اشعاری از 6 شاعر برای سالروز تخریب بقیع/ نه صحن مانده، نه ایوان، نه آینه، نه رواق
12:22 2023/04/29

به گزارش خبرنگار حوزه مسجد و هیأت خبرگزاری فارس، هشتم شوال سال ۱۳۴۴ هجری قمری وهابیون عربستان با اتکا به فتوای ۱۵ تن از مفتیان مدینه، مبنی بر «ممنوعیت اجماعیِ ساختن بنا روی قبور و لزوم تخریب آنها» و‌ «تقابل با شرک» به ویران کردن اماکن و بقعه‌های بقیع پرداختند. تخریب بقیع، واکنش مردم و عالمان بسیاری را در ایران، عراق، پاکستان، شوروی سابق و... برانگیخت.

قبرستان بقیع پس از تخریب، به زمینی مسطح تبدیل شد، اما محل قبور چهار امام شیعه با سنگ‌هایی مشخص شده است. تلاش‌های عالمان شیعه و همچنین دولت ایران برای ایجاد سایبانی بر روی قبور ائمه بقیع و همچنین ساختن دیواری در اطراف قبور، به‌رغم موافقت اولیه دولت عربستان سعودی، هیچ‌گاه به نتیجه نرسید. عالمان شیعه، علاوه بر اعتراض به تخریب بقیع، آثاری در نقد مبانی وهابیت و تخریب اماکن مقدس تألیف کرده‌اند.

شاعران آئینی کشورمان هم در این سال‌ها اشعار بسیاری برای واقعه تخریب بقیع سرودند تا این ماجرا را از اذهان زنده نگه دارند و برای بازسازی مجدد آن زمینه‌سازی کنند. در ادامه ۶ سروده شاعران ارائه می‌شود:

غزل ـ زیارتگاه آفتاب ـ غلامرضا سازگار

صحنه‌ای بس جان‌فزا و دل‌نشین دارد بقیعرنگ‌وبو از لاله‌های باغ دین دارد بقیع

گشته دامانش زیارتگاه قرص آفتابسایه از بال و پر روح‌الامین دارد بقیع

ز آسمان وحی دارد در بغل خورشیدهاگر چه جا در دامن خاک زمین دارد بقیع

تا چراغش قبر بی‌شمع و چراغ مجتباستروشنی در دیده اهل یقین دارد بقیع

خرمنی از مشک جنّت بر سر هر تل خاکاز غبار قبر زین‌العابدین دارد بقیع

تا توسل بر مزار حضرت باقر برندیک جهان دل در یسار و در یمین دارد بقیع

صادق آل محمّد خفته در آن خاک پاکراستی فیض از امام راستین دارد بقیع

لاله عباسی از دامان پاکش سر زندخُرّمی از تربت امّ‌البنین دارد بقیع

قبر ابراهیم را بگرفته در آغوش جانفیض‌ها از پیکر آن نازنین دارد بقیع

خاک آن صحرا صدف، دُرّ فاطمه بنت اسدگوهری چون مادر حبل‌المتین دارد بقیع

پیکری گم گشته در اشک امیرالمؤمنینلاله‌ای از رحمة‌للعالمین دارد بقیع

بر مشام «میثم» آید بوی قبر فاطمهتربتی خوشبوتر از خلدبرین دارد بقیع

غزل ـ خاکی عشق ـ محسن ناصحی

همیشه خاکی صحن غریب‌ها بد نیستبقیع، پنجره دارد اگرچه مشهد نیست

چه دست‌ها که رسیده‌ست تا بقیع از دورکه قد کشیدن زائر به قامت و قد نیست

نه صحن مانده، نه ایوان، نه آینه، نه رواقاگرچه خاک، دلیل نبود مرقد نیست

همیشه حس زیارت حرم نمی‌خواهدکه گاه عرض ارادت به رفت و آمد نیست

برای بودن در زیر آفتاب اینجامیان ماندن و رفتن کسی مردد نیست

«دعای سوته‌دلان مستجاب، خواهد شد»در این حرم که اجابت به طاق و گنبد نیست

بقیع، خاکی عشق است پس بگو شاعراگر به شوق ضریح آمده، نیاید، نیست

غزل ـ حریم بهشت ـ محمود تاری

ویرانه کرده‌اند حریم بهشت راخشکانده‌اند باغ عظیم بهشت را

آتش زدند قلب زمین را ستمگرانسوزانده اند نقش گلیم بهشت را

این کافرانِ مسلمان نما ز کینسدّ کرده‌اند راه نسیم بهشت را

حاشا که خصمِ عشق بگیرد ز عاشقاندلهای بی قرارِ مقیم بهشت را

باشد بقیع جنّت دنیا و آسماناز خاک او گرفته شمیم بهشت را

دارد بهشت، دشمن و ای آتش جحیمدر خود بگیر خصم لئیم بهشت را

ای جبرئیلِ عشق دلم را به بر بقیعآنجا که دید نَفْسِ سلیم بهشت را

زد خیمه اشک دیده «یاسر» در آن حریماز کف نداد فیض عمیم بهشت را

زمینه ـ بانی روضه ـ یوسف رحیمی

بانی روضه خود بی‌بی اُم البنینهعباسش امشب این اشکا رو داره می‌بینه

توی روضه یه وقت، کم نذاری براشبا ابوفاضله، اجر گریه‌کناش

بیاد اون‌که حاجت داره، هر کسی که گرفتارهدوای همه دردا، یه نگاه علمداره

«ابوفاضل یا عباس»

