اول. به زعم تاجیک شرایط فعلی، مؤید ایده انحطاط و زوال جوادطباطبایی است، که مردم در کلام چارهای جز صحبت از مهاجرت و در عمل واکنشی غیر از جلای وطن نمییابند.
تاجیک از مبنای نظری جواد طباطبایی استفاده میکند تا با آن برخی آمارهای مربوط به مهاجرت را تحلیل کرده و نتیجه بگیرد، مقصد مهاجران دقیقاً همان کشورهایی است که در گفتمان رسمی نظام، دشمن محسوب میشوند.
از طرف دیگر میگوید، تردیدی ندارد، مسئولان نظام نه تنها از مهاجرت این عده نگران نیستند، بلکه رفتنشان را به فال نیک گرفته و نبودن آنان را به منزله دفع یک مزاحم یا رفع یک مانع محسوب خواهند کرد.
دوم. اگر از اغراض و نیات سیاسی تاجیک در پس و پشت این نوشتار _که معتقدم نقش تعیینکننده در تحلیلهای او دارد_، فاصله بگیریم، به نظرم آمد چند نکته را در رد این تحلیلهای بدیهی پنداشته شده، مورد اشاره قرار دهیم.
یکی از استنادات تاجیک برای منحط نشان دادن وضعیت فعلی، افزایش میل رفتن نسبت به عمل مهاجرت است. این موضوع نه یک پدیده جدید که یک امر طبیعی است. همیشه خواستن چیزی از رسیدن یه آن چیز، جلوتر است. بنابراین در هر دوره زمانی، این امر میتواند وجود داشته باشد، چه زمانی که میزان متقاضیان خروج زیاد باشد، چه زمانی که کم باشد.
در دورانی که کشور درگیر جنگ نظامی یا اقتصادی است، میزان مهاجرین بالقوه و بالفعل بالاتر میرود، اما در دوران ثبات، هر دو مؤلفه کاهش مییابد، با این حال در فزونی میل بر عمل تغییری حاصل نمیشود. تاجیک اما از قبل نتیجه را گرفته و آمار را به خدمت نظریه انحطاط درآورده است.
استناد دیگر تاجیک در زوالگونه نشان دادن شرایط کشور، پیشبینی بیبازگشت بودن خیل زیادی از این مهاجرتهاست، این موضوع پدیده تازهای نیست. برای کسانی که انتخاب کردهاند آینده خود را در خارج از مرزهای ایران تعریف کنند یا هضم در معده نظام سرمایهداری شوند، اساساً خیال بازگشت، بسیار سخت میشود، هر چند آغوش کشور برای بازگشت همین عده همیشه باز بوده و هست. آنان رنج دلتنگی را تحمل و ژست غربت را میگیرند، اما حاضر به رفع آن و رجوع به کشور نمیشوند.
استناد دیگر تاجیک برای انحطاط اندیشی، تسری یافتن میل رفتن به طبقاتی است که تمکن مالی چندانی ندارند. هرچند او نگفته، ولی احتمالاً نظرش آن است که مهاجرت نیروی کاری، پیامد این وضعیت است. باز هم به مدد آمار مورد استناد تاجیک نمیتوان چنین نتیجهای گرفت. اکنون کشورهای مهاجرپذیر، بیشتر از آنکه خواهان نیروی کار ایرانی باشند، بیشتر در پی جذب استعدادهای علمی و جوان کشور هستند. وانگهی نیروی کار ارزان آسیای جنوب شرقی چنین امکانی را از اساس سلب میکند. کارگر ایرانی به خوبی این موضوع را درک میکند و سرجمع با وجود نارضایتی احتمالی، ترجیح میدهد نیروی کار خود را صرف ساختن و بهبود اوضاع کشور کند، با این حال این وضعیت بهانهای برای از زیر بار مسئولیت دررفتن کارگزاران ایجاد نمیکند، در دو سال گذشته کمسابقهترین تغییرات حقوقی به نفع جامعه کارگری، رخ داده است. هم در دستمزدها، هم در بهبود شرایط زندگی. این تغییرات نوید آینده بهتر و برتر را به کارگر ایرانی میدهد و نمیگذارد خیال رفتن به عمل مهاجرت تبدیل شود.
