اشاره: قسمت دوم از فیلم تاپ گان: ماوریک (2022) ساختۀ جوزف کازینسکی، در جشنوارۀ کن با حضور تام کروز همزمان با پرواز هواپیماهای جنگنده برفراز شهر کن، رونمایی شد. هفته بعد، فیلم در روز 27 مه (6 خرداد) در ایالات متحده به اکران رسید. استقبال از این پروژۀ 170 میلیون دلاری، بسیار بود به طوریکه فروش جهانی آن به 5ر1 میلیارد دلار بالغ گشت.
این فیلم، دنبالۀ تاپ گان (1986) ساختۀ تونی اسکات محسوب میشود. تام کروز نقش ماوریک را در هر دو فیلم بازی کرده است. موضوع فیلم، آموزش خلبانان زبده در نیروی هوایی ایالات متحده برای جنگ با دشمن فرضی است.
پیتر میچل معروف به ماوریک (تام کروز) در آستانۀ بازنشستگی، برای تعلیم یک گروه دوازده نفره از خلبانان زبده و جوان، به مدرسۀ تاپ گان فراخوانده میشود. شش نفر از این افراد قرار است به تأسیسات اتمی یک کشور متخاصم حمله کنند. «روستر» (مایلز تلر) فرزند رفیق متوفای او به نام «گوس» (که در قسمت قبلی فیلم مرد)، جزو این دوازده خلبان است و ماوریک قصد دارد او را از عملیات حذف کند. اما روستر آماده است تا در راه عمو سام حتی جان خودش را هم فدا کند!
بر خلاف فوتبال و فیلمهای ورزشی که در پردۀ سینما جذابیت لازم را ندارند، سرعت زیاد هواپیماهای جنگنده و مانورپذیری آنها باعث میشود که تماشای پرواز آنها در فیلمهای سینمایی برای مخاطب جاذبه داشته باشد. چنانک هر دو قسمت تاپ گان، از فروش و اقبال مخاطب در گیشه برخوردار بودند، در حالیکه فیلمنامههای آنها، بسیار معمولی هستند.
تاپ گان محصول کمپانی کلمبیا پیکچرز، جزو فیلمهایی است که برچسب «پروپاگاندای نظامی» دارند (military propaganda). این قبیل فیلمها جزو خوراکهای تبلیغاتی یک نظام سلطه مانند امریکا محسوب میشود، کشوری که سالانه حدود چهارصد میلیارد دلار از راه فروش اسلحه درآمد دارد، و حتی برای فروش تسلیحات خود به کشورهای دیگر، جنگ به راه میاندازد.
در هر دو فیلم تاپ گان، نام کشورهای متخاصم برده نمیشود. قسمت نخست، هنگامی به نمایش درآمد که کمونیستها در قدرت بودند. لذا دشمن فرضی، هواپیمای جنگنده از نوع «میگ» داشت. هنر ماوریک و گوس در آن فیلم، این بود که هواپیمایشان را به میگ نزدیک کرده و برای خلبانش، شکلک درآورند. حالا در قسمت دوم که بعد از 36 سال ساخته شده، هدف نیروی هوایی امریکا، بمباران تأسیسات اتمی یکی از کشورهای غیر ناتو است که امریکاییها از او احساس خطر میکنند. اما جرأت نکردهاند که نام «ایران» را در فیلم بیاورند.
نقد اصلی به تاپ گان، این است که حداقل بیست سال دیر متولد شده است. در زمانۀ اکنون، این قبیل عملیاتها دیگر با هواپیماهای جنگنده انجام نمیشوند، بلکه با پهپادهای مجهز به سلاح و موشک. البته فیلمساز سعی کرده که این خطای فاحش را با یک دیالوگ از سوی فرمانده همر (اد هریس) در خطاب به ماوریک جبران نماید، اما فایده نمیکند.
دومین نقد این است که شخصیت روستر، از بسیجیهای ایرانی الگوبرداری شده؛ شبیه به شخصیت جیمز رایان (نجات سرباز رایان/ اسپیلبرگ/ 1997) که سه برادرش در جنگ جهانی دوم، کشتۀ تجاوزات امریکا بودند و او نفر چهارم از برادران بود که به طور «داوطلب» به جبهۀ اروپا میرفت!! وجه مشترک در هر دو فیلم، مسیحی بودن قربانیها است. هم خانوادۀ سرباز رایان و هم خانوادۀ گوس. در عوض، یهودیان همیشه جزو اتاق فکر و در پشت جبهه هستند، چنانکه یکی از این دوازده خلبان به نام «باب» که پشت صحنه است و عینک هم میزند، یهودی است.
