اغتشاشات ۱۴۰۱ موضوعی بود که همزمان با بازگشایی مدارس و دانشگاهها و به بهانهی فوت یک دختر جوان از سوی ضدانقلاب و دشمنان ملت ایران کلید خورد. اتفاقی که هزینههای مادی و معنوی سنگینی بر کشور تحمیل کرد و موجبِ سلب امنیت جانی و روانی مردم و بهرهبرداری حداکثری دشمنان ایران اسلامی شد.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در تبیین این حوادث نکات مهمی را مطرح کردهاند. ایشان از جمله در دیدار روز دوشنبه ۱۹ دی ماه با مردم قم تأکید کردند: «در اغتشاشهای اخیر هم دست دشمن خارجی عیان بود که حالا یک عدّهای انکار کردند... کسانی که آمدند وارد اغتشاشات شدند و اینها را راه انداختند، هدفشان برطرف کردن ضعفهای کشور نبود؛ هدفشان از بین بردن نقطههای قوّت کشور بود.» ۱۴۰۱/۱۰/۱۹
جهت تحلیل و بررسی مجموع نکات مطرح شده از سوی رهبر معظم انقلاب دربارهی این موضوع و تبیین دقیقِ مواضع و نوع تحلیل ایشان از این اغتشاشات، گفتگویی تفصیلی با آقای ترتیب داده است که در ادامه میخوانید.
دکتر زارعی در این گفتگو موارد گوناگونی چون: و... را مورد بحث و بررسی قرار دادهاند.
اشاره به برخی جلسات داخلی گروهکهای ضدانقلاب و نقش برخی سفارتخانههای خارجی در سازماندهی و شبکهسازی جریانات داخلی از جمله نکات خواندنی این گفتگو است. برخی نکات و گزارههای مهم و برجستهی مطرح شده در این گفتگو به این شرح است:
در اوایل سال ۱۴۰۱ جلسهای در لندن برگزار میشود. در آنجا نیروهای کردیای که با هم اختلاف داشتند با حضور یک مقام ارشد سازمان سیا جلسهای برگزار میکنند. این به تقریبا نهم یا دهم خردادماه سال ۱۴۰۱مربوط میشود.
گروههای کردی یعنی دموکرات و کومله و پژاک و.. با هم اختلافاتی داشتند، حتی بعضیهایشان با هم درگیر بودند. تقریبا آنجا یک چنین میثاقی بین گروههای کردی که با هم اختلافات داشتند برای ایجاد درگیری در کردستان در مناطق غربی ایران، رخ میدهد. خب این یک کُدی هست که آن زمان به دست آمد و چند روز بعد از این، مقام معظم رهبری در سخنرانیای که در حرم حضرت امام(ره) داشتند به مناسبت سالگرد حضرت امام(ره)، تصریح کردند که میخواهند در ایران اغتشاش و درگیری ایجاد کنند و به خیال خودشان میخواهند کار خیابانی کنند، اغتشاشات خیابانی راه بیندازند. این کار حضرت آقا در واقع مبتنی بر اطلاع ایشان بود از کارهایی که داشت صورت میگرفتند. این یک سند.
یک سند دیگر که خب تصاویرش هم هست اینکه در پایگاه حریر که در اطراف اربیل است آمریکاییها در واقع مشغولند در یک گوشهای از این پادگان، یک نقطهای با یک فاصلهای از ساختمانهای اصلی یک موقعیت ایجاد میکنند و در آنجا شروع میکنند به آموزشهای خاص به عناصری از همین گروهها و افراد دیگر. که آمریکاییها اسم این را گذاشتند نیروهای داوطلب، داوطلب عمل، داوطلب اقدام؛ اینها را آموزش میدهند، تسلیح میکنند، تجهیز میکنند. یک چیزی در آموزشهایشان بر اساس آن چیزی که در رسانهها از سمت خودشان درز کرد این بود که آموزش خنثیسازی اقدامات پلیس را یا منفعل کردن پلیس را به اصطلاح آموزش داده بودند. این نیروهای اغتشاشگر را آموزش داده بودند که چگونه میتوانند سوار شوند روی ابتکارها و تاکتیکهای پلیس. این هم یک سند.
