مروری حتی ذهنی و حداقلی نه الزاما تحقیقی بر تاریخ سینمای ایران ثابت میکند که جریان فکری و اندیشهای و از جمله قریب به اکثریت منتقدان، به دلیل تحصیلات بیرونی، آنجایی که مثلا از فیلمفارسی تبری جستهاند و خواستهاند که به فیلمهای عمیقتری روی بیاورند، الگوهایی را سرمشق قرار دادهاند که اساسا با مردم میانهای نداشته و غالبا تماشاگر ستیز بودهاند، ازاینرو هیچ دورهای نبوده که تلاش روشنفکران منتج به کشف و برجستهسازی آثاری با میزانسنهای ایرانی شود.
دهه چهل که تقریبا بهترین دوره سینمای قبل از انقلاب شناخته و از جمله تحت عنوان سالهای شکوفایی نقد ازآن یاد میشود، اتفاقا سردرگمترین و پرتلاطمترین دوره سینمای ایران به لحاظ برخوردهای فکری و تقابل نظری روشنفکران و منتقدان سینمای ایران است.
دو گرایش اصلی حاضر در میدان نقد و نظر به جز «پرویز دوایی» که مترجم تحصیل کرده داخل است، بقیه جملگی درس خواندههای خارج هستند که با دو نظر غالب فعال مایشااند. مثلا «هوشنگ کاووسی» و برخی دیگر مانند «هژیر داریوش» براین نگاه پافشاری میکنند که آنچه هست فیلمهایی است که همه اجزایش، اعم از فضا و آکسسوار و پوشش و روابط و مناسباتش مقلد بیگانهاند و فقط آدمهایش فارسی حرف میزنند (فیلمفارسی) لذا سینمای ایران هنوز متولد نشده است و گروه مقابل با لیدری «دوایی» با این استدلال که اگر مردم فیلمفارسی دوست نداشتند، دوام نمیآورد، دفاع از تولیدات ایرانی را سرلوحه فعالیت خود قرار میدهند تا اینکه نمایش فیلم «شب قوزی» ساخته «فرخ غفاری» وحدتی مبنی براینکه بلاخره سینمای ایران شروع و متولد شد، ایجاد میکند یعنی در همین دورهای که کسانی مانند کوروساوا، میزوگوجی، ازو و ... در عین حفظ ساختارهای قصهگو و روایی غالب در جهان منجمله امریکا، میزانسنهایی کاملا متاثر از سبک زندگی ژاپنیها و آکنده از هویت تاریخی آنان را به داخل و خارج ارائه میکنند، دراینجا پس از کشمکشهای بسیار پیرامون موجودیت سینمای ایران، به نمونهای از فیلم به عنوان الگو میرسند که اساسا چنین فیلمهایی در تمام اجزایش ضد تماشاگر است.
در واقع سرانجام سینمای بیهویت معروف به فیلمفارسی، روی دیگر بیهویتتری را همدوشی میکند که این گرایش به دوران پس از انقلاب نیز تسری و حتی رویکرد غالب ایام جدید میشود و...و بلاخره اینکه هویتمند کردن سینمای با بیش از یک قرن سابقه بر دوش نسل جدید به شدت سنگینی میکند.
پایان فیلم/