به گزارش خبرنگار حوزه اندیشه خبرگزاری فارس، سوم اسفندماه سالروز کودتای رضاخان و سرکار آمدن حکومت استبدادی پهلوی است. در ادامه سخنان رهبری معظم در این باره را میخوانیم.
حکومت رضاشاه از سلطنتش که شروع نشد، از کودتای ۱۲۹۹ شروع شد، اصلاً استبداد از آن وقت شروع شد. پس مبدأ استبداد دوم را سال ۱۲۹۹ بگذارید. این حرکت انگلیسی که فعال مایشاء در قضیه مشروطیت و مابعد مشروطیت بودند، در چه دورهای از تاریخ غرب و تاریخ انگلیس واقع میشود؟ از وقتی که غربیها و اروپاییها در اوج نشاط تمدن و پیشرفت علمی و سیاسیاند، یعنی یک حرکت پُرنشاط امیدوارِ مهاجمی به همهی دنیا دارند، که شما ببینید دوران استعمار در اینجا به اوج رسیده، یعنی همهجا، در واقع همه جای مناطق زرخیزِ عالم، تحت استعمار است و یکی از جاهایی که باید تحت استعمار قرار بگیرد، این منطقه نفتخیز است.
در آن زمان، نقش نفت تازه بهمرور داشت برای غربیها واضح میشد و شاید در آن روز مهمتر از نفت برای آنها مسأله ایجاد یک حائلی برای هندوستان بود، چون هندوستان برای انگلیسها خیلی مهم بود و مناطق ایران و عراق حائلی بودند که نگذارند روستزاری به هندوستان دست پیدا کند. بنابراین، ایران یکی از آماجها و اهداف حتمی انگلیسها بود.
در آن چهارده سال اینها چه کار کردند؟ اول، فرصتطلبی کردند و تا این حرکت عدالتخواهی مشروطیت را در ایران بهوسیله عواملشان از نزدیک حس کردند، خیلی ماهرانه روی این حرکت دست گذاشتند و آن را در اختیار گرفتند. جزو اولین کارهایی هم که کردند، این بود که ارکان اصلیِ جنبه دیگرِ این حرکت را که جنبه دینی و ملی باشد، از صحنه حذف کردند، بعد هم با استفاده از هرج و مرجی که در ایران به وجود آمد ـ میتوان احتمال داد که خیلی از این موارد هرج و مرج (حوادث آذربایجان، حوادث شمال غربی کشور و مسأله ارومیه) با تحریک خود اینها بوده، که قرائنی هم دارد.
اتفاقاً «کسروی» حوادث شمال غربی کشور را خیلی خوب تشریح میکند و انسان میبیند چه اتفاقی آنجا افتاده ـ زمینه را برای یک حکومت استبدادی مطلق، یعنی همان چیزی که مشروطه ضد او آمده بود، فراهم کردند و بعد هم در ۱۲۹۹ این مستبد را آوردند سر کار، یعنی چهارده سال طول میکشد تا جامعه استبدادیای را که بهوسیله نهضت ملی و اسلامی مردم داشت مضمحل میشد، با مقدماتی که خودشان انجام دادند، به یک جامعه استبدادیِ غیر قابل اضمحلال تبدیل کنند.
در این اثنا، جنگ جهانی اول هم اتفاق میافتد که با پیروزیِ جبههای که انگلیسها در آن هستند، به انگلیسها یک قدرت جدیدی میدهد و اینها میتوانند آزادانه هر کاری بکنند. میدانید که اینها در همین سالها عراق را هم فتح کردند، یعنی مابین سالهای ۱۹۱۴ و ۱۹۲۰، در واقع ۱۳۳۳ قمری تا ۱۳۳۸ قمری. اینها درباره عراق یک سلسله اقداماتی را شروع کردند که انسان میفهمد که این اقدامات، اولاً با پشتگرمی اینها به پیروزی در جنگ بوده، ثانیاً به دلیل تسلط بر ایران بوده است.
اینها در ۱۹۲۰ توانستند عراق را قبضه کنند که «ثورةالعشرینِ» ـ انقلاب ۱۹۲۰ ـ عراقیها کاملاً سرکوب شد و اینها حکومت را به وجود آوردند. در همان سال ـ یعنی تقریباً در یک سال، حالا شاید از لحاظ ماههای میلادی یک مقداری اینور و آنور باشد ـ رضاخان سر کار آمده، در ۱۲۹۹ و در ۱۹۲۰ یا ۲۱، ملک فیصل اول در عراق سرکار آمده است و پادشاهی، کاملاً در مشت انگلیسها بود و به وسیلهی خودِ آنها در آنجا به وجود آمده، یعنی یک حرکت کاملاً حسابشدهی دقیقِ خوبی را انگلیسها انجام دادند.
من البته نمیخواهم از اهمیت مشروطه در تاریخ کشورمان، که درست است، صرفنظر کنم، این چیز خیلی مهمی است و قابل انکار نیست، مثل خیلی از کارهایی که دشمنان یک ملتی کردهاند، اما آن کار بهمرور تبدیل شده به چیزی که به نفع آن ملت است. حالا مشروطه را که خود ملت ما شروع کرد، او استفاده کرد! اما مثلاً فرض کنید که حزب کنگره هند را انگلیسها به وجود آوردند، ولی استقلال هند بهوسیله حزب کنگره انجام گرفت! یعنی خود این بهمرور زمان تبدیل شد به پایگاهی علیه انگلیسها. این، ممکن است و ایرادی ندارد. شما به مشروطه افتخار بکنید و مشروطه را جزو نقاط عطف تاریخ ایران بدانید، اما حقیقت صحنه و آنچه در خارج واقع شد، این است. (۱۳۸۵/۰۲/۰۹)
پایان پیام/