سند دیگر این است که از حدود دو هفته یا سه هفته قبل از اغتشاشات، یک مذاکراتی در دوحه بعد از سفر جوزف بورل به تهران در رابطه با بحث هستهای ایران شکل گرفت. آنجا گفته شد که ایران با اروپا به توافقاتی رسیدند و چرخهی گفتوگوهای هستهای یک مقداری فعال شد. ایران هم در این فاصله در خصوص بازرسیها و آن سه مرکز ادعایی آژانس انعطافهایی نشان داده بود و کار داشت با گفتوگو جلو میرفت؛ هم نمایندگان اروپا بودند و با یک فاصلهی مکانی نمایندگان آمریکا بودند. اما خب این هم نشان میدهد که قبل از آغاز اغتشاشات، وضعیت اغتشاشات و برنامهها و حتی زمان آغاز اغتشاشات تا حدودی معلوم بوده است.
تقریباً میشود گفت طیف دشمنان و مخالفان جمهوری اسلامی حتی آن جریاناتِ نرم متصل به نظام اینها تمام ظرفیتهایشان را پای کار آوردند؛ از منافقین تا سلطنتطلبها تا کمونیستها تا ملیگراها تا جریانات شبه مذهبی مثل انجمن حجتیه تا جریانات سلفی- تکفیریها تا به هر حال گروههایی که رسماً توسط کشورهای خارجی ساخته شدند مثل جیشالعدل و چه دولتهایی که در این مسیر همگرا شدند مثل اقلیم کُردی، مثل آذربایجان، حتی از داخل ارمنستان، دوبی، در بلوچستان و پاکستان و به یک شکلی سرویس امنیتی عربستان و جریاناتی که توسط اینها یا از کانال اینها و از معبر اینها وارد کشور شدند اینها همه پای کار بودند؛ میشود گفت این استثناییترین مصاف اینها با جمهوری اسلامی بود؛ حالا بعضیها تعبیر جنگ احزاب به کار بردند از حیث اینکه یک ائتلاف کاملی علیه جمهوری اسلامی شکل گرفت ولی خب حالا از یک بعدی هم شبیه نیست به خاطر اینکه وضع جمهوری اسلامی ۱۴۰۱ با وضع پیامبر(ص) در زمان جنگ احزاب قابل تطبیق نیست. بالاخره آنموقع حضرت رسول(ص) در اوج مظلومیت و ضعف از نظر عِده و عُده بوده اما وضع جمهوری اسلامی که این نیست، از نظر عِده و عُده جمهوری اسلامی غلبه داشت بر مخالفان خودش ولی از حیث اینکه آنها در صور اسرافیلشان بدمند و هرچه امکانات است جمع کنند یکجا بیایند پای کار، از این حیث جنگ احزاب بود. خب همهی اینها پای کار بودند و حرفشان هم این بود که این دفعه تا حل نشود ول نمیکنیم، باید برویم تا حل مسئله. لذا برای اینکه این اتفاق بیفتد آمدند رهبری حرکت را هم رقیق کردند هم سیال کردند برای اینکه بتوانند همه را زیر این خیمه جا دهند و کسی خارج از خیمه نماند. مثلاً
دوم آمدند سیال کردند یعنی هر روز یک اسمی مطرح شد، هر اسمی یک طلوع و غروب داشت و این افراد میآمدند روی صحنه مطرح میشدند بعد محو میشدند، دوباره یکی جدید میآمد ظهور میکرد و دو روز بعد افول میکرد و باز فرد دیگر. این را میچرخاندند این ماجرای رهبری را، میچرخاندند به خاطر اینکه به اصطلاح همه را امیدوار نگه دارند، همهی طیفها را امیدوار نگه دارند. از همهی ظرفیتهای نظامی استفاده شد، از ظرفیت قتل، از ظرفیت خودکشی، از ظرفیت آتش زدن، از ظرفیت اتهامپراکنی، دروغپردازی، حتی از ظرفیت رسانههای معتبر استفاده کردند. مثلا واشنگتنپست و نیویورکتایمز برای خودشان اعتباری داشتند اما اینها هم در این صحنه وارد شدند و آبروی خودشان را وسط آوردند. خودشان میدانستند فلان خبر دروغ است و میدانستند این دروغ پایدار نمیماند (مثلاً ماجرای فوت رهبری یا ماجرای جانشینی رهبری بالاخره یک چیزی نبود که عقل زیادی بخواهد که این را تشخیص دهد خب چهار روز بعد رهبری میآمدند صحبت میکردند و چیزی باقی نمیماند برای اعتبار این رسانهها) اما با علم بر این هزینهی گزا، باز این این کار را کردند.
