چرا هوشنگ ابتهاج وصیت کرد در کنار«ارغوان» دفن شود؟
01:44 2022/08/10

به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، هوشنگ ابتهاج، شاعر و ترانه‌سرای بزرگ معاصر، پس از تحمل یک دوره بیماری ساعاتی پیش درگذشت. زنده‌یاد ابتهاج متولد اسفند ۱۳۰۶ در رشت بود و بامداد امروز، ۱۹ مردادماه، در سن ۹۵ سالگی درگذشت.

هوشنگ ابتهاج دوره تحصیلات دبستان را در رشت و دبیرستان را در تهران گذراند و در همین دوران اولین دفتر شعر خود را با نام نخستین نغمه‌ها منتشر کرد. سایه هم در آغاز، همچون شهریار، چندی کوشید تا به راه نیما برود؛ اما، نگرش مدرن و اجتماعی شعر نیما، به‌ویژه پس از سرایش ققنوس، با طبع او که اساساً شاعری غزل‌سرا بود، همخوانی نداشت. پس راه خود را که همان سرودن غزل بود، دنبال کرد.

سایه در سال ۱۳۲۵ مجموعه «نخستین نغمه‌ها» را که شامل اشعاری به شیوه کهن است، منتشر کرد. در این دوره هنوز با نیما یوشیج آشنا نشده بود. «سراب» نخستین مجموعه او به اسلوب جدید است؛ اما قالب همان چهارپاره است با مضمونی از نوع غزل و بیان احساسات و عواطف فردی؛ عواطفی واقعی و طبیعی. مجموعه «سیاه مشق»، با آنکه پس از «سراب» منتشر شد، شعرهای سال‌های ۲۵ تا ۲۹ شاعر را دربرمی‌گیرد. در این مجموعه، سایه تعدادی از غزل‌های خود را چاپ کرد و توانایی خویش را در سرودن غزل نشان داد تا آنجا که می‌توان گفت تعدادی از غزل‌های او از بهترین غزل‌های این دوران به‌شمار می‌رود.

سایه در مجموعه‌های بعدی، اشعار عاشقانه را رها کرد و با کتاب شبگیر خود که حاصل سال‌های پر تب و تاب پیش از سال ۱۳۳۲ است به شعر اجتماعی روی آورد. مجموعهٔ «چند برگ از یلدا» راه روشن و تازه‌ای در شعر معاصر گشود. از نمونه کارهای وی می‌توان به آلبوم دستگاه چهارگاه و نغمه افشاری که در سال ۱۳۵۵ توسط کانون فکری کودکان و نوجوانان منتشر شد، اشاره کرد. در این آلبوم نوازندگان برجسته به شکل تک‌نوازی و گروه‌نوازی در گوشه‌های دستگاه‌ها و آوازهای ایرانی جهت آموزش به نوجوانان علاقه‌مند به هنرنمایی پرداختند. 

سایه در سال ۱۳۴۶ شمسی به اجرای شعرخوانی بر آرامگاه حافظ در جشن هنر شیراز می‌پردازد که باستانی پاریزی در سفرنامه معروف خود (از پاریز تا پاریس) استقبال شرکت‌کنندگان و هیجان آن‌ها پس از شنیدن اشعار سایه را شرح می‌دهد و می‌نویسد که تا قبل از آن هرگز باور نمی‌کرده‌است که مردم از شنیدن یک شعر نو تا این حد هیجان‌زده شوند.

ابتهاج از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۶ شمسی سرپرست برنامه «گل‌ها» در رادیو ایران و پایه‌گذار برنامه موسیقایی گلچین هفته بود. تعدادی از غزل‌ها، تصنیف‌ها و اشعار نیمایی او توسط موسیقی‌دانان ایرانی نظیر محمدرضا شجریان، علیرضا افتخاری، شهرام ناظری، حسین قوامی و محمد اصفهانی اجرا شده‌است. تصنیف خاطره‌انگیز «تو ای پری کجایی» و تصنیف «ایران ای سرای امید» از اشعار سایه است.

