خبرگزاری فارس ـ گروه قرآن و فعالیتهای دینی ـ مهدی احمدی: دیدار با خانوادههای معظم شهدا از جمله اتفاقاتی بود که اهالی قرآن با آن اتس گرفته بودند و هر هفته با حضور در منزل یکی از شهدا انرژی تازهای میگرفتند. اما این دیدارها از حدود سه سال پیش متوقف شد و این هفته با هماهنگی مجموعه قرآنی بسیج تهران جمعی از فعالان قرآنی برای دیدار با خانواده شهید عبدالله مداح گرد هم جمع شدند.
از آنجایی که پدر و مادر شهید دعوت حق را لبیک گفتهاند در منزل برادر شهید در حوالی میدان بهارستان تهران دغوت شدیم. با مشاهده نشانی احساس کردم که نام این کوچه و خیابان قدری آشناست اما هر چه فکر کردم چیزی به ذهنم نرسید، اما به محض ورود به کوچه تصویری از یک شهید نظرم را به خود جلب کرد. اینجا همان کوچهای است که چندی پیش پاسدار مدافع حرم صیاد خدایی ناجوانمردانه ترور شد و به درجه رفیع شهادت رسید و منزل برادر شهید مداح هم همانجا قرار داشت.
اینگونه بود که با گرامیداشت یاد و خاطره شهید صیاد خدایی وارد خانه برادر شهید مداح شدیم، خانهای که از جلوی درب گرفته تا حیاط و راهروها سیاهی و پرچمهای عزای سیدالشهدا در آن نصب بود و در واقع برادر شهید منزلش را به حسینیه تبدیل کرده بود.
رحیم قربانی، عباس امام جمعه، منصور قصریزاده، سیدمحمد کرمانی، حمید مجیدیمهر و حسن محمدی از جمله چهرههایی بودند که در ابن دبدار حضور داشتند. عباس امام جمعه دارنده مقام اول مسابقات قرآن مالزی دوست و همدرس شهید و سیدمحمد کرمانی دارنده مقام دوم مسابقات بینالمللی قرآن تونس از شاگردان قاری شهید عبدالله مداح به شمار میرفتند که هر کدام کولهباری از خاطرات شهید را برایمان به ارمغان آورده بودند.
با ورود به حسینیهای که برادر شهید ساخته بود تصاویری از دو شهید دیگر نظرمان را به خود جلب کرد و منتظر ماندیم که برادر شهید خودش برایمان توضیح دهد. به این ترتیب گئده زیبایی در حسینیه شکل گرفت. در ابتدا رحیم قربانی دقایقی از یادواره شهدای قرآنی سخن گفت و پس از وی سیدمحمد کرمانی شاگرد شهید مداح برای حاضران تلاوت کرد.
سپس حاضران از برادر شهید خواستند که قدری از خاطرات و خصوصیات اخلاقی شهید عبدالله مداح برایمان بگوید و او نیز اینچنین لب به سخن گشود:
خانواده ما سه شهید تقدیم انقلاب کرده است، شهید مهدی مداح اولین شهید خانواده ما است که سال ۱۳۵۹ در خرمشهر به شهادت رسید و دو برادر دیگرم صادق و عبدالله سال ۱۳۶۵ در عملیات کربلای پنج با هم شهید شدند.
همه برادران در جلسات مختلف قرآن کریم شرکت میکردیم اما حاج عبدالله قاری خوشخوانی بود، او از محضر اساتیدی چون سبزعلی، مولایی، بیوک محمدی تلمذ میکرد و اینگونه به یک قاری طراز اول تبدیل شد. به یاد دارم پدر آقای امام جمعه همه بچهها را جمع میکرد و با ماشینش به جلسه مرحوم مولایی میبرد و حاج عبدالله با تلاش بیوقفهاش از همه ما جلوتر بود و در تلاوت پلههای ترقی را طی کرد و خودش هم برای بچهها جلسه برگزار میکرد.
این شهید عزیز روابط عمومی بسیار قوی داشت، همیشه شوخطبع، خوشخنده و خوش برخورد بود و اینگونه جوانان زیادی را به قرآن جذب کرد. بسیار خانواده دوست بود و توجه ویژهای به پدر و مادرمان داشت و از همه ما بیشتر به پدر و مادر رسیدگی میکرد، به یاد دارم در مدرسه که بودیم زنگهای تفریح به خانه میآمد تا اگر مادرم کاری دارد برایش انجام دهد.
اوایل جنگ به منطقه رفت دوباره برگشت، در محل مشغول آموزش قرآن و تحصیل بود که برای کربلای ۵ دوباره به همراه من و دو برادر دیگر راهی منطقه شد، در آن ایام حاج عبدالله داشت ازدواج میکرد، به او گفتم برادر شما به تهران برگرد و کارهای مراسم ازدواجت را سامان بده، گفت: نه کار مهم اینجا است و میخواهم بعد از عملیات ازدواج کنم تا اینگونه زندگیام متبرک شود.
از آنجایی که قاری بسیار خوبی بود، برای مسابقات هم قرآن خود را آماده میکرد و شانس بالایی برای کسب مقامهای بینالمللی هم داشت. اتفاقاً زمان حضور در منطقه ایام مسابقات بود، به او گفتم ما اینجا هستیم حداقل برای شرکت در مسابقات به تهران برو و پس از مسابقات دوباره به منطقه بیا. گفت: مسابقه اصلی اینجا است، کجا بروم؟ اینجا باید در مسابقه برنده شویم.