بله، این کار را کردند. مثل اینکه یک کسی یک پولی کنار میگذارد برای روز مبادا اینها روز مبادایشان امروز بود. پس میتوانیم بگوییم که هیچ ظرفیت ذخیرهای را اینها نگه نداشتند، همهچیز را آوردند جلو و حالا هزینهشان خیلی زیاد است. اینها حالا که شکست خوردند، مدتی دچار مشکل میشوند برای اینکه بتوانند دوباره تدارکاتی را ایجاد کنند و به میدان بیاورند. شما نگاه کنید در این صحنه خیلی سریع راجع به تجزیه ایران صحبت شد، خیلی صریح راجع به اینکه پلیس را بُکُشید صحبت کردند و هیچ جریانی در دنیا نمیآید اینگونه صحبت کند بگوید بُکُشید! میگوید من کُشته شدم اما نمیآید در تلویزیون بگوید که بُکُشید! پلیس را بُکُشید! یک کسی مذهبی بود بُکُشید! یک کسی ظاهر مذهبی داشت بُکُشید! مساجد را آتش بزنید! قرآن را بسوزانند بعد در وبسایتهایشان نمایش بدهند. این موضوعات خب خیلی موضوعات عصبیکننده و تحریککنندهای بود. حالا چرا این کار را کردند؟
اولاً آمده بودند که تمام کنند و حرکتشان هم دیوانهوار بود. من نمیخواهم بگویم حساب همهچیز را کرده بودند، به خیال خودشان میشد با این روش به هدف و نتیجه رسید ولی دیوانهوار بود به خاطر اینکه اینها باید ملت ایران را شناخته باشند بعد از ۴۴ سال. مگر میشود شما قرآن را آتش بزنید و یک جمعیت عظیمی در ایران نیاید به صحنه؟ مگر میشود شما پلیس را بکشید یکی مثل شهید روحالله عجمیان، یک جوان کارگر فقیر را در خیابان بُکُشید و کشته شدن این در ایران بازتاب نداشته باشد؟ خب اینکه مشخص است، یک آدم خیلی ساده هم باید بفهمد که ایرانیها چهجور شخصیتی دارند؟ چه چیزی آنها را دور هم جمع میکند؟ چه چیزی باعث وحدتشان میشود؟ اینها را طبیعتاً میدانستند ولی اقدام کردند. یعنی علیرغم این آمدند جلو و مثل آن ضربالمثلی که میگوید «مرگ یکبار شیون هم یکبار» گفتند میرویم تمام میکنیم ولی حرکتشان انصافاً دیوانهوار بود.
ببینید در آنجا موضوع صحنهای بود، زنجیره نبود. یک صحنهای بود یک جریانی را اینها میتوانستند فعال کنند و معتقد نبودند که میشود کار را تمام کرد یا باید کار را تمام کرد. معتقد بودند این کارها آن نتیجهای که میخواهیم را به دست میآورد کما اینکه راجع به تحریمها هم همینطور فکر میکردند و میگفتند تحریمها کفایت میکند، شما همین خطِ تحریم را بروید جلو جمهوری اسلامی یا نابود میشود یا تسلیم میشو.راجع به اغتشاشات هم اینها معتقد بودند که همین مقدار کفایت میکند برای چاشنی آن کاری که در تحریمها ما انجام میدهیم برای اینکه حکومت را بترسانیم. فضای داخلی ایران هم فضای منسجمی نبود یعنی مثلاً
آنجا اغتشاشات مکمل طرح دشمن و به صورت صحنهای برای به ثمر رساندن آن ماجرای تحریم اقتصادی بود. اغتشاشات چاشنی بود برای اینکه جمهوری اسلامی را متقاعد کنند به اینکه راهی جز تسلیم ندارد اما در این صحنه آنها متوجه بودند که این کارزار فشار اقتصادی تمام شده و نظام از آن عبور کرده و اینجا اغتشاشات خودش شد موضوع، یعنی خود اغتشاش شد موضوع اول و راهی برای اینکه به اصطلاح ایران را به تسلیم وادار کنند لذا گسترش و توسعه پیدا کرد، خشنتر، عریانتر و پرتعدادتر شد به لحاظ سازمانها و تشکیلات، ذخائر را آوردند وسط، این کارها را در پروژههای قبلی نکرده بودند.