در تاپ گان، روستر به جای اینکه از کشته شدن پدرش در تمرینات هوایی، درس عبرت گرفته باشد، مانند او به مدرسه تاپ گان آمده، علاقهمند است که در عملیاتهای واقعی شرکت کند. در حالیکه مادرش با خلبان شدن فرزندش مخالف بوده و ماوریک به وی قول داده که نگذارد پسرش ارتقاء یابد (طبق یکی از دیالوگها). و چون ماوریک قبلاً با ورود روستر به دانشکده خلبانی مخالفت کرده، او اکنون کینۀ ماوریک را به دل دارد. اما روستر و ماوریک، به زودی دوستان خوبی میشوند و برای همراهی و نجات همدیگر میشتابند. جالب توجه اینکه اگر این پیوند و علقه نبود، عملیات نهایی به فنا میرفت!
لذا یک نکتۀ غیر قابل باور در تاپ گان همین موضوع است. زیرا شخصیتهایی که بسیجیوار از بذل جان خودشان دریغ ندارند، در جنگهای دفاعی یا دینی معنا پیدا میکنند، نه در یک جنگ تهاجمی از روی ناو هواپیمابر در اقیانوس هند. چنانکه مشکل اصلی در فیلم نجات سرباز رایان (1997) نیز همین است. اسپیلبرگ سعی کرده بود که برای والدۀ سرباز رایان، همچون مادران شهدا در ایران، کرامت قائل شود؛ کسی که چهار پسرش را به طور همزمان به جبهه جنگ فرستاده است!
سومین نقد به تاپ گان این است که ماوریک را در سن شصت سالگی همچنان خلبان نگه داشته است؛ آن هم خلبان هواپیمای جنگنده، که حتی سن 50 سالگی را نیز برنمیتابند. اگرچه کارگردان در سکانس ابتدایی برای معرفی او، سنگ بزرگی برداشته است، یعنی پرواز با هواپیمای مافوق صوت، اما باورپذیری مخاطب دچار خدشه میشود. مخصوصاً که همکلاس ماوریک و رقیب او در قسمت قبل، یعنی آیسمن (وال کیلمر) در فیلم اخیر حتی توانایی صحبت کردن هم ندارد و از فرط بیماری در اواخر فیلم جام مرگ را سر میکشد.
تاپ گان در قسمت دوم، پنج فیلمنامهنویس داشته است. قصه بر اساس شخصیتهایی که دو فیلمنامهنویس در قسمت قبل طراحی کردهاند، ادامه یافته. اما از ضعف فیلمنامه، یکی هم این است که این دوازده خلبان جوان، در سکانس کافه با حضور ماوریک معرفی میشوند، در حالیکه آنها قاعدتاً ماوریک را نمیشناسند و قصد معرفی هم ندارند. این سبک از معرفی شخصیت در فیلمنامه، حدود پنجاه سال پیش منقرض شده است. نکتۀ بعدی، به کارگردانی این سکانس برمیگردد. قاعدتاً دوربین باید همه اشخاص و وقایع را از نقطه نظر ماوریک در قاب میآورد. در حالیکه این الزام نیز رعایت نشده است.
سخن پایانی در مورد اسامی شخصیتها در فیلم است. همه خلبانان در فیلم، یک نام مستعار دارند که با آن شناخته میشوند:
ماوریک (Maverick): تکرو، خودسر
آیسمن (Iceman): مرد یخی
گوس (Goose): غاز
روستر (Rooster): خروس
هنگمن (Hangman): جلاد
کایوتی (Coyote): گرگ صحرا
همر (Hammer): چکش
پنجم اردیبهشت 1359 نیروی هوایی امریکا که میخواست در استادیوم شیرودی فرود آید تا جاسوسان امریکایی را از سفارتخانۀ سابقشان بدزدد، در صحرای طبس توسط شنها زمینگیر و نابود شد. حضرت امام خمینی(ره) همان روزها فرمود که این شنها، مأمور خدا بودند. اما دو ماه قبل، یعنی در روز 9 مرداد 1401 (31 ژوئیه 2022) نیروی دریایی آمریکا خبر داد که 10 بالگرد خود را بر اثر وزش باد شدید و طوفان در پایگاه نیروی دریایی در نورفولک از دست داده است.
پایان پیام/