ابنگونه بود که در منطقه ماند و به همراه برادر دیگرم صادق در کربلای ۵ به شهادت رسید.
در منطقه چند قاری جوان وجود داشتند و در مراسمهایی مانند صبحگاه تلاوت میکردند، حاج عبدالله صدایش را درنیاورده بود که قاری قرآن است، میگفت، اگر من بخوانم اینها دیگر نمیخوانند، اما مدتی بعد همرزمان فهمیدند که او قاری طراز اولی است و به مجبورش کردند که بخواند، به یاد دام در کربلای ۴ سوره فتح را بسیر زیبا خواند و رزمندگان برای عملیات انرژی وافری گرفتند.
هنگام صحبتهای برادر شهید یکی از کسانی که از حرفها بسیار لذت میبرد، عباس امام جمعه بود، گویا این صحبتها تداعیگر خاطراتی از دوران نوجوانی و حضورش در کنار شهید مداح بود. ا او خواستیم تا چند کلامی از شهید و خاطرتش برایمان بگوید و او اینگونه از شهید حاج عبدالله مداح گفت:
من چند سال از حاج عبدالله کوچکتر بودم و با برادرش همسن بودم، حاج عبدالله به عنوان یک بزرگتر مشوق اصلی ما بود و از او یاد میگرفتیم. در محله قناتآباد حسینیهای بود که در آنجا شخصی به نام آقای ناظری برای ما جلسه قرآن برگزار میکرد، او به پدرم گفت: این بچهها استعدادهای خوبی در تلاوت هستند، آنها را به جلسه آقای مولایی ببر که شکوفا شوند، پدرم هم به این توصیه گوش کرد و هر روز جمعه بچهها را جمع میکرد و به جلسه مرحوم مولایی میبرد.
شهید عبدالله مداح سال ۶۴ به عنوان عضو کاروان قرآنی جمهوری اسلامی در حج انتخاب شد و به حج رفت، اینگونه شد که او را حاج عبدالله خطاب میکردیم. آن سال من و آقای سبزعلی هم در کاروان حضور داشتیم. در مدینه هنوز به اندازه الان ساخت و ساز نشده بود، مسجدالنبی اینقدر بزرگ نبود، بعضی محلهها مثل محله بنی هاشم هنوز وجود داشتند. یک شب به قبرستان بقیع رفتیم و پس از زیارت با بچهها خواستیم عکس یادگاری بگیریم. آن زمان عکسبرداری ممنوع بود و به محض اینکه نور فلاش دوربین درآمد شرطههای سعودی ریختند و ما را گرفتند. در این هنگام حاج عبدالله دوربین را از دست شرطه سعودی قاپ زد و فرار کرد و ما هم به دنبال او فرار کردیم.
تعدادی شرطه به دنبال ما دویدند و تعدادی هم دیگر بچه ها از جمله آقای قره شیخلو و سبزعلی را بازداشت کردند. ما در کوچه پس کوچههای مدینه با چفیه تغییر قیافه دادیم و اینگونه گیر نیفتادیم اما دیگر دوستان گرفتار شدند.
آقای سبزعلی مدیر مدرسه بود و شهید مداح هم آنجا قرآن درس میداد، او با بچهها به معنی واقعی رفیق بود و اینگونه آنها را به قرآن جذب کرده بود. چندماه برای مأموریت به لبنان رفته بود و با سیدحسن نصرالله هم دیدار کرده بود در همین چندماه زبان عربی را به خوبی یاد گرفته و با لهجه لبنانی صحبت میکرد.
به یاد دارم از بهداری سپاه به من مأموریت یک روزهای دادند که به کرمانشاه بروم، آماده رفتن بودم که دیم همه در کوچه جمع شدهاند، جلوتر رفتم و دیدم حاجعبدالله و برادرش صادق هر دو با هم شهید شدهاند، پدر شهیدان هم بود پیش او رفتم من را در آغوش گرفت و خبر شهادت فرزندانش را به من داد، چهار برادر با هم به جبهه رفته بودند که دو برادر شهید و دو برادر هم مجروح شده بودند.
سیدمحمد کرمانی از شاگردان شهید یکی دیگر از حاضران در جلسه بود که با شنیدن این خاطرات به وجد میآمد و گویا با برخی از آن خاطرات آشنا بود، کرمانی برایمان درباره شهید عبدالله مداح گفت: آن زمان در محله قنات آباد جلسات قرآن در منازل، خصوصاً در منازل شهدا برگزار میشد. شهید مداح برای ما مسابقه برگزار میکرد و به یاد دارم دو بار از او جایزه گرفتم، یک بار نوار تلاوت مصطفی اسماعیل به من هدیه داد و یک بار هم یک اسکناس دویست تومانی که آن زمان خیلی با ارزش بود به من هدیه داد.
حاج عبدالله در مدرسه هم معلم بود و با موتورش ما را به جلسات قرآن میبرد، انس عجیبی با او داشتیم و هنگامی که شهید شد تا ماهها من افسرده و پریشان بودم و کنار آمدن با این داغ برایم سخت بود.
به گزارش فارس قاری شهید عبدالله مداح ۲۰ دیماه ۱۳۶۵ در سن ۲۲ سالگی و در جریان عملیات کربلای ۵ دعوت حق را لبیک گفت و به فیض شهادت نائل آمد.
انتهای پیام/