قضاوت نادرست و ظالمانه دیگر تاجیک، قول مطمئن در خصوص استقبال مسئولان کشور از مهاجرت این اقلیت به خارج از مرزهای ایران است. البته این قول بیشتر از آنکه در پی توصیف پدیده باشد، ناشی از تحمیل نظریه انحطاط به ساحت واقعیت است. تعبد تاجیک به نظریه انحطاط طباطبایی، در ذهن او دوگانههای مردم علیه کشور، مردم علیه انقلاب، مردم علیه نظام و مردم علیه مسئولان را حک کرده است.
انحطاط اندیشی قدرت تشخیص دوست و دشمن را از تاجیک ربوده است و پدیده مهاجرت به خارج از کشور را در نظر او یک اعتراض سیاسی جلوه داده است. تالی تلو قضاوت او «پناهنده خواندن» همه مهاجرین به خارج از مرزهای کشور است. در واقع تاجیک میخواهد بگوید «مهاجر، پناهنده» است، قضاوتی که سریعاً هر انسان منصفی را وادار به عذرخواهی از مهاجرین میکند.
پایان پیام/ت
مژگان ترابی, [24.06.23 11:39]دلیل سکوت
حوزوی سکولار اندیش می گوید: " حجاب تصمیمی شخصی است و تجسس در آن جایز نیست!". او این سخن را خطاب به کسانی گفته است که مستند به کتاب و سنت و عقل حجاب را امری اجتماعی و واجب شرعی و عقلایی می دانند.
گرچه این سخن شخصی است و هیچ ربط و انبعاثی از معارف اسلامی ندارد. اما چرا این حضرات برابر خشونت هتاکین علیه بانوان محجبه سکوت اختیار کرده اعمال آنان را بر اساس همان عقیده باطل شان ( شخصی بودن حجاب ) محکوم نمی کنند؟!
چرا آن نویسنده ای که در راه سست کردن مستندات شرعی و عقلی آموزه حجاب عمری را بیهوده صرف کرده است و ده ها صفحه برداشت های بی ربط را برای اثبات نتیجه ی باطل، به هم بافته است، متنی کوتاه و لو به قدر یک صفحه، در محکومیت اعمال خشونت بار مخالفین حجاب نمی نویسد؟!
به راستی، دلیل این سکوت چیست؟
چنین سکوتی بی معنا و مفهوم نیست و باید معلوم کرد که دلیل سکوت شان چیست. بدیهی است که نمی توان منتظر ماند تا پاسخی از ناحیه ساکتین بشنویم. بلکه باید پاسخ معقول را بیان کرد تا مگر توضیحی از ناحیه آنان به گوش رسد.
ممکن است در توجیه این سکوت گفته شود که آنان بخاطر بهره برداری دیدگاه متشرعه سکوت می کنند. گرچه این بهانه عذر بدتر از گناه است. اما مگر مروجان فرهنگ بی حجابی و عریان گری از دیدگاه ساکتین بهره برداری نمی کنند که فقط نگران بهره برداری متشرعه هستند. بنابراین، دلیل سکوت شان این گفته نمی تواند باشد.
حقیقت آن است که منازعه این جماعت معمم سکولار اساساً کبروی نیست. مساله این نیست که متشرعین حجاب را امری اجتماعی می دانند ولی آنها شخصی می دانند. آنها نیز این مساله را اجتماعی می دانند، لکن اختلاف شان در مصداق امر اجتماعی است. از نظر ساکتین حجاب امر شخصی است ولی بی حجابی امر اجتماعی است. چون بی حجابی مقتضای جامعه سکولار است. و از آنجا که این جماعت همسو و موافق با خواسته جامعه سکولار هستند، سکوت اختیار کرده اند. چنین سکوتی نه فقط نشانه تایید خواسته جامعه دنیوی شده بلکه تایید خشونت طلبی هتاکین است.
دردمندانه باید پرسید که اگر این دسته از معممین پیش از انقلاب می زیستند، چه نسبتی با حاکمیت طاغوت می داشتند؟ قدر متیقن، حکومتی که مروج مقتضیات فرهنگی جامعه سکولار ( بی حجابی و عریان گری) است، از ناحیه این جماعت سکولار حوزوی احساس خطر نمی کرد بلکه ای بسا که آنان را در زمره موافقان و مویدان فرهنگی خود تلقی می کرد.
✍️ داود مهدوی زادگان👇👇👇@mahdavizadegan