سفر کردن به خصوصیترین، شخصیترین و منحصربهفردترین لحظات ممکن یک فرد در زندگی شخصی و عاشقانهاش؛ درنوردیدن جهان ذهنی او در مواجهه با مشکلات و مصائب زندگی؛ همراهی با تکتک گامهای یک انسان (قهرمان) به مثابه فردی که توانایی او چنان عظیم و قدرتمند است که هر فرد در مقام مخاطب را در آرزوی زیستن چون او و قرار گرفتن در مواجهه با موقعیتها و چالشهایی که آن قهرمان از سر گذرانده و یا در حال طی کردن فراز و فرودهای آن است و تمامی موارد از این دست و جنس، همان مؤلفهای است که هنر سینما را به هنری جادویی و ابزاری برای سفر به جهان تخیلات و تجربیات قهرمانان آثار سینمایی بدل کردهاست.
اتفاقی که «هفت بهار نارنج» به نویسندگی احمد رفیعزاده و کارگردانی فرشاد گلسفیدی در تحقق آن برای درنوردیدن این راه پرفراز و نشیب و چالشبرانگیز در همان گامهای نخست از حرکت بازمیماند و حاصل فقط درجا زدن است و درجا زدن است و درجا زدن و دیگر هیچ!
استاد «شمس» (با بازی علی نصیریان) یکی از اساتید بزرگ حوزه ادبیات کشور که حال دوران بازنشستگی خود را طی میکند و در مسیر ابتلاب به بیماری فراموشی (دمانس) است؛ شش سال است که تمام زندگی و دارایی خود را به پای دستگاهی گذاشته است که همسرش «طلعت» (با بازی لادن مستوفی) را که در کما به سر میبرد به امید بهبودی و بلند شدن از بستر بیماری بر روی تختی که زندگی نباتی را تجربه میکند به انتظار نشسته است.
شش سالی که مجالی برای اثبات مفهوم عشق اساطیری شمس به طلعت و امید برای تجربه دوباره روزگارانی است که در پسِ پشت آن لحظاتی مملو از مهر، محبت، عاطفه، اعتماد و اعتقاد به امیدبخش بودن و ثمربخش بودن زندگی میگذرد. شش سالی که به نشانه شکلگیری این دلدادگی اساطیری در سالهای جوانی از گره زدن شالی به نهال درخت بهار نارنج متولد شد و ریشه گرفت. حال به نشانه همان عشق و امید، هر سال نو، استاد شمس نهال بهار نارنجی را در طبیعت زیبای شمال کشورمان که محل زندگی این زوج است در آستانه سال نو به زمین میکارد تا بار دیگر نبض زندگی طلعت شروع به تپیدن کند. نبضی که شامن ادامه حیات استاد شمس و غلبه او بر بیماری فراموشی است.
یکی از آفتهایی که همیشه همراه با هنر سینما و تئاتر کشورمان بود قرار گرفتن جنس تولیدات این رو رسانه هنرهای نمایشی بر مدار و موج مُدهایی است که یک جریان سینمایی یا یک اثر تئاتری فضای تولیدات سینمایی و تئاتری کشورمان را معطوف به خود میکند.
بعد از دوران تکرار این جمله در حوزه تولید آثار سینمای هنر و تجربه که فلان سینماگر و بهمان سینماگر در حال تلاش برای کپی از سینمای زندهنام عباس کیارستمی است؛ شاهد تبِ تند موج تقلید اصغر فرهادی شدن در سینمای کشورمان بودیم. کارگردانان فراوانی تلاش کردند تا نگاه و زاویه دید سینماگر برنده اسکار کشورمان را در تولید آثارشان تقلید کنند. امتداد و استمرار این موج را در حوزه تئاتر نسبتبه تب مارتین مکدونا و فلوریان زلر در دهه 90 خورشیدی میتوان بار دیگر به اثبات نشست.
شوربختانه آنکه فیلم «هفت بهار نارنج» نیز در امتداد همین موج و مُدهایی است که فضای تئاتر و سینمای کشورمان را دربرگرفته و بعد از درخشش فیلم «پدر» به نویسندگی کریستوفر همپتون و فلوریان زلر بر اساس نمایشنامهای به همین نام از «زلر» که در سال 2020 و نودوسومین دوره جوایز اسکار دو جایزه اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی (فلوریان زلر) و بهترین بازیگر نقش اول مرد برای (آنتونی هاپکینز) را با خود بههمراه داشت؛ ساخت آثاری با قهرمانهای پابهسنگذاشته که یا در آستانه بیماری فراموشی هستند و یا گرفتار چنگال این بیماری شدهاند، فصلی دیگر از تولید این دسته از آثار تکراری و شوربختانه بدونه افزودن هیچ فراز و فرودی برای تنوع به قصه و روایت این افراد را در سینما شاهد هستیم.
«هفت بهارنارنج» نیز در بطنِ متن روایت قصه و درام خود در سطحی نازل اقتباس و تجربه تقلیدی بسیار ناقص از همین داستان آشنای فردی سالخورده و گرفتار بیماری فراموشی با تمام دغدغههایش است. ناقص از آن جهت که نه در حوزه فیلمنامه، نه در حوزه شخصیتپردازی، نه در حوزه موقعیتسازی، نه در جایگاه فیلمبرداری و... در کنار خرده داستانهایی بسیار الکن و غیر جذاب که در کنار جریان خط داستان اصلی روایت میشود هیچگونه خلاقیت، نوآوری، بدعت و یا حتی جرقهای امیدبخش را ازسوی تیم ساخت این اثر سینمایی شاهد نیستیم.
