به گزارش خبرنگار حوزه اندیشه خبرگزاری فارس، وقایع اخیر و مرتبط با درگذشت مهسا امینی که به ناامنیهای خیابانی و اغتشاشات عدهای هنجارشکن منجر شد، بار دیگر مسأله مرجعیت فکری سلبریتیها را پیش کشاند. اینکه چه شد مرجعیت فکری مردم کشور ما از اشخاصی چون دکتر علی شریعتی و استاد مرتضی مطهری به فلان بازیگر و فوتبالیست خارجنشین کشیده شد، ما را بر آن داشت تا با مجید سلیمانی، عضو هیأت علمی دانشگاه تهران صحبتی داشته باشیم که در ادامه حاصل آن را خواهید خواند.
مجید سلیمانی
مجید سلیمانی ابتدا گفت: موضوع مرجعیت فکری و انتقال آن به سلبریتیها در ایران، به نحوی به تحول در نظام ارتباطات اجتماعی ما در عصرهای مختلف برمیگردد. تحولات ارتباطی همواره در تعیین و تغییر مرجعیتهای فکری دخیل بودند. یعنی از زمان ساخت ماشین چاپ تا الآن که عصر تحولات نظام ارتباطات به واسطه رسانههای اجتماعی است این موضوع مطرح بوده و ما میتوانیم با توجه به این نظرگاه، مسأله مرجعیت پیدا کردن سلبریتیها در امور فکری را بررسی کنیم.
وی افزود: در عصر چاپ، چه مخاطبان و چه تولیدکنندگان محتوا کسانی بودند که از سطحی از اندیشه و فکر مناسب برخوردار هستند. البته این نوع از ارتباط به واسطه صنعت چاپ، در اختیار همه افراد جامعه نبود، یعنی برعکس عصر رسانههای نوین و شبکههای اجتماعی، میزان مطلق ارتباط، بسیار کم و محدود بود. در عصر رسانههای اجتماعی، «همگرایی ارتباطی» این امکان را به شخص میدهد که هم از ارتباطات جمعی تاثیر بیشتری دریافت کند و هم آن را گسترش دهد. در «همگرایی ارتباطی» ما به شخص این قدرت را میدهیم تا ارتباط فردی و اجتماعی خود را با ارتباطات جمعی همگرا کند و به همین دلیل است که قدرت ارتباطات جمعی حتی به نسبت عصر قدرت رسانههای جمعی مانند تلویزیون و رادیو و مطبوعات بیشتر بوده است. با این اتفاق، امکان تودهای کردن مردم بیشتر خواهد شد.
استاد دانشگاه تهران ادامه داد: مثلا با «فوروارد» کردن یک پیام از یک کانال، ما بدون جیره و مواجب، ارتباطات میانفردی و گروهی خود را در اختیار جریانهای اصلی قدرت رسانهای یا ارتباطات جمعی قرار میدهیم و این همان نقطه حساس و مهمی است که میتواند به ما ضربه بزند. در چنین شرایطی، اشخاصی مانند سلبریتیها این قدرت را دارند که از ظرفیت رسانههای اجتماعی بهره ببرند و در ظاهر، ارتباطات میانفردی خود را عرضه کنند. به عنوان مثال این حس را برای هواداران خود به وجود بیاورند که بیواسطه با آنان در رسانههای اجتماعی ارتباط دارند. در حالی که چنین نیست.
وی افزود: به عقیده من این موضوع موجب میشود وضع از زمانی که رسانههای یکسویهای مثل رادیو و تلویزیون حاکم بودند، بدتر شود. اگر آنچه گذشت را بخواهیم به موضوع خود ربط دهیم باید گفت، پس از گسترش ارتباطات، به این معنا که فرد پیام یا محتوای کسی را که به او علاقهمند است به راحتی میتواند به اشتراک بگذارد، رشد پیدا کرد و از طرفی رسانهها و شبکههای اجتماعیِ تصویرمحوری نظیر اینستاگرام پا به میدان گذاشت. آنچه که نتیجه داد پیشرفت رویکرد سلبریتیگری یا ارتباطات به واسطه سلبریتیها بود. اینستاگرام روی تلفنهای هوشنمدی عرضه میشود که تقریباً در اختیار همه است و فرد با کمترین سطح سواد امکان اشتراکگذاری محتوا دارد. همین ویژگیها سبب میشود که ارتباط به واسطه سلبریتیها مورد اقبال قرار گیرد. زیرا ادبیات و دغدغه آنها حداقل در ظاهر به عامه مردم نزدیک است و جنبههای سطحی کارِ او به ذائقه عوام خوش میآید، بنابراین بیشتر مورد توجه قرار میگیرد و مرجعیت پیدا میکند.