سایه بعد از حادثه ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ به‌همراه محمدرضا لطفی، محمدرضا شجریان و حسین علیزاده، به‌نشانه اعتراض از رادیو استعفا داد و مدتی به‌عنوان مدیر کل شرکت دولتی سیمان تهران مشغول به کار شد.

 ابتهاج در جوانی به تهران آمد و در خانه‌ای در خیابان کوشک ساکن شد؛ خانه‌ای که درخت ارغوانش برای او نماد خانه، وطن و مهربانی بود و یکی از زیباترین اشعار این شاعر برجسته معاصر را رقم زد. در نهایت خالق آثار ماندگاری از جمله سراب، سیاه‌مشق، تا صبح شب یلدا، یادگار خون سرو و تاسیان مهر، در سال ۱۳۶۶ ایران را به مقصد آلمان ترک کرد.

منزل شخصی سایه در سال ۱۳۸۷ با نام خانه ارغوان به ثبت سازمان میراث فرهنگی رسیده‌است. دلیل این نام‌گذاری وجود درخت ارغوان معروفی در حیاط این خانه است که سایه شعر معروف ارغوان خود را برای آن درخت گفته‌است.

از مهم‌ترین آثار هوشنگ ابتهاج تصحیح او از غزل‌های حافظ است که با عنوان «حافظ به سعی سایه» نخستین بار در ۱۳۷۲ شمسی توسط نشر کارنامه به‌چاپ رسید و بار دیگر با تجدیدنظر منتشر شد. سایه سال‌های زیادی را صرف پژوهش و حافظ‌شناسی کرده که این کتاب حاصل تمام آن زحمت‌هاست.

زنده‌یاد ابتهاج چندی پیش به دلیل عارضه کلیوی در بیمارستانی در کلن آلمان بستری شده بود پس از تحمل یک دوره بیماری ساعاتی پیش درگذشت. زنده‌یاد ابتهاج بامداد امروز، ۱۹ مردادماه، در سن ۹۵ سالگی درگذشت.

نخستین نغمه‌ها، ۱۳۲۵سراب، ۱۳۳۰سیاه مشق، فروردین ۱۳۳۲شبگیر، مرداد ۱۳۳۲زمین، دی ۱۳۳۴چند برگ از یلدا، آبان ۱۳۴۴یادنامه، مهر ۱۳۴۸ تا صبح شب یلدا، مهر ۱۳۶۰یادگار خون سرو، بهمن ۱۳۶۰حافظ به سعی سایه (دیوان حافظ با تصحیح ابتهاج)تاسیان مهر ۱۳۸۵ (اشعار ابتهاج در قالب نو)بانگ نی

آه از آن رفتگان بی‌برگشت

شبم از بی‌ستارگی،شب گوردر دلم پرتو ی ستاره ای دورآذرخشم گهی نشانه گرفتگه تگرگم به تازیانه گرفتبر سرم آشیانه بست کلاغآسمان تیره گشت چون پر زاغمرغ شب خوان که با دلم می خواندرفت و این آشیانه خالی ماندآهوان گم شدند در شب دشتآه از آن رفتگان بی‌برگشت

بی‌شک شعر ارغوان یکی از زیباترین و ماندگارترین اشعار هوشنگ ابتهاج متخلص به «ه.ا.‌سایه» است. دلیلش هم علاقه این شاعر معاصر به درخت ارغوانی است که در حیاط خانه‌اش در تهران قرار داشت. در ادامه نگاهی به شعر ارغوان می‌اندازیم:

شاخه همخون جدا مانده منآسمان تو چه رنگ است امروز؟آفتابی است هوا؟یا گرفته‌است هنوز؟من در این گوشه که از دنیا بیرون استآفتابی به سرم نیستاز بهاران خبرم نیستآنچه می‌بینم دیوار استآه، این سختِ سیاهآنچنان نزدیک استکه چو برمی‌کشم از سینه نفسنفسم را برمی‌گرداندره چنان بسته که پرواز نگهدر همین یک قدمی می‌ماندکورسویی ز چراغی رنجورقصه‌پرداز شب ظلمانیستنفسم می‌گیردکه هوا هم اینجا زندانی استهر چه با من اینجاسترنگ رخ باخته استآفتابی هرگزگوشه چشمی همبر فراموشی این دخمه نینداخته استاندر این گوشه خاموش فراموش شدهکز دم سردش هر شمعی خاموش شدهباد رنگینی در خاطر منگریه می‌انگیزدارغوانم آنجاستارغوانم تنهاستارغوانم دارد می‌گریدچون دل من که چنین خون‌آلودهر دم از دیده فرو می‌ریزدارغواناین چه رازی است که هر بار بهاربا عزای دل ما می‌آید؟که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین استوین چنین بر جگر سوختگانداغ بر داغ می‌افزاید؟ارغوان پنجه خونین زمیندامن صبح بگیروز سواران خرامنده خورشید بپرسکی بر این درد غم می‌گذرند؟ارغوان خوشه خونبامدادان که کبوترهابر لب پنجره باز سحر غلغله می‌آغازندجان گل رنگ مرابر سر دست بگیربه تماشاگه پرواز ببرآه بشتاب که هم پروازاننگران غم هم پروازندارغوان بیرق گلگون بهارتو برافراشته باششعر خونبار منییاد رنگین رفیقانم رابر زبان داشته باشتو بخوان نغمه ناخوانده منارغوان شاخه همخون جدا مانده من...

فلسطین در شعر سایه

نه هراسی نیستمن هزاران بارتیرباران شده امو هزاران باردل زیبای مرا از دار آویخته اندو  هزاران باربا شهیدان تمام تاریخخون جوشان مرابه زمین ریخته اندسرگذشت دل منزندگی نامه انسان استکه لبش دوخته اندزنده اش سوخته اندو به دارش زده اندآه ای بابک خرم دینتو لومومبا را می دیدیو لومومبا می دیدمرگ خونینمرا در بولیویراز سرسبزی حلاج این استریشه در خون شستنباز از خون رستن در ویتنام هزاران بارزیر تیغ جلادزخم برداشته اموندر آن آتش و خونباز چون پرچم فتحقامت افراشته امآه ای آزادی دیرگاهی ست که از اندونزی تاشیلیخاک این دشتجگر سوخته با خون تو می آمیزددیرگاهی ست که از پیکر مجروح فلسطین شب و روزخون فرو می ریزدو هنوز از لبنان دود برمی‌خیزدسال‌ها پیش مرا با کیوان کشتندشاه هر روز مرا می‌کشتو هنوزدست شاهانه دراز است پی کشتن منهم از آن دست پلید است که در خوزستاندر هویزه بستان سوسنگرداین چنین در خون آغشته شدمو همین امروز با مسلمان جوانی که خط پشت لبشتازه سبزی می زد کشته شدمنه هراسی نیستخون ما راه دراز بشریت را گلگون کرده ستدست تاریخ ظفرنامه انسان رازیب دیباچه خون کرده ستآری از مرگ هراسی نیستمرگ در میدان این آرزوی هر مرد استمن دلم از دشمن کام شدم شدن می سوزدمرگ با دشنه دوست ؟دوستان این درد استنه هراسی نیستپیش ما ساده ترین مسئله ای مرگ استمرگ ما سهل تر از کندن یک برگ استمن به این باغ می اندیشمکه یکی پشت درش با تبری نیز کمین کرده ستدوستان گوش کنیدمرگ من مرگ شماستمگذارید شما را بکشندمگذارید که من بار دگردر شما کشته شوم...

انتهای پیام/