نکته حائز اهمیت آنجاست که فرشاد گلسفیدی درست که «هفت بهار نارنج» به عنوان نخستین تجربه کارگردانی او در سینما به شمار میرود اما پیش از این در مقام مدیر فیلمبرداری تجربههای متعددی (بیش از 20 اثر سینمایی) در حوزه تولید آثار سینمایی در کشورمان داشته و دارد؛ در نگاهی کلان با روند و جریان تولید آثار سینمایی به هیچ وجه غریبه نیست. اما چرا اولین تجربه او در مقام کارگردان تا این حد در تحقق پیمودن نخستین مسیر الفبای ساخت اثر سینمایی تا این حد دچار لکنت است خود علامت سوال بزرگیست که در طول روایت 100 دقیقهای «هفت بهار نارنج» پاسخی به آن داده نمیشود.
حاصل بدون اشاره در تیتراژ ابتدایی و انتهایی از یک اقتباس یا برداشت آزاد از نمایشنامه «پدر» به قلم زلر به فیلمی (هفت بهار نارنج) تبدیل شدهاست که اگر علی نصیریان را در قامت بازیگر و قهرمان اصلی نداشت جز اتلاف وقت برای مخاطب هیچ دستاوردی را از آن نمیتوان متصور بود!
در این روند اقتباسی؛ استاد علی نصیریان را در جایگاه پدرِ نمایشنامه فلوریان زلر؛ پرستار (با بازی سارا رسولزاده) را در جایگاه پرستار آن اثر نمایشی؛ مهر دو سویه دختر به پدر در اثر زلر را اینبار در قالب شخصیت همسری (طلعت) که به کما رفته شاهد هستیم و دیگر خرده داستانها براساس نگاه و خلاقیت فیلمنامهنویس مانند دکتر (با بازی فرهاد آئیش) و پسر جوان (با بازی هومن حاجی عبداللهی) که شاگرد استاد بود و حال دل در گرو مهر پرستار سپرده است به نظاره مینشینیم.
یکی از نقاط موفق فیلمنامه «هفت بهار نارنج» به تمهید فیلمنامهنویس آن (احمد رفیعزاده) و کارگردان در سکانس ابتدایی این اثر که «شمس» و «طلعت» را زیر درخت بهارنارنج مشرف به جاده میبینیم که در حال گفتوگو هستند شاهدیم. این همان زندگی کردن ثانیه به ثانیه استاد با محبوب همیشگی و همسرش است که با وجود آنکه طلعت، شش سال است که زندگی نباتی خود را در کما روی تختی در خانه به سر میبرد اما لحظه به لحظه و آینه با آینه با شمس و ذهن او در حال زندگی کردن است و تمام ترس شمس که خود نیز میداند گرفتار بیماری فراموشی شدهاست این است که «مبادا طلعت را فراموش کند!»
اما این نکته خلاقانه بهدلیل بیتدبری محض کارگردان و عدم چفتوبست و رعایت قانون ایجاد تعلیق و کشمکش در فیلمنامه چنان سست مینماید که در همان دقایق ابتدایی دست فیلمنامهنویس و کارگردان در این ترفند برای مخاطب رو میشود و دیگر هیچ منطق و دلیل جذابی برای شکل همذاتپنداری و پیگیری خط روایت داستان برای مخاطب باقی نمیگذارد.
درحالیکه این ترفند دراماتیک میتوانست خود به یکی از اصلیترین جنبههای کشش و جذبه فیلمنامه در راستای همراهی و همدلی مخاطب بدل شود. نگاه قدرتمندی که میتوانست به مهمترین مؤلفه در راستای جلوگیری از شیب نزولی فیلمنامه و قصه عاشقانه «هفت بهارنارنج» بدل شود خود به اصلیترین مؤلفه در راستای کمک به سیر نزولی این اثر منتج شده است.
درنهایت و در یک کلام باید گفت اگر حضور استاد علی نصیریان در مقام بازیگری که تمام بار دراماتیک این اثر بر دوش او قرار دارد را از این اثر حذف کنیم؛ «هفت بهارنارنج» هیچ جذابیتی در مقام کشش و گیرایی اثر سینمایی را ندارد.
با صراحت نیز باید اذعان داشت که سهم فرشاد گلسفیدی به عنوان کارگردان این اثر در هدایت بازیگری با تجربه، قدرت و صلابتِ هنرمند بزرگی چون استادعلی نصیریان در کمترین حد خود قرار دارد و آنچه از بازی درخشان استاد نصیریان در «هفت بهار نارنج» به مخاطبان ارائه میشود تام و تماممدیون تجربه این بازیگر حرفهای و استخوان خورد کرده هنر تئاتر، سینما و تلویزیون کشورمان در درک و ارائه نقشی است که «هفت بهار نارنج» به او سپرده است.
این شاید مهمترین نقطه ضعفی است که تیم کارگردانی «هفت بهارنارنج» بنابر همان ضربالمثل معروف تمام که تخممرغهای خود را تنها در یک سبد قرار دادهاند صدق میکند و در سایه همین آسیب است که میتوان به جد ادعا کرد که «هفت بهارنارنج» اثری است که فقط غلی نصیریان داشت و دیگر هیچ!
پایان پیام/