به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، کتاب «وطنِ من چمدان است» گزیده سرودههای محمود درویش با ترجمه یدالله گودرزی توسط نشر گویا منتشر شد. این مجموعه شامل یکصد سروده از «محمودسلیم حسین الدرویش» شاعر نامدار فلسطینی میشود.
پیش از این کتاب « زنی در من قدم میزند» از نزار قبانی با ترجمه گودرزی روانه بازار شده است که چاپ سوم آن به تازگی منتشر شد.محمود درویش از شاعران مطرح جهانی است و بیش از ده جایزه منطقهای و جهانی دریافت کرده و با روشنفکران، شاعران و نویسندگان بسیاری همکار بوده از جمله ژاک دریدا، حسنین هیکل، پی یر بوردیو، نزار قبانی و....
یدالله گودرزی (شهاب) در بخشی از مقدمه چنین آورده است: محمود درویش که سرودن را از سالهای نوجوانی آغاز کرد کوشید با بهره گیری از نمودها، نمادها و اسطورههای سامی، یونانی و باستانی وجههای جهانی به شعر مقاومت دهد. زن، معشوق و میهن در شعر او گاه یکی میشوند و او محبوب خویش را در هیاتِ وطنی میبیند که از دست رفته است.
از ویژگیهای شعر درویش میتوان به روح حماسی، بهره گیری از موسیقیِ درونی، بهره گیری از اسطوره و بهره گیری از طبیعت به مثابه یکی از آبشخورهای رمانتیسم اشاره کرد.
محمود درویش سال ۱۳۷۵ خورشیدی به فلسطین بازگشت و تا پایانِ عمر آنجا زیست امّا مرگش در بیمارستانی در آمریکا رخ داد و در نظر بسیاری از منتقدان، محمود درویش شایستهترین فرد برای دریافتِ نوبل ادبی در جهان عرب بود. او شهیرترین شاعر مقاومت است و شعرش نماد مبارزه و دربردارنده تاریخ ایستادگی در فلسطین است.
او در دو ساحتِ شعر و نثر بیش از سی اثر ادبی پدید آورد و صدای خاموشان و بی صدایان بود. سال ۱۳۸۹ شورای شهر پاریس، میدانی را در کوی مالاکویی، منطقه شش پاریس به نام او کرد و موزهای در فلسطین به نام وی راه اندازی شد. او عمری را درویش زندگی کرده بود اما محمود از دنیا رفت: عاش درویشا و ماتَ محمودا!
«وطنِ من چمدان است» از جمله آثاری است که گودرزی از ادبیات معاصرخاورمیانه در نشر گویا منتشر کرده است.
شعری از محمود درویش که در این کتاب آمده است:
سرزمینم از من دور استمثل قلبم !سرزمینم به من نزدیک استمثل زندانم، چرا آواز بخوانم که چهرهام جای دیگری است برای کودکی که بر زعفران سر مینهد اما خوابش خنجری است و مادری که شیر میدهدو در روبرویم با نسیمی جان میدهد !*من شاهد قتل عام هستم و شهید جغرافیایم من فرزند واژههای سادهام سنگریزهها را بال دیدهام فریاد را سلاح دیدهام هنگامی که دروازه دلم را به رویم بستند و سنگرها ساختند و مقررات منع عبور و مرور به پا کردند قلبم شعله ور شد ....
انتهای پیام/