یک تعبیری من دیدم در این کتاب " توسعهی شبکههای سکولارلیبرال در جوامع اسلامی" که دو نفر به نام آنجلس راباسا و چریل بنارد نوشتند که اینها دو نفر از نویسندگان مرتبط با یک کانون در نیویورک هستند که در آنجا یک گروه تشکیل شدند از جمله بعضی چهرههای ایرانی، چهرههای سرشناس رسانهای که در آنجا حضور دارند، بعضی چهرههایی که تابعیت دوگانه دارند مثل شیرین هانتر مثلاً یا همین جریان به اصطلاح نمازیها اینها وصلند به آن حلقهی مرکزی. این شبکههای سکولار وصل میشوند به یک مرکز برنامهریزی و به تعبیر ما یک آشپزخانه. در آنجا
خب ببینید در اینجا ما سه تا اقدام کنار هم را شاهد هستیم. یک اقدام همین شبکههای اجتماعیاند و به تعبیری گروههای بینامونشانند. افراد بینامونشانند که اینها بر اساس یک سری تمایلات وارد یک بستر به شدت غربزده و غربگرا میشوند و بدون اینکه خیلی توجه هم داشته باشند به شدت وارد این خانه و عضو این خانه میشوند، عضو این خانواده میشوند و از اینجا مطلب میگیرند و به اینجا مطلب میدهند، تحت سرپرستی قرار میگیرند، به آنجا خدمت میرسانند یعنی هم هدایت میشوند و خط میگیرند، هم سربازی میکنند. تولیدات اینها در راستای آن شبکه و هدف شبکه اتفاق میافتد. آنوقت یک هویت پیدا میکنند، یک فرهنگ میشود، یک سبک زندگی پیدا میکنند. اینها یک جریانند که هدایت اینها پیوسته و در عین حال خیلی نرم و ناشناخته است.
دستهی دوم بعضی شبکهها در جامعه هستند که اینها هویت فنی خودشان را دارند، هویت تخصصیشان را دارند مثلاً انتشارات و مراکز نشر. خب مرکز نشر تخصصش این است که کتاب میگیرد چاپ میکند و در جامعه توزیع میکند و محصولات بر اساس ارزش ذاتی خودش در آن مرکز نشر پذیرفته میشوند، ارزشگذاری و توزیع میشوند. یا مثلاً کافیشاپها؛ خب اینها یک جریان اقتصادی و اجتماعی هستند که بر اساس نیازهایی که شهروندان پیدا میکنند به اینها خدمات میدهند و دخالت هم نمیکنند در محتوای آن چیزی که به آن خدمات میدهند. خدمات میدهند و پولش را میگیرند. یا مراکزی مثل آموزش زبان خارجی؛ خب آموزش زبان خارجی هم یک مرکز خدمات تخصصی است. فرد مراجعه میکند و میخواهد زبان انگلیسی یاد بگیرد. خب زبان انگلیسی یک روش آموزشی دارد، یک زمان خاصی مورد نیاز است، اساتیدی هم که میتوانند آموزش بدهند تخصصهایی دارند. اینها علیرغم اینکه کارکردهای تخصصی خودشان را داشتند اما کارکردهای سیاسی بهشان دادند. بعد اینها را به هم اتصال دادند، شبکه کردند؛ شبکهی کافیشاپها، شبکهی گالریها در حوزه نقاشی، شبکهی مراکز زبان، حتی این اواخر این مراکز جا به جایی مسافر و بعضی تاکسیهای اینترنتی و از این قبیل و... اینها را هرکدام را جدا جدا سازمان دادند ولی اینها به هم ربط روشن نداشتند؛ مثلاً گالریها یک جریان بودند، کافیشاپها، زبانکدهها، اینها هرکدام برای خودشان یک شبکه بودند جدا جدا و در اغتشاشات اینها دستور واحد گرفتند یکدفعه، مثل یگانهایی که جدا جدا آموزش میدهند و یک دستور صادر میشود همهشان به خط میشوند. ما یک اسنادی هم داریم و این سیاسی شدن اینها هم یک اتفاق طبیعی نبوده که حالا مثلاً من یک گالری دارم و ضمناً یک علاقهی سیاسی هم دارم و حالا میخوام علاقهی سیاسیام را هم دخالت بدهم.
چون اینجا پول رد و بدل میشود، سفیر دارد برنامهریزی میکند، کالا دارد جابهجا میشود.