مجید سلیمانی گفت: البته این به آن معنا نیست که روشنفکران، روحانیون و دانشگاهیان که در گذشته مرجع بودند، مرجعیت را به کل از دست دادهاند، اما بحث ما در مورد میزان و گستردگی مرجعیتی است که در حال حاضر سلبریتیها در اختیار گرفتهاند و آن به تحول نظام ارتباطات اجتماعی مربوط است. موضوع اهمیت پیدا کردن سلبریتی و مرجعیت آنها به ایران محدود نمیشود و در سایر کشورهای دیگر هم این مسأله قابل رؤیت است. اساساً اقتضای جهان و زندگی مدرن با توجه به گسترش نظام ارتباطات اجتماعی تصویرمحور در همهجای جهان سلبریتیها را در ۵،۶ سال گذشته برجسته و مهم کرده است. منتها در خیلی از کشورها در قبال این پدیده سازوکاری را اخذ کردهاند که در ایران چنین نیست.
سلبریتیِ رئیسجمهور
این پژوهشگر حوزه ارتباطات تصریح کرد: شما ایالات متحده را در نظر بگیرید. سلبریتیهایی چون رونالد ریگانِ بازیگر و دونالد ترامپِ شومن و آرنولد بازیگر و ورزشکار، جزو کسانی بودند که در چند دهه اخیر رئیس جمهور آمریکا یا فرماندار بودهاند. یعنی اساسا جهان متجدد غربی، مرجعیت سلبریتیها را در این سطح پذیرفته و البته از آسیبهایش هم در امان نبوده که نمونه ترامپ، مثال خوبی در این زمینه است. با این حال، تا آنجا که بنده جستوجو کردم، ما قوانین خاص سلبریتیها در دنیا نداریم و منطقی هم نیست که داشته باشیم. هرکسی پاسخگوی اعمال خودش است و دلیلی ندارد ما بیاییم قانونی جداگانه برای طیفها و یا اصناف مختلف ایجاد کنیم. بهترین حالت این است که فعالیتهای سلبریتیها تحت نظارت شرکت و آن کمپانیای باشد که شخص زیر نظر آن فعالیت میکند. در اکثر جاها چنین وضعیتی جاری است و در مقابل، سلبریتیهم سعی میکند که هر اظهار نظر یا هرکنشی را ابراز نکند، چون احتمال دارد به آن شرکت و ویژند (بِرَند) آن ضربه بزند.
او ادامه داد: اینکه چرا این سازوکار در ایران این چنین با قوت شکل نگرفت و پیش نرفت، دلایل مختلفی دارد؛ از جمله آنکه ما اساساً چنین تولیدکنندگان رسانهای و یا شرکتهای تبلیغاتی و هنری که بازیگر یا خواننده تحت نظر آن باشد، نداریم. البته در حوزه موسیقی یکسری فعالیتهایی شده است، اما نه به شکل فراگیر. در کنار این موضوع نبود ساختار منسجم مالیاتی، یکی دیگر از دلایلی میتواند باشد که از اشراف نظارتی بر سلبریتیها میکاهد. اگر این ساختار منسجم وجود داشته باشد، دیگر سلبریتی دست به اتخاذ موضع شاذ و هنجارشکن و غیرمسئولانه نمیزند؛ چرا که او وابسته به شرکتی است که آن شرکت هم از قوانین بازار و حکمرانی آن تبعیت میکند. وجود ساز و کار دقیق مالی و قراردادی موجب آن میشود که کنشهای غیرمسئولانه از سوی سلبریتیها رخ ندهد یا کمتر رخ دهد. زیرا جریمههای سنگین مالی یا حتی قضایی در انتظار آنهاست. مدیریت منطقی سلبریتیهایی که به واسطه صنعت سرگرمی شکل گرفتهاند تنها در این صورت ممکن است. البته باید گفت کنترل و سازوکار منسجم در رابطه با نظارت بر سلبریتیها هم به نفع خود آنان است (و آنها را منافع شهرتشان بهرهمند میکند) و هم به نفع حکمرانی فرهنگی کشور است، چون واقعا سلبریتیها تخصص چندانی در امور ندارند و اظهار نظر آنان در رابطه با موضوعات مختلف میتواند غیرمسئولانه باشد که الان با چنین امری مواجهیم.
سلیمانی در پایان افزود: این مسئله را نیز نباید فراموش کنیم که سلبریتیها، ساخته صنعت سرگرمی هستند و از همه لحاظ انسانهای ضعیفی محسوب میشوند. آنچه آنان را مشهور کرده، صنعت رسانه است؛ اگرنه از خود فضلی ندارند. بنابراین باید تمایزی بین اهل هنر و اهل علم و اهل فرهنگ که در عرصه خود فاضلاند، با سلبریتیها قائل شد. زیرا هر شهرتی نیز تابع فرهنگ سلبریتیگری نیست. به نظر من، نوع مواجهه با اهل هنر و فرهنگ باید متفاوت از سلبریتیها باشد. گفتوگو با آنان از طریق نهادهای میانجی، تنها راهی است که میتوان به آن اشاره کرد. نهادهای فرهنگی و هنری و دانشگاهها، برخی از نهادهای میانجی با اهل فرهنگ و هنر است.
پایان پیام/