به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، در حال حاضر آثار تاریخ شفاهی و یا مستندنگاری در حوزه نشر با سرعت زیادی دارد رشد میکند و این رشد فقط در کمیت است و نه در قالب و فرمی که بتوانیم این نوع آثار را با قالبش بشناسیم و در همین حین کتابسازی دارد رخ میدهد که نمیگذارد این سبک نوشتاری به قله برسد.در همین راستا با میثم امیری نویسنده آثاری چون «تاج در تن» و «داغ دلربا» و همچنین برگزیده چهاردهمین دوره جایزه ادبی جلال به گفتگونشستیم.
میثم امیری نویسنده کتاب «داغ دلربا» با اشاره به علت اینکه چرا آثار تاریخ شفاهی مخاطب را درگیر خود نمیکند اظهار داشت: به این خاطر است که کارفرمای کار دولتیها هستند.کسی که همیشه نگران میزش هست، محافظهکار میشود و یا دلیلی نمیبیند که همه واقعیت نقل شود. فرض کنید شما الان مسئول ادبیات دفاع مقدس باشید. مسئولیت دولتی در سطح مدیرکل داشته باشید یا مثلًا سردار سپاه یا امیر ارتش باشید. به نظرتان برسد اگر تاریخ شفاهی مربوط به یک واقعه سیاسی یا نظامی به درستی منتقل شود، ممکن است میزتان را از دست بدهید. شما چه میکنید؟ آیا آن پژوهشگر را آزاد میگذارید تا واقعیتها را همانطورکه بود منعکس کند. طبعاً دست به عصا پیش میروید. یا پژوهشگری انتخاب میکنید که گرا را پیدا کند و متوجه باشد که هر چیزی را نمیتواند بنویسد و پژوهشگر واقعبین و درستکار را از پروژه دور میکنید.
وی در ادامه افزود: این نکته را هم در نظر داشته باشید بیشتر وقایع بعد از انقلاب وقایع تلخی است. کدامش شیرین است. ترور دانشمندان هستهای شیرین است؟ ترور حاج قاسم شیرین بود؟ کربلای چهار و عملیات رمضان و چند روز بعد از قطعنامه شیرین بود؟ شهادت بهشتی و رجایی شیرین بود؟ بیشتر وقایع تلخ است. اما روایتهایشان کجاست؟ روایت واقعه تلخ از روایت واقعه شیرین، سختتر است. مسئول پشتمیزنشینی که میخواهد این روایتها را سفارش بدهد باید آدم مهذب و خودساخته و قویای باشد. که معمولاً اینطور نیست. کارهایی مخاطب را با خودشان درگیر میکنند که معمولا خارج از ساختارهای دولتی منتشر شده باشند. دغدغه انتشارشان از دل صاحب اثر جوشیده و به روی کاغذ آمده باشد.
برگزیده بخش مستند نویسی چهاردهمین دوره جایزه ادبی جلال درخصوص نپرداختن تاریخ شفاهی به ابعاد مختلف دفاع مقدس بیان کرد: در بالا اجمالاً توضیح دادهام که سیستم دولتی و حکومتی به دنبال شکستها نیست. ما چه چیزی بیشتر از شکستها و تلخیها در دستمان هست؟ به سخنرانی حاج قاسم بعد از کربلای پنج نگاه کنید. میگوید چگونه لبی بخندد با این همه داغ؟ حاج قاسم آنجا دارد خودش را شرحه شرحه میکند چون بهترین جوانهایی را که میشناخت از دست داد. او تکهای از وجودش را در کربلای پنج در شلمچه جا گذاشت. هیچ وقت هم تلخی و خلأ آن تکه برایش حل نشد. این را چه کسی باید بنویسد؟ من نویسنده که در روز معمولی اروند یا بهمنشیر را ببینم فرار میکنم.
