نقدی بر بیانیه مجمع روحانیون مبارز/ طراحی صحنه ورشکستگان، در تئاتر مواجهه
02:50 2022/02/02

خبرگزاری فارس، یادداشت میهمان ـ جعفر علیان نژادی: وقتی متهم در جایگاه مدعی می نشیند، صحن محکمه تبدیل به «تئاتر مواجهه» می شود. متهم، میل به طبیعی سازی وضعیت خود دارد و تلاش می کند با هضم خود در جلد مدعی، بیشترین میزان همذات‌پنداری حضار و هیئت منصفه را با خویش برانگیزد. او عدالت را به نحوی زیبا اسیر بازی [غیر] منصفانه خود می کند. تئاتر مواجهه بین کفه انصاف و کفه عدالت، در می گیرد. مردم حاضر که با هدف اطلاع از جریان عدالت به صحن دادگاه آمده اند با این صحنه رو‌به‌رو می شوند. طراحی صحنه به نحوی است که حاضران در مجلس مسخ شده و ناخواسته به کاراکترهای این تئاتر تبدیل می‌شوند. بازیگر نقش اول آن‌چنان در نقش خود هضم می شود گواین‌که حضار در جایگاه وی قرار گرفته‌اند. متهم اصلی توانسته به حضار بقبولاند که نه تنها این من نیستم که باید محاکمه شوم، بلکه این همه‌ی ماییم که باید مدعی باشیم. یعنی آنقدر خوب بازی کرده که توانسته به حاضران در صحن بقبولاند، که محکمه صحن خود را به «صحنه  تئاتر» تبدیل کرده و همه ما که به انتظار اجرای عدالت نشسته ایم را سرکار گذاشته است. محکمه، آرمان عدالت و قسط خود را نه تنها پیاده نکرده، بلکه به انرژی کلمات شعار عدالت، در مونولوگ قاضی پناه برده است.

توصیف موقعیت اجمالا به این ترتیب است:

الف. اگر متهم بودی، صحن دادگاه را به صحنه مواجهه تبدیل کن

ب. به نحوی در نقش مدعی هضم شو که همذات‌پنداری حضار را برانگیزی

ج. حضار را  تبدیل به بازیگر نقش خود کن

د. صحنه را عوض کن

ه. حال به حضار بقبولان که دادگاه صحنه سازی کرده است

 2- تحلیل تئاتر جریان بازنشسته سیاسی که اکنون دیالوگ تمرین شده خود را از زبان مجمع روحانیون و مجمع محققین بیان داشته، بیشتر از آنچه که ارزش پرداخت نظری داشته باشد، لازم است از زاویه منطق موقعیت بررسی شود. همین دو یا سه سال پیش بود که یکی از ارگان های تبلیغی این جریان، از ضرورت درک منطق موقعیت، در شرایطی که به پایان دوران اعتدال نزدیک می شدند، صحبت به میان آورد. از قضا پیش بینی این جریان درست از آب در آمد و همانطور که فکر می کردند با خلا بی‌قدرتی مواجه شدند. شرایط جدید می‌طلبید که این جریان درکی متناسب با موقعیت فعلی ایجاد کند و بر مبنای آن منطق کنش ورزی خویش را تنظیم نماید. درست است که نه در نزد ملت و نه در نزد حاکمیت اعتباری ندارد، اما ترس از ابتلا به سرنوشت سکوت مرگبار نهضت آزادی (و صبر بی حاصل برای مهیا شدن مجدد شرایط بازگشت)، سبب شد به صرافت بیفتد که خود را از تک و تا نیندازد. تصمیم گرفت به جای مردم، نماینده خودخوانده مطالبات و اعتراضات علیه نظم جدید بوجود آمده باشد تا هم بتواند تا حدودی اندک اعتباری نزد حاکمیت ایجاد کرده و هم در صورت جدی گرفته شدن توسط حاکمیت، اطمینان مردم را مجددا جلب و جذب کند. به مردم بفهماند که کانال پیگیری مطالبات و تاثیرگذاری روی سیاست های حاکمیت، ما هستیم.

البته درک منطق موقعیت، به جریان بازنشسته سیاسی به غیر از فرمان خروج از رمانتیسیسم و افسردگی، در جاهایی توصیه به صحنه سازی نیز می کرد. توصیه این بود که اگر جایی تحمل واقعیت موجود را نداشتید، ناواقعیت جدیدی را بسازید. اگر وضعیت موجود ثمره هشت سال خرابکاری و حمایت شما بوده است، و مردم نیز به آن واقفند و حضوری کم شورتر از سابق پای صندوق رای داشتند، خود را پشت آرای نینداخته پنهان کنید و جای متهم و مدعی را عوض کنید.

طبیعی است که دستگاه فاهمه حاکمیت جمهوری اسلامی، به نحوی هوشمند و مردمی عمل کرد و امتیازی به جریان مقابل مردم نداد. چه اینکه در غیراین صورت ممکن بود با صحنه سازی این جریان مواجه شود. میل به جمهوریت در دفاع از حق جمهور، برابر ضدجمهوری خواهان بازنشسته خود را نمایان ساخت.

با این حال، میل به صحنه سازی، و به بیان بهتر تحریف واقعیت، همچنان ابزاری در دست جریان بازنشسته سیاسی باقی مانده است و در مناسبت های مختلف، از هزار دهان سیری ناپذیر این لویاتان ضد جمهور بیرون می زند. صحنه سازی اینگونه رخ می نماید:

الف. بین جمهوریت و اسلامیت فاصله افتاده است (اگر متهم بودی، صحن دادگاه را به صحنه مواجهه تبدیل کن)

ب. ما جمهوری خواهان واقعی هستیم (به نحوی در نقش مدعی هضم شو که همذات پنداری حضار را برانگیزی)

ج. جمهور باید تصمیم گیر جمهوری باشد (حضار را  تبدیل به بازیگر نقش خود کن)

د. اسلامیت نظام میل به حذف جمهوریت دارد (صحنه را عوض کن)

ه. ریشه همه ناکارآمدی ها و عدم پیشرفت ها، میل نظام به حکومت اسلامی به جای جمهوری اسلامی است (حال به حضار بقبولان که دادگاه صحنه سازی کرده است)

تکنیک صحنه سازی البته جدید نیست، تقریبا چندی است وقتی عصبانیت از وضع فعلی میل به متهم سازی را در جریان ورشکسته سیاسی تقویت می کند، تمسک به اسباب منطق و استدلال پایان می یابد. این موقعیت را حتی نمی توان به بازیگری و طراحی صحنه ورشکستگان سیاسی تقلیل داد، بلکه مصیبت آنجاست که بازیگر نقش خود را باور کرده، دیگر اصلا نمی داند صحن واقعیت کدام است، صحنه تئاتر کدام است. بازیگر ارتباط خود را با واقعیت از دست داده، پس مجبور به ساخت واقعیت می شود. تخیل غالب می شود و ساحت سیاست ورزی تخیلی آغوش خود را باز می کند.

انتهای پیام/