دارد، انگیزه هایی که گرچه با دیکتاتوری سرکوب می شوند، اما کسی نمی تواند آن ها را انکار کند.
برای انحراف این ماجرا از موضوعاتی مانند القاعده امتحان کردند که روح جهادی را به جای ایفای نقش مقابل رژیم های دیکتاتوری، رژیم صهیونیستی و آمریکا در قالب انحراف بزرگتری مانند و تصور دشمن دور و نزدیک آن را به سوی فرسایش درون جهان اسلام سوق دادند که در واقع، ابزاری بود برای جنگ درون تمدنی. هنگامی که متوجه شدند جنگ درون تمدنی رخ نمیدهد یا خروجی آن کمک به تشدید بیداری اسلامی باشد، آن را در قالب جنگ نیابتی به سردمداری پیاده کردند. لذا، مجموعه ای از این اتفاقات وضعیت کنونی را رقم زده است.
اعتقاد دارم روند کلی یک روند تقویت کننده بیداری است. امروز در سطح جوانان و نخبگان اعتنا به نظام معرفتی و دینی و برخی اوقات عربی نیز وجود دارد که آینده متفاوتی را نوید میدهد.
سناییراد: خود آمریکاییها (فرمانده ) هشدار داد که دستیابی محور مقاومت به پهپاد امروز همه سامانههای دفاعی ما را خنثی کرده است. رژیم صهیونیستی که روزگاری ادعای ارتش اول منطقه را داشت و شعار نیل تا فرات را میداد، امروز دور خود حصار میکشد یا در مقابل موشکی که از غزه به التماس میافتد که آتشبس رخ بدهد. لذا، با توجه به این واقعیتها آینده از آن مقاومت اسلامی است و برخی اشتباهات آمریکاییها به تقویت آن کمک میکند.
هر جا آمریکاییها حضور مستقیم و صهیونیستها زمینه سوء استفاده بیشتر داشته باشند، باید احتمال شکل گیری نفرت بیشتر از صهیونیستها و آمریکاییها را داشته باشید. آیا برخی از واقعیتهایی که بعد از تقویت روابط امارات و رژیم صهیونیستی در امارات رخ داده، موجب همگرایی با صهیونیستها شده یا واگرایی؟ صهیونیستهایی که متکبرانه به خود اجازه میدهند حتی پس از این ماجرا نیز ادبیات تحقیرآمیز علیه اعراب را دنبال کنند. برخی معتقدند آمریکاییها با این قصه به دنبال بازگشت مجدد به منطقه هستند و آقای در مقاله اخیر خود در یک نشریه آمریکایی منتشر کرد، مدعی بود که قبل از روی او، مرتبا به سفارت آنها حمله میشد. اما، امروز وضعیت متفاوت است. باید پرسید که آیا واقعیت چنین است؟
به هر حال به نظر میرسد آقای برای طرح چنین ادعایی در یک نشریه آمریکایی آزادی را دارند. اما، دلیل اینکه آمریکا پذیرفت فقط نیروهای آموزشی در عراق حفظ کند و مجبور به خروج شد چیست؟
به نظر میرسد امروز زمینههای مردمی وجود دارد که همان طور که در سوریه منجر به تشکیل یک ارتش بین المللی اسلامی شد که فراتر از مرزها و هویت ملی، یک مقاومت را در مقابل ها تشکیل دادند و همین مقاومت و زمینههای سیاسی اجتماعی آن منجر به شکل گیری نوعی هویت در میان سوریها که امروز ادعای آزادی جولان را نه فقط حزب الله لبنان و جریان انقلابی ایران بلکه بخشی از سوریها و ارتش سوریه مطرح میکنند. این حاصل اشتباه محاسباتی آمریکاییها بود که نه تنها نیروی نیابتی را تشکیل دادند بلکه در منطقه و منطقه کردی نیز حضور مستقیم داشتند. هم از صهیونیستها حمایت کرد که بلندیهای جولان را برای آنها به رسیمت بشناسند.
به نظر میرسد باید چنین تبعاتی را برای ورود آمریکاییها به تحولات منطقهای متصور بود و رویکرد تشکیل سامانههای دستوری که از سامانه پدافند هوایی تا ناتوی عربی را در بر میگیرد. ضمن اینکه مگر حمله یمن به مراکز نفتی عربستان و امارات بدون حضور سامانههای آمریکایی بود؟! امروز میخواهند مجموعهای از سامانههای فرسوده و سنتی که در سایر کشورها وجود دارد را با این سامانهها چفت و بست کنند.
اگر چه هدف اصلی این ماجرا، ارتقای امنیت و حفظ بقای صهیونیستهاست، اما، آن جا که تحقیر ملتها در این ماجرا روشن شود و وجدان جمعی ملتها امروز احساس کنند که به ابزاری برای حفظ دیگران تبدیل شدهاند، واکنش نشان خواهند داد. چون صهیونیستها تعریف هویتی متفاوت دارند و شکاف هویتی در بین ملتها وجود دارد و از هر اجتماعی در کشورهای عربی برای سر دادن شعار علیه اسرائیل و آمریکا استفاده میکنند. به همین دلیل میتوان گفت که آمریکاییها اشتباه محاسباتی دیگری را در منطقه دچار شده اند که میتواند در آینده برای آنها هزینه داشته باشد که در راس آنها افزایش نفرتی است که در منطقه علیه آنها وجود داشته است.
پیام/