نویسندههایی که خود رزمنده بودهاند هم به دام روشنفکرگرایی و نسبیگرایی افتادهاند
امیری افزود: من با این روحیات ضعیفم چطور میخواهم آن دریای مواج خون و حماسه را منتقل کنم؟ امکان ندارد. فقط میتوانم ادعایش را داشته باشم. کسی که هیچ وقت در معرض مرگ نبوده است چطور میخواهد از کسانی بنویسد که در آغوش مرگ دویدهاند؟ نمیشود. بهترین نویسندههای ما از بدترین رزمندهها ضعیفتر هستند. نویسندهای که هنوز محک نخورده حتی از رزمندهای که از جبهه فرار کرده عقبتر است. نویسندههایی که خود رزمنده بودهاند هم به دام روشنفکرگرایی و نسبیگرایی و اینطور مسائل افتادهاند. حس میکنند از قافله عقب ماندهاند و راه ماندنشان این است که روشنفکرتر به نظر برسند. درد در این حوزه بسیار است.
کتابسازی بسیار است
نویسنده کتاب «باخ» با اشاره به علت کتابسازی بدون هدف در این حوزه بیان کرد: کتابسازی بسیار است. کتابسازی یعنی چه؟ یعنی در سال پنج پروژه قبول میکنید. چون قیمت را پایین نگه داشتهاند چارهای نداری جزء این که پنج پروژه را قبول کنید. بعد به همهشان هم نمیرسید. با هیچکدامش هم زلف گره نزدهای. چارهای هم نیست. زندگی خرج دارد و آدم مجبور است پنج تا پنج تا کار قبول کند. حاصل هم خوب نمیشود طوری که الان پرسیده میشود چرا کسی این کتابها را نمیخواند. سوال درست است. ولی نویسنده هم این وسط نمیتواند از پس هزینههای زندگیاش برآید. پس به ناچار باید چند تا چند تا سوژه قبول کند. طبعاً آدم، کمتر با دنیای سوژهاش زندگی میکند. وقتی شما با دنیای سوژه زندگی نکنید نتیجه هم کتابسازی به نظر میرسد.
میثم امیری مستند نویس ویژگیهای این سبک نوشتاری که هم در قالب تاریخ شفاهی و هم ادبیات است گفت: سبک نوشتاری نمیتواند چیزی غیر از ادبیات باشد. البته برخی بر این باورند که تاریخ شفاهی ادبیات نیست. اما من بر این باورم که مستندنویسی باید ادبیات باشد. یعنی مجهز به خلاقیت در نوشتار و نگاه باشد. اگر رگههای جستارنویسی در مستندنویسی نباشد، آن نوشته مستند به رنگ ادبیات درنمیآید. الان کارهای حسین دهباشی ادبیات نیست. فقط تاریخ شفاهی است. فقط مصاحبه و پیادهسازی دقیق و ویراسته آن مصاحبههاست. این خلاقیتی درش نیست. خلاقیتش در شیوههای مصاحبه و ارتباط برقرار کردن با سوژه است نه در نوشتن. نوشتنش بیشتر از تصحیح و تنظیم دقیق نیست.
ادبیات یعنی بتوانید خلاقیت را وارد نوشتار کنید
وی در پایان افزود: یک اثر تاریخ شفاهی خوب و ماندنی است اما ادبیات نیست. ادبیات یعنی بتوانید خلاقیت را وارد نوشتار کنید. یعنی نگاه داشته باشد و هوشمندانه وقایع را کنار هم بچیند. فرقش با داستان در این است که نوشتههایش ریشه در واقعیت دارد و واقعیت در آن اهمیت ذاتی دارد. یکی از بهترین نمونهها برای آنچه گفتهام کتاب فانوس خیال اینگمار برگمان است. هم ریشه در واقعیت دارد و هم خلاقانه و به طرز غریبی فرمدار و صاحب دنیاست. این یک اثر مستند ادبیِ الگوست.
انتهای پیام/