دستهی سوم در اینجا آن سازمانهای سیاسی هستند که این سازمانهای سیاسی اصلاً مدعایشان سیاسی است برخلاف آن دوتا دستهی دیگر، آن بچهای که پشت اینترنتش نشسته و آن فرد صاحب گالری یا آن زبانکده، آنها ادعای سیاسی ندارند و اصلاً مبنایشان سیاسی نیست اما اینجا چرا، اینجا مبنایشان سیاسی است، یک حزب است، یک روزنامه است، یک دانشکده علوم سیاسی است. اینها در واقع باز یک فرم طبیعی دارند و یک فرم غیرطبیعی دارند. کِی غیرطبیعی میشود؟ موقعی که اصول مسلّم سیاسی که در هر کشوری مورد توجه است زیرپا گذاشته میشود. اغتشاش به هم ریختگی جامعه است، قتل، آتش زدن، به همریختن، قوانین را زیرپا گذاشتن، امنیت را از مردم سلب کردن، خب اینها در همه جای دنیا خط قرمز است. در هیچ فرهنگی در هیچ زمانی از تاریخ این موضوعات توجیه نشده، پذیرفته نشده. حتی در انقلابها این را نمیپذیرند یا مثلاً تجزیهی یک کشور خب این اصلاً منطق ندارد و در هیچ جای دنیا هیچ ملتی و هیچ گروهی نمیتواند از تجزیهی کشور حمایت کند یا نسبت به آن بیتوجه باشد یا مثلاً در خصوص پرچم خب پرچم نماد ملی یک کشور است، کسی نمیتواند بگوید من ملی هستم اما حالا پرچم را بیاحترامی کردم که کردم چه اهمیتی دارد این؟ خب اینها خطوط قرمز ملتها هستند. این میشود کارکرد غیرطبیعی یک حزب، یک دانشکده علوم سیاسی، یک روزنامه.
خب در این صحنه چه شد؟ آن جریان اول که دیگر حالا یک تربیتی پیدا کرده بودند (البته حالا حجم و عددشان هم حجم و عدد خیلی غالبی هم نیست، ضرر و مسئله دارد ولی اینطور نیست که آن دستهی اولیها را ما بگوییم یک اکثریتی از جوانهای ما اینگونه هستند، ضمناً همهشان هم اهل عملیات نیستند. این هم نیست که بگوییم هرکسی سرش در این شبکهها بود حتماً اغتشاشگر هم هست) و دستهی دومیها که شبکه شدند و دستهی سومیها آن احزاب و... به هم پیوست شدند و هرکدام از اینها در این فضا مثل یک صحنهی تئاتر، اینها عمل کردند.
شما نگاه کنید
بنابراین اینها یک جریان شدند و این اصلاً اتفاقی نبوده. . میرحسین نمیگوید که بله من این را گفتم ولی این ربطی به من نداشت. آقای خاتمی نمیگوید اینهایی که رفتند شهید روحالله عجمیان را آنگونه به شهادت رساندند به من ربطی ندارند. تأیید نمیکند، رد هم نمیکند. بعداً آخر کار هم میآید میگوید حق با اینهاست که گفتند زن، زندگی، آزادی. یعنی اینجا میآید مشخص میکند. اینها اصلاً اتفاقی نیستند. به صورت تنظیم شده، برنامهریزی شده آمده جلو و یک صحنهی تئاتری را اینها خواستند شکل دهند ولی خب غافل بودند از اینکه آن شخصیت اعظم و آن ملت و آن تماشاچی هوشیار متوجه است که چه اتفاقی دارد روی صحنه میافتد.
بله در دستهی دوم قرار میگیرند. چرا دستهی دوم؟ برای اینکه اینها کارکرد تخصصی دارند اما میبینیم بهعنوان نمونه علی دایی علیرغم اینکه برایش توضیح داده شده، مفصل کسانی رفتند توضیح دادند که آقا بیا برویم خانهی این آدمی که تو ادعا کردی، بیا برویم آنجا پدرش را ببین مادرش را ببین اقوامش را ببین، این اینجوری بوده. خب حرف از این محکمتر نمیشود که آقا تو این یک موردی که برداشتی ادعا کردی را بیا تا تهش برویم ببینیم چیست. باز ایشان میآید دو ماه بعد از آن ماجرا برای روزهای ۱۴,۱۵,۱۶ باز مطلب میزند، مغازهاش را تعطیل میکند. خب این معلوم است که بحث اشتباه نیست، بحث موردی نیست، یک جریانی است. در بستر هنریاش هم همین است لذا میبینید که هرروز خبر میدهند که یک هنرپیشهای کشف حجاب کرد و...