بانی روضه خود بی‌بی اُم البنینهاین روضه برپاست غروبا تو خاک مدینه

آخه خاک بقیع، پُرِ داغه هنوزآخه صحن و سراش، بی‌چراغه هنوز

می‌رسه هنوز از این خاک، سوز ناله‌های زهراخاک غمزدۀ اینجا، داره نالۀ وا اُمّا

«وا اُمّا، وا اُمّا»

بانی روضه خود بی‌بی اُم البنینهروضه‌خون می‌شه اما گریه‌های سکینه

روضه‌خونه هنوز، اشک چشم ربابآتیشش می‌زنه، حتی دیدن آب

تا یکی می‌گه از سقا، می‌شه چشما مثه دریاچطوری بگن افتاده، آسمون به روی خاکا

«واویلا، واویلا»

قصیده‌واره ـ خورشید نهان ـ محمدجواد غفورزاده

جلوه جنت به چشم خاکیان دارد بقیعیا صفای خلوت افلاکیان دارد بقیع

گرچه با شمع و چراغ این آستان بیگانه استالفتی با مهر و ماه آسمان دارد بقیع

گرچه محصولش به‌ ظاهر یک نیستان ناله استیک چمن گل نیز در آغوش جان دارد بقیع

گرچه می‌تابد بر او خورشید سوزان حجازاز پر و بال ملائک سایبان دارد بقیع

می‌توان گفت از گلاب گریه اهل نظربی‌نهایت چشمه اشک روان دارد بقیع

این مبارک بقعه را حاجت به نور ماه نیستدر دل هر ذره خورشیدی نهان دارد بقیع

اینکه ریزد از در و دیوار او گرد ملالهر وجب خاکش هزاران داستان دارد بقیع

در پناه مجتبی، در ظلّ زین‌العابدینارتباط معنوی با قدسیان دارد بقیع

باقر علم نبی و صادق آل رسولخفته‌اند آنجا که عمر جاودان دارد بقیع

قرن‌ها بگذشته از آن ماجرا اما هنوزداغ هجده‌ساله زهرای جوان دارد بقیع

آخر اینجا قصه‌گوی رنج بی‌پایان توستغصه و غم، کاروان در کاروان دارد بقیع

حوریان گیسوپریشان‌اند در این آستانشاید از انسیه حورا، نشان دارد بقیع

تربت زهرای اطهر بی‌نشان است ای دریغتا به کی مُهر خموشی بر دهان دارد بقیع؟

شب که تنها می‌شود با خلوت روحانی‌اشای مدینه! انتظار میهمان دارد بقیع

شب که تاریک است و در بر روی مردم بسته‌اندزائری چون مهدی صاحب زمان دارد بقیع

غزل مثنوی ـ أیها الصّبور ـ سیدمحمدرضا شرافت

...من زائر نگاه توام از دیار دورآن ذره‌ام که آمده تا پیشگاه نور

در نام تو چه حس غریبی نهفته استدر نام تو چه خاطره‌ها می‌شود مرور

آقا غریب هستی و وقت سرودنتحسی غریب در دل من می‌کند ظهور

من هم غریب مثل تو یا أیها الغریبمن کی صبور مثل تو یا أیها الصّبور

با تو چقدر ماهیتم فرق می‌کندمانند ایستادن شب در حضور نور

در پیشگاه آینه مرد مقربیتو بضعة الرسولی و ریحانة النبی

ای نور روشنای دل و خانه نبیای جایگاه عرشی تو شانه نبی

روح تو آسمان نه که هفت آسمان کم استنور تو ابتدای جهان، روح عالم است

از قلب تو ندیده‌ام آقا رحیم‌تراز بخشش و کرامت دستت کریم‌تر

حاتم به دست بخشش تو بوسه‌ها زده استنزد فقیر بر لب تو نه نیامده است...

سنگ صبور، مأمن غم‌ها و دردهاای خانه‌ات پناه همه کوچه‌گردها

صلحت حماسه‌ای‌ست که با روضه توام استصلحت چقدر آینه‌دار محرم است

باید شناخت صبر و شکیبایی تو راباید گریست یک دهه تنهایی تو را

در لحظه لحظه زندگی تو غم است، آهغربت همیشه با دل تو توام است، آه

هر لحظه تو بوده نشان از غریبی‌اتوای از غم دل تو، امان از غریبی‌ات

هر روز شهر بر غمت افزود وای مندشنام بود و نام علی بود وای من

عمری غریب بوده ولی صبر کرده‌ایمانند لحظه‌های علی صبر کرده‌ای

شیعه همیشه داشته داغی وسیع راداغ وسیع غربت تلخ بقیع را

یک قطعه خاک وسعت یک غربت مدامیک قطعه خاک مدفن چار آسمان امام

یک قطعه که شنیدن آن گریه‌آور استآن قطعه‌ای که مدفن مخفی مادر است

شیعه همیشه داشته داغی وسیع راداغ وسیع غربت تلخ بقیع را

در این هجوم درد و غم و داغ بی‌امانصبری دهد خدا به دل صاحب‌الزمان

پایان پیام/ ت 1258