عکسی که قصه معرفت است و غیرت/ تو را که خوب ببینم دنیایی را دیده‌ام
03:51 2023/05/04

به گزارش خبرنگار هنرهای تجسمی خبرگزاری فارس، گاهی عکس‌ها به اندازه یک کتاب حرف دارند، چه در معنای آشکارشان و چه در معانی پنهان. عکسی که این روزها تمام ذهن مرا گرفته عکس ساده‌است با یک دنیا حرف. عکسی که مثل تیر بر قلب مخاطب می‌نشیند و او را عوض می‌کند. به قول شاعری که گفته بود: لازم نیست دنیا دیده باشم/ تو را که خوب ببینم دنیایی را دیده‌ام.

علیرضا ذاکری از گرافیست‌های مطرح کشورمان درباره این عکس نوشت: یاران معرفت «مهر»«بان» خویش را بدرقه کنید. او رفت تا از پاکی مقدس وجودتان صیانت کند. ای گل‌های سرزمینم، یار غیورتان، پدرانه قلب خود را سر تیغ کرد، مبادا دستان آلوده جماعتی پلید به دامان پاک شما برسد.  قهرمان خود را خوب بنگرید. او می‌رود تا بر قله‌های شرف، برای همیشه بماند....

این عکس مربوط به مراسم تشییع پیکر شهید امر به معروف «حمیدرضا الداغی» است.  شهید «حمیدرضا الداغی»، شهید غیرت سبزوار، در جریان تلاش برای رفع مزاحمت برای دو دختر نوجوان بر اثر ضربات متعدد چاقوی مهاجمان به شهادت رسیده بود. و حالا اینگونه باشکوه بر شانه مردم سرزمینش تشییع می‌شود. 

با تمام این شکوه بزرگ، عکس مورد نظر تحلیل این گزارش مربوط به دقایقی قبل از ثبت این تصویر می‌شود. وقتی دختربچه‌های «دبستان یاران معرفت» چشم‌های زیبایشان را بدرقه راه شهید می‌کنند.

هر بار چشم می‌چرخانم و دوباره از نوع عکس را می‌بینم ذهنم پر از تداعی‌های مختلف می‌شود و معنا از پی معنا ظاهر می‌شود؛ گویی این عکس یک «متن» است. متنی متکثر همچون زندگی که هر بار معنایی تازه برایمان رو می‌کند. متنی تاثیرگذار که احساس هر مخاطبی را به اوج می‌رساند و این همان زیبایی‌شناسی غیرت است، زیبایی‌شناسی عشق.

«یاران معرفت»! شما دخترانم که تابوت مرا از پشتِ پنجره کلاسِ مدرسه «یاران معرفت» می‌نگرید باور کنید هنوز هم قلبم از غیرت دارد برایتان می‌تپد. با این قلب جریحه‌دارم، «دلم» با شماست، «دلم» آرام گرفته، هم از تپش هم از تنش، من تکثیر شده‌ام، پشت سرم فوج فوج غیرت تکثیر شده و همین، قلب جریحه‌دارم را آرام می‌کند.

من به فدای شما دخترکانم! خوشحالم دردتان به قلبم افتاد. حالا که برادران «خوش غیرتم» به وسعت ایران بزرگ عهد اخوت بسته‌اند، به حرمت عفتتان، به حرمت صورت‌های معصومتان، به حرمت این نگاهتان، با همین قلب آسوده، روی در نقاب خاک خواهم کشید.

اما... دلم برای دخترم و دخترانم سخت تنگ می‌شود، اینگونه مرا از پشت پنجره کلاس نگاه نکنید که دل کندنم سخت‌تر می‌شود. راستی! از آنجا بوی گلهای گلایل روی پرچمِ روی تابوتم را حس می‌کنید؟ اینها برای شما تا بدانید در سرزمین من کسی حق ندارد به شما از گل نازک‌تر بگوید.

وقت رحلت است و کوچ به دیاری دیگر، شمارا می‌سپارم به خوش غیرتانی که افق در افق، کران تا کران، میهنم را سربلند می‌خواهند...شما را به خدا می‌سپارم...با ساربان بگویید احوال آب چشممتا بر شتر نبندد محمل به روز باران...

خورشید ز غیرتت چنین می‌گویدکز آتش تو بسوختم آب کجاست

پایان پیام/