این مسئله از دو منظر قابل بررسی است. یک منظر این است که خب غربیها در سالهای اخیر به شدت نگران شدند که آن سرمایهگذاری که آنها طی بیست سال، شاید هم بیشتر کرده در داخل ایران و یک کسانی را از داخل جامعهی جمهوری اسلامی جذب کردند که بعضی از این مجذوبین به شکل افتضاحی در خدمت آن دستگاه سیاسی آمریکا قرار گرفتند (امثال علی افشاری) و بعضیهای دیگر هم نه، فنیتر کار کردند، یک خرده محترمانهتر کار کردند و اینها آرام آرام در نظام جمهوری اسلامی وجه حداکثری به خودشان گرفتند یعنی یک حداکثری در دولت، در مجلس، در دانشگاه، در شوراهای سیاستگذاری کشور، در مراکز کارشناسی، در رسانههای ما و جاهای مختلف حتی در صدا و سیما و در احزاب، در دستههای سیاسی، در آن شخصیتهایی که دیگر مطرح شده بودند، شخصیتهای برجستهشده. خب این جریان در نظام تبدیل شده بود به یک جریان حداکثری و داشتند نظام را از داخل از بین میبردند. آن تعبیر صورت و سیرت نظام که حضرت آقا در دانشگاه علموصنعت سالها پیش فرمودند که ممکن است یک زمانی برسد که جمهوری اسلامی به لحاظ اسم باشد ولی از لحاظ محتوا نباشد ناظر به همین بود. خب اینها آمده بودند در سیستم جمهوری اسلامی وجه حداکثری پیدا کرده بودند. نظام طبیعتاً باید خودش را خلاص میکرد از این صحنه. پس یک مطلب این است که این یک منظر است به این موضوع.
یک منظر دیگر خارج از این بحثهای داخلی این است که ما در سطح بینالملل در یک شرایط ویژهای قرار داریم. یعنی نظام جهانی در حال تغییر و دگرگونی است و غربیها عقب افتادند از این قافله و همهچیز دارد به ضرر آنها پیش میرود و آنها هم نمیتوانند روی این روند اثر بگذارند و یکی یکی هم دارند اعتراف میکنند که آقا اوضاع دارد تغییر میکند.
رئیس جمهور فرانسه میآید میگوید که غرب مرجعیتش را از دست داده، آمریکا دیگر ابرقدرت نیست. پاپ میآید مشابه همین را میگوید. در داخل کشورهای دیگر هم همین حرف است. وضعیت اتحادیه اروپا هم رو به افول است. آمریکا در حال از دست دادن نفوذش است و غرب در حال محاصره شدن توسط مخالفینش است و اینجا سه کشور نامدار وجود دارد که دارند فعال عمل میکنند: ایران، چین و روسیه. این سهتا باید ضربه بخورند. هرکدام به شکلی باید آسیب ببیند. یک کسی باید ضربهی نظامی بخورد، روسیه. یک کسی باید ضربهی امنیتی بخورد، ایران. یک کسی ضربهی اقتصادی بخورد، چین. یک فرایند اینها تعریف کردند برای اینکه بتوانند این ارابه را اگر متوقف نمیشود کرد دست کم کُند کنند. فلذا این طراحیها برای ایران انجام و دنبال شده و میشود. این هم یک منظری است که اینجا دیگر بحث این نیست که بخواهند صرفاً موافقین خودشان را برگردانند داخل دولت؛ یک کسی شبیه روحانی، شبیه میرحسین، شبیه خاتمی بیاید بالا که جمهوری اسلامی را نگه دارد و متوقف کند. فراتر از این است.
البته این دو رویکرد قابل اتصال هم هستند یعنی کاری که غربیها در منظر دوم دنبال میکنند با تکیه بر آن منظر اول هم میتوانند پیش ببرند یعنی تلفیق میشود کرد. متوقف کردن ایران با ترکیب عنصر خارجی و داخلی.
ولی اینها معتقدند و میگویند هم. همین چند روز پیش هم روزنامهی واشنگتنپست یک مقالهای زده بود که ترجمهاش در روزنامهی کیهان چاپ شد. آنجا واشنگتنپست میگوید که شما دارید اشتباه میکنید. نمیتوانید با آن روشهای گذشته به نتیجه برسید. روش ترامپ جواب نداد و روش بایدن هم جواب نمیدهد. بروید با ایران به یک نقطهای برسید و بعد اشاره میکند که شما بدون برساختن نیروهای داخلی نمیتوانید دربارهی ایران به نتیجه برسید. بروید به دموکراسیخواهان در ایران کمک کنید. اینطوری دارد صحبت میکند. یعنی همین چیزی که من اینجا از این کتاب خواندم شما عین همین را با یک بیانی در واشنگتنپست میتوانستید ببینید.
